مشتاق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹
از صحن کعبه ساحت میخانه خوشتر است اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۳
در خدمت مخلوق امانی نبود عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۱۷
گه در وصف دین یگانهای میجویی نهج البلاغه : حکمت ها
نقش سخن در شناخت انسان
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۵۴
ای دل اگر از خویشتن امروز بمیری اثیر اخسیکتی : مفردات
شمارهٔ ۹
جز کف رادت به یک قرابه تلخ قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۷
ای خوشدلی برو که غمینم سرشتهاند اقبال لاهوری : جاویدنامه
اشتراک و ملوکیت
صاحب سرمایه از نسل خلیل جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰
نباشد عقده ای در خاطر ار ابنای دنیا را امیر پازواری : چهاربیتیها
شمارهٔ ۱۸۶
مشکینْ کلاله که گِل سَرْوی داره اوحدی مراغهای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹
مقصود ز هر حدیث و هر زمزمه اوست امام خمینی : غزلیات
محفل رندان
آید آن روز که خاک سر کویش باشم سعدی : قطعات
شمارهٔ ۹۲
آسیا سنگ ده هزار منی مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲۶
در هر فلکی مردمکی میبینم فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
آزادی اگر تیول یکدسته نبود نهج البلاغه : حکمت ها
نتیجه بدرفتاری با مردم
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> مَنْ أَسْرَعَ إِلَى اَلنَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ قَالُوا فِيهِ بِمَا لاَ يَعْلَمُونَ قصاب کاشانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰
از تو در خاطر هر ذره تمنایی هست سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۲۰ - اوتی کش
شوخ اوتی کش که او را بود خوی آتشی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۹
ای دل بسینه میطپی این اضطراب چیست یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۶۸ - از قول اندرون به میرزا عبدالوهاب نگاشته
آقاجان از دست جفایت دلم تنگ است و خاطرم از سبب قانون صفایت با زمین و آسمان درجنگ، جهانی به شیمه وفایت می ستایند.زهی خلاف که ما هرگز از ساغر وصالت جز باده جفا نکشیده ایم و دوستانت همه به مهربانی باز می نمایند.خهی گزاف که هرگز از شاخسار نخل سرکش نهالت، الا میوه نامرادی نچیده، اگر روزی با من نشستی از تزلزل... شبت آرام نداشتم و اگر شبی به ما پیوستی از کتاب وقایع کاشان خاصه ذکر دروازه اصفهان خواندنت نیم چشم زدن سیر بر بالین راحت نگذاشتم. همواره چشمت بر در بود که از دیر کردن و نیامدن یغما حیرانم و پیوسته گوشت برخبر که خدایا فلان فلان حلقه بر در زنند، حکیم فرموده تر از همه کدام سفر پیش آمد که تا ما خبر شدیم چهل منزل ساخته بودی و مرا به ورطه حرمان نینداخته.
شمارهٔ ۵۹
از صحن کعبه ساحت میخانه خوشتر است اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۳
در خدمت مخلوق امانی نبود عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۱۷
گه در وصف دین یگانهای میجویی نهج البلاغه : حکمت ها
نقش سخن در شناخت انسان
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۵۴
ای دل اگر از خویشتن امروز بمیری اثیر اخسیکتی : مفردات
شمارهٔ ۹
جز کف رادت به یک قرابه تلخ قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۷
ای خوشدلی برو که غمینم سرشتهاند اقبال لاهوری : جاویدنامه
اشتراک و ملوکیت
صاحب سرمایه از نسل خلیل جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰
نباشد عقده ای در خاطر ار ابنای دنیا را امیر پازواری : چهاربیتیها
شمارهٔ ۱۸۶
مشکینْ کلاله که گِل سَرْوی داره اوحدی مراغهای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹
مقصود ز هر حدیث و هر زمزمه اوست امام خمینی : غزلیات
محفل رندان
آید آن روز که خاک سر کویش باشم سعدی : قطعات
شمارهٔ ۹۲
آسیا سنگ ده هزار منی مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲۶
در هر فلکی مردمکی میبینم فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
آزادی اگر تیول یکدسته نبود نهج البلاغه : حکمت ها
نتیجه بدرفتاری با مردم
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> مَنْ أَسْرَعَ إِلَى اَلنَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ قَالُوا فِيهِ بِمَا لاَ يَعْلَمُونَ قصاب کاشانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰
از تو در خاطر هر ذره تمنایی هست سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۲۰ - اوتی کش
شوخ اوتی کش که او را بود خوی آتشی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۹
ای دل بسینه میطپی این اضطراب چیست یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۶۸ - از قول اندرون به میرزا عبدالوهاب نگاشته
آقاجان از دست جفایت دلم تنگ است و خاطرم از سبب قانون صفایت با زمین و آسمان درجنگ، جهانی به شیمه وفایت می ستایند.زهی خلاف که ما هرگز از ساغر وصالت جز باده جفا نکشیده ایم و دوستانت همه به مهربانی باز می نمایند.خهی گزاف که هرگز از شاخسار نخل سرکش نهالت، الا میوه نامرادی نچیده، اگر روزی با من نشستی از تزلزل... شبت آرام نداشتم و اگر شبی به ما پیوستی از کتاب وقایع کاشان خاصه ذکر دروازه اصفهان خواندنت نیم چشم زدن سیر بر بالین راحت نگذاشتم. همواره چشمت بر در بود که از دیر کردن و نیامدن یغما حیرانم و پیوسته گوشت برخبر که خدایا فلان فلان حلقه بر در زنند، حکیم فرموده تر از همه کدام سفر پیش آمد که تا ما خبر شدیم چهل منزل ساخته بودی و مرا به ورطه حرمان نینداخته.