هلالی جغتایی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵
ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را نیر تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۵۲
ساقی مجلس گشود زلف سمن سود سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۸۴
هان ای نهاده تیر جفا در کمان حکم فردوسی : پادشاهی لهراسپ
بخش ۴
شب تیره شبدیز لهراسپی رشیدالدین میبدی : ۱۵- سورة الحجر- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» اى موعد الجنّ و الانس جمیعا. بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۵۳
عاقبت چون شعله خاکستر به فرق ما نشست فریدون مشیری : تشنه طوفان
دریای خاطرات زمان
آهی کشید غم زده پیری سیپد موی، رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۹۵ - طاهر همدانی نَوَّرَ اللّهُ روحه
مشهور به باباطاهر عریان و از خاک پاک همدان بوده. او در آن ولایت به دیوانگی شهرت نموده. بلی اوست دیوانه که دیوانه نشد. اغلب اوقات و ایام در بیغوله و غارش مقام. گویند چنان آتشی در دل آن دیوانهٔ فرزانه برافروخته و بنیاد صبر وطاقت او را سوخته بودند که با آنکه برودت هوای آن بلد مشهور است در فصل زمستان در کوه الوند در میان برف عور نشسته و از گرمی شکایت میکرد و به قدر بیست ذرع اطراف وی برف گداخته و آب میگردید. گویند با عین القضات و خواجه نصیر معاصر بوده است و محی الدین لاری صاحب مرآت الادوار این حکایت را به سید نعمت اللّه کرمانی نسبت کرده و به نام او نوشته. که در کوهستان خراسان در هرات امرای شاهرخ این معنی را از او مشاهده کردند و معاصر بودن او با عین القضات و خواجه نصیرالدین طوسی خطاست. که او در چهارصد و ده وفات یافته و اینان بعد از او بودهاند. غرض، مجذوبی است کامل و مجنونی است عاقل. عاشقی مجرد و عارفی موحد. سخنانش دوبیتی و به لفظ رازی که در آن زمان اهالی ری و دینور و بیدان تلفظ میکردند واقع و معروف و بسیار اثرناک است. غزلی به نام او مشهور است. بعضی از اشعار آن را در دیوان ملامحمد صوفی مازندرانی مشهور به اصفهانی دیدم. از رباعیات آن جناب چند رباعی قلمی میشود: سرایندهٔ فرامرزنامه : فرامرزنامه
بخش ۶۱ - سؤال کردن فرامرز(و) پاسخ دادن برهمن
دگر گفت کای جمله،دریای راز صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۲۷
دست و پا بسیار زد تا عشق ما را پاک سوخت مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۶
بود از لیلی بسکه جگر خون مجنون مهدی اخوان ثالث : از این اوستا
ناگه غروب کدامین ستاره؟
با آنکه شب شهر را دیرگاهی ست اسیری لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۵
من عاشق آن جان و جهانم همه دانند فروغ فرخزاد : تولدی دیگر
شعر ِ سفر
همه شب با دلم کسی می گفت قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۴۳۳
یار بیپروا و ما را آرزوی دل بسی ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۴۵ - که ورزندگی مایهٔ زندگی است
تن زنده والا به ورزندگی است اسدی توسی : گرشاسپنامه
رفتن نریمان به شهر فغنشور
نریمان از آن پس چو یک مه نشست رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۲ - روضهٔ اول از تذکرهٔ ریاض العارفین در نگارش برخی از احوال و اقوال جمعی از کبراء دین من المشایخ و العارفین قدس ارواحهم و اعلی اللّه مقامهم
ابایزید بسطامی جامی : دفتر اول
بخش ۱۶۹ - سؤال و جواب
ور تو گویی که کاملان بسیار شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ اشعار ترکی
چابالیر اوره ک سینه مده
آینایا باخاندا گؤردوم ، ساققالیما دن دوشوبدی
غزل شمارهٔ ۵
ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را نیر تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۵۲
ساقی مجلس گشود زلف سمن سود سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۸۴
هان ای نهاده تیر جفا در کمان حکم فردوسی : پادشاهی لهراسپ
بخش ۴
شب تیره شبدیز لهراسپی رشیدالدین میبدی : ۱۵- سورة الحجر- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» اى موعد الجنّ و الانس جمیعا. بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۵۳
عاقبت چون شعله خاکستر به فرق ما نشست فریدون مشیری : تشنه طوفان
دریای خاطرات زمان
آهی کشید غم زده پیری سیپد موی، رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۹۵ - طاهر همدانی نَوَّرَ اللّهُ روحه
مشهور به باباطاهر عریان و از خاک پاک همدان بوده. او در آن ولایت به دیوانگی شهرت نموده. بلی اوست دیوانه که دیوانه نشد. اغلب اوقات و ایام در بیغوله و غارش مقام. گویند چنان آتشی در دل آن دیوانهٔ فرزانه برافروخته و بنیاد صبر وطاقت او را سوخته بودند که با آنکه برودت هوای آن بلد مشهور است در فصل زمستان در کوه الوند در میان برف عور نشسته و از گرمی شکایت میکرد و به قدر بیست ذرع اطراف وی برف گداخته و آب میگردید. گویند با عین القضات و خواجه نصیر معاصر بوده است و محی الدین لاری صاحب مرآت الادوار این حکایت را به سید نعمت اللّه کرمانی نسبت کرده و به نام او نوشته. که در کوهستان خراسان در هرات امرای شاهرخ این معنی را از او مشاهده کردند و معاصر بودن او با عین القضات و خواجه نصیرالدین طوسی خطاست. که او در چهارصد و ده وفات یافته و اینان بعد از او بودهاند. غرض، مجذوبی است کامل و مجنونی است عاقل. عاشقی مجرد و عارفی موحد. سخنانش دوبیتی و به لفظ رازی که در آن زمان اهالی ری و دینور و بیدان تلفظ میکردند واقع و معروف و بسیار اثرناک است. غزلی به نام او مشهور است. بعضی از اشعار آن را در دیوان ملامحمد صوفی مازندرانی مشهور به اصفهانی دیدم. از رباعیات آن جناب چند رباعی قلمی میشود: سرایندهٔ فرامرزنامه : فرامرزنامه
بخش ۶۱ - سؤال کردن فرامرز(و) پاسخ دادن برهمن
دگر گفت کای جمله،دریای راز صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۲۷
دست و پا بسیار زد تا عشق ما را پاک سوخت مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۶
بود از لیلی بسکه جگر خون مجنون مهدی اخوان ثالث : از این اوستا
ناگه غروب کدامین ستاره؟
با آنکه شب شهر را دیرگاهی ست اسیری لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۵
من عاشق آن جان و جهانم همه دانند فروغ فرخزاد : تولدی دیگر
شعر ِ سفر
همه شب با دلم کسی می گفت قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۴۳۳
یار بیپروا و ما را آرزوی دل بسی ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۴۵ - که ورزندگی مایهٔ زندگی است
تن زنده والا به ورزندگی است اسدی توسی : گرشاسپنامه
رفتن نریمان به شهر فغنشور
نریمان از آن پس چو یک مه نشست رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۲ - روضهٔ اول از تذکرهٔ ریاض العارفین در نگارش برخی از احوال و اقوال جمعی از کبراء دین من المشایخ و العارفین قدس ارواحهم و اعلی اللّه مقامهم
ابایزید بسطامی جامی : دفتر اول
بخش ۱۶۹ - سؤال و جواب
ور تو گویی که کاملان بسیار شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ اشعار ترکی
چابالیر اوره ک سینه مده
آینایا باخاندا گؤردوم ، ساققالیما دن دوشوبدی