عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۲
دلم دردی که دارد با که گوید واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۵۱۱
از کمی پیوسته باید بیشی خود خواستن سعدی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۴ - پیداست که آخرالزمان است!
آشفتن چشمهای مستت سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۸۹
زمین را ز آسمان نثار است و اسمان را از زمین غبار. کلُّ اِناءِ یَتَرشّحُ بما فیه محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۹۸
صورت به این لطافت سیرت به این نکوئی ملکالشعرای بهار : مثنویات
شمارهٔ ۸۲ - مرگ سرخ به از مرگ زرد
شدم با یکی مرد عیّار یار انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۲
دی طوف چمن کرده سه چاری خورده حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۸
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم نظامی گنجوی : خردنامه
بخش ۶ - در ستایش ممدوح
شنیدم که بالای این سبز فرش مولوی : دفتر چهارم
بخش ۱۳۶ - بیان آنک خلق دوزخ گرسنگانند و نالانند به حق کی روزیهای ما را فربه گردان و زود زاد به ما رسان کی ما را صبر نماند
این سخن پایان ندارد موسیا ملکالشعرای بهار : مثنویات
شمارهٔ ۸۰ - از بدی بپرهیز
گذشته گذشته است و آینده نیست خاقانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۱
پردهٔ نو ساخت عشق، زخمهٔ نو در فزود صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۲۲
بس که از نادیدنی دارد غبار آیینه ام صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۰۸
آن نفسباخته غواص جگرسوختهام سنایی غزنوی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در اندرز طاهربن علی ثقة الملک
بیخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنر رشیدالدین میبدی : ۵۴- سورة القمر
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان. رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام
۱۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: فَقُلْ تَعالَوْا الایة جلیل و جبار، خداى بزرگوار، وفادار نیکوکار، خداوند دادگر، گشاینده هر در، آغاز کننده هر سر، از لطیفى و مهربانى که که هست بر بندگان، و بنده نوازى و کار سازى و خداوندى خود را که فرا مینماید بایشان، درین آیت رهیگان را بتوحید راه مىنماید، و بر اخلاق پسندیده میخواند، و از فواحش و کبائر باز مىزند، و آنچه زهر دین ایشان است فرا مىنماید، و از آن پرهیز میفرماید، همچون طبیب مهربان که بسر بیمار شود، و علت شناسد، و دارو داند، گوید: این خور که ترا سازنده است، آن مخور که ترا هلاک کننده است. هر چه سازگار بود بدان وصیت کند. هر چه زیان کار بود، از آن پرهیز فرماید. رب العزة بسعت رحمت خویش با بنده همین میکند. از شرک پرهیز مىفرماید، که شرک زهر دین است، آن زهرى که تریاق مغفرت آن را سود ندارد: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ. همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
رنج تو چو رنج خویش پنداشته ام مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۱۸
صنما چون که فریبی، همه عیار فریبی ملکالشعرای بهار : مثنویات
شمارهٔ ۷۹ - آشتی و جنگ
یکی دوستی را بیازرد سخت
غزل شمارهٔ ۳۸۲
دلم دردی که دارد با که گوید واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۵۱۱
از کمی پیوسته باید بیشی خود خواستن سعدی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۴ - پیداست که آخرالزمان است!
آشفتن چشمهای مستت سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۸۹
زمین را ز آسمان نثار است و اسمان را از زمین غبار. کلُّ اِناءِ یَتَرشّحُ بما فیه محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۹۸
صورت به این لطافت سیرت به این نکوئی ملکالشعرای بهار : مثنویات
شمارهٔ ۸۲ - مرگ سرخ به از مرگ زرد
شدم با یکی مرد عیّار یار انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۲
دی طوف چمن کرده سه چاری خورده حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۸
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم نظامی گنجوی : خردنامه
بخش ۶ - در ستایش ممدوح
شنیدم که بالای این سبز فرش مولوی : دفتر چهارم
بخش ۱۳۶ - بیان آنک خلق دوزخ گرسنگانند و نالانند به حق کی روزیهای ما را فربه گردان و زود زاد به ما رسان کی ما را صبر نماند
این سخن پایان ندارد موسیا ملکالشعرای بهار : مثنویات
شمارهٔ ۸۰ - از بدی بپرهیز
گذشته گذشته است و آینده نیست خاقانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۱
پردهٔ نو ساخت عشق، زخمهٔ نو در فزود صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۲۲
بس که از نادیدنی دارد غبار آیینه ام صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۰۸
آن نفسباخته غواص جگرسوختهام سنایی غزنوی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در اندرز طاهربن علی ثقة الملک
بیخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنر رشیدالدین میبدی : ۵۴- سورة القمر
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان. رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام
۱۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: فَقُلْ تَعالَوْا الایة جلیل و جبار، خداى بزرگوار، وفادار نیکوکار، خداوند دادگر، گشاینده هر در، آغاز کننده هر سر، از لطیفى و مهربانى که که هست بر بندگان، و بنده نوازى و کار سازى و خداوندى خود را که فرا مینماید بایشان، درین آیت رهیگان را بتوحید راه مىنماید، و بر اخلاق پسندیده میخواند، و از فواحش و کبائر باز مىزند، و آنچه زهر دین ایشان است فرا مىنماید، و از آن پرهیز میفرماید، همچون طبیب مهربان که بسر بیمار شود، و علت شناسد، و دارو داند، گوید: این خور که ترا سازنده است، آن مخور که ترا هلاک کننده است. هر چه سازگار بود بدان وصیت کند. هر چه زیان کار بود، از آن پرهیز فرماید. رب العزة بسعت رحمت خویش با بنده همین میکند. از شرک پرهیز مىفرماید، که شرک زهر دین است، آن زهرى که تریاق مغفرت آن را سود ندارد: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ. همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
رنج تو چو رنج خویش پنداشته ام مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۱۸
صنما چون که فریبی، همه عیار فریبی ملکالشعرای بهار : مثنویات
شمارهٔ ۷۹ - آشتی و جنگ
یکی دوستی را بیازرد سخت