سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۴۸
در چمنم شمشاد من گر شانه بر کاکل زند مهدی اخوان ثالث : از این اوستا
مرد و مرکب
گفت راوی: راه از این دو روند آسود سهراب سپهری : آوار آفتاب
سایبان آرامش ما، ماییم
در هوای دو گانگی ، تازگی چهره ها پژمرد. ابوالفضل بیهقی : مجلد نهم
بخش ۳ - نامهٔ بوالمظفر جُمَحی
و درین بقیّت ماه رمضان هر روزی بلکه هر ساعتی خبری موحش رسیدی، تا نامه صاحب برید نشابور رسید بو المظفّر جمحی نبشته بود که «بنده متواری شده است و در سمجی میباشد. و چون خبر رسید بنشابور که حاجب بزرگ را با لشکر منصور چنان واقعهیی افتاده است در ساعت سوری زندان عرض کرد، تنی چند را گردن زدند و دیگران را دست بازداشتند، و وی با بو سهل حمدوی بتعجیل برفت، و بروستای بست رفتند. و هر کسی از لشکر ما که در شهر بودند بدیشان پیوستند و برفتند و معلوم نگشت که قصد کجا دارند و بنده را ممکن نشد با ایشان رفتن، که سوری بخون بنده تشنه است، از جان خود بترسید و اینجا پنهان شد، جایی استوار و پوشیده، و هر جایی کسان گماشت آوردن اخبار را تا خود پس ازین چه رود و حالها بر چه قرار گیرد. چنانکه دست دهد، قاصدان فرستد و اخبار باز نماید و آنچه مهمتر باشد بمعمّا بوزیر فرستد تا بر رای عالی عرضه کند.» امامی هروی : مقطعات
شمارهٔ ۴
کافی دین و دولت ای صدری شاه اسماعیل صفوی ( خطایی ) : گزیدهٔ اشعار ترکی
مئهمان گؤردوم
یئنه مئهمان گؤردوم, کؤنلوم شاد اولدو احمد شاملو : مرثیههای خاک
تمثیل
به پوران صلحکل و سیروس طاهباز عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۲۷
دیدۀ بینای عاشق در این نشأة معرفتست اگر کاملست کامل و اگر ناقص است ناقص و درد دل ازاینست که کمال و نقصان به نسبت است و در این نشأة بینائی معرفتست در نشأة آخری معرفت بینائی شود. ماکانَتِ الیومَ مَعرِفَتُهُ اِنْقَلَبَتْ غَداًرؤُیتُهُ هرگز این بینائی نبود آن بینائی نبود و من کان فی هذِهِ اَعْمی فَهُوَ فی الْاخِرةِ اَعْمی وَاَضَلُ سَبیلا. یکی از رفقای خود که در معرفت نشانی داشت در واقعه بدیدم قوت باصرۀ او چون ضعیفی از آن جا پرسیدمش گفت مِنْ قِلّةِ الْمَعرِفَةِ مِنْ قِلَّةِ المَعْرِفَةِ آه و هزار آه آن را که امروز او را به بی کیفی شناسد فرداش چون بیند و چون بشناسد. خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۵
هر کو نظر کند به تو صاحبنظر شود صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۹۰
گریه امروز به رنگ دگرم می آید صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۸۷
دل از مشاهده آن خط سیاه شکست مولوی : دفتر سوم
بخش ۹۷ - پیش رفتن دقوقی به امامت آن قوم
در تحیات و سلام الصالحین فریدون مشیری : نوایی هماهنگ باران
توضیحات
۱۵ ــ نوایی هماهنگ باران ــ ۱۳۸۴ میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶
چو یافتی که برآنم که درد دل به تو گویم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۳۳
گره تا کی ز ابروی سخن پرداز نگشاید؟ غروی اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۴
فدائیان ره عشق دوست مرد رهند عطار نیشابوری : هیلاج نامه
سؤال کردن سلطان بایزید از منصور از جان و جانان
حقیقت با یزید آن پیر عشاق عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر ابونصر سراج رحمةالله علیه
آن عالم عارف آن حاکم خایف آن امین زمرهٔ کبرا آن نگین حلقهٔ فقرا آن زبدهٔ امشاج شیخ وقت ابونصر سراج رحمةالله علیه امامی به حق بود و یگانهٔ مطلق و متعین و متمکن و او را طاوس الفقرا گفتندی و صفت و نعت او نه چندانست که در قلم و بیان آید و یا در عبارت و زبان گنجد و در فنون علم کامل بود و در ریاضت و معاملات شأنی عظیم داشت و در حال و قال و شرح دادن به کلمات مشایخ آیتی بود و کتاب لمع او ساخته است و اگر کسی خواهد بنگرد و از آنجا او را معلوم کند و من نیز کلمهٔ چند بگویم سری و سهل را و بسی مشایخ کبار را دیده بود و از طوس بود ماه رمضان به بغداد بود ودرمسجد شونیزیه خلوت خانهٔ بدو دادند و امامت درویشان بدومسلم داشتند تا عید جمع اصحاب را امامت کرد و اندر تراویح پنج بار قرآن ختم کرد هر شب خادم قرصی بدر خلوت خانهٔ او بردی و بدو دادی تا روز عید شد و او برفت خادم نگاه کرد آن قرصکها بر جای بود. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۸۶
سیر چشم فقرم از تحصیل دنیا فارغم عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر ابراهیم خواص رحمةالله علیه
ذکر متأخران از مشایخ کبار رحمته الله علیهم اجمعین
شمارهٔ ۵۴۸
در چمنم شمشاد من گر شانه بر کاکل زند مهدی اخوان ثالث : از این اوستا
مرد و مرکب
گفت راوی: راه از این دو روند آسود سهراب سپهری : آوار آفتاب
سایبان آرامش ما، ماییم
در هوای دو گانگی ، تازگی چهره ها پژمرد. ابوالفضل بیهقی : مجلد نهم
بخش ۳ - نامهٔ بوالمظفر جُمَحی
و درین بقیّت ماه رمضان هر روزی بلکه هر ساعتی خبری موحش رسیدی، تا نامه صاحب برید نشابور رسید بو المظفّر جمحی نبشته بود که «بنده متواری شده است و در سمجی میباشد. و چون خبر رسید بنشابور که حاجب بزرگ را با لشکر منصور چنان واقعهیی افتاده است در ساعت سوری زندان عرض کرد، تنی چند را گردن زدند و دیگران را دست بازداشتند، و وی با بو سهل حمدوی بتعجیل برفت، و بروستای بست رفتند. و هر کسی از لشکر ما که در شهر بودند بدیشان پیوستند و برفتند و معلوم نگشت که قصد کجا دارند و بنده را ممکن نشد با ایشان رفتن، که سوری بخون بنده تشنه است، از جان خود بترسید و اینجا پنهان شد، جایی استوار و پوشیده، و هر جایی کسان گماشت آوردن اخبار را تا خود پس ازین چه رود و حالها بر چه قرار گیرد. چنانکه دست دهد، قاصدان فرستد و اخبار باز نماید و آنچه مهمتر باشد بمعمّا بوزیر فرستد تا بر رای عالی عرضه کند.» امامی هروی : مقطعات
شمارهٔ ۴
کافی دین و دولت ای صدری شاه اسماعیل صفوی ( خطایی ) : گزیدهٔ اشعار ترکی
مئهمان گؤردوم
یئنه مئهمان گؤردوم, کؤنلوم شاد اولدو احمد شاملو : مرثیههای خاک
تمثیل
به پوران صلحکل و سیروس طاهباز عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۲۷
دیدۀ بینای عاشق در این نشأة معرفتست اگر کاملست کامل و اگر ناقص است ناقص و درد دل ازاینست که کمال و نقصان به نسبت است و در این نشأة بینائی معرفتست در نشأة آخری معرفت بینائی شود. ماکانَتِ الیومَ مَعرِفَتُهُ اِنْقَلَبَتْ غَداًرؤُیتُهُ هرگز این بینائی نبود آن بینائی نبود و من کان فی هذِهِ اَعْمی فَهُوَ فی الْاخِرةِ اَعْمی وَاَضَلُ سَبیلا. یکی از رفقای خود که در معرفت نشانی داشت در واقعه بدیدم قوت باصرۀ او چون ضعیفی از آن جا پرسیدمش گفت مِنْ قِلّةِ الْمَعرِفَةِ مِنْ قِلَّةِ المَعْرِفَةِ آه و هزار آه آن را که امروز او را به بی کیفی شناسد فرداش چون بیند و چون بشناسد. خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۵
هر کو نظر کند به تو صاحبنظر شود صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۹۰
گریه امروز به رنگ دگرم می آید صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۸۷
دل از مشاهده آن خط سیاه شکست مولوی : دفتر سوم
بخش ۹۷ - پیش رفتن دقوقی به امامت آن قوم
در تحیات و سلام الصالحین فریدون مشیری : نوایی هماهنگ باران
توضیحات
۱۵ ــ نوایی هماهنگ باران ــ ۱۳۸۴ میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶
چو یافتی که برآنم که درد دل به تو گویم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۳۳
گره تا کی ز ابروی سخن پرداز نگشاید؟ غروی اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۴
فدائیان ره عشق دوست مرد رهند عطار نیشابوری : هیلاج نامه
سؤال کردن سلطان بایزید از منصور از جان و جانان
حقیقت با یزید آن پیر عشاق عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر ابونصر سراج رحمةالله علیه
آن عالم عارف آن حاکم خایف آن امین زمرهٔ کبرا آن نگین حلقهٔ فقرا آن زبدهٔ امشاج شیخ وقت ابونصر سراج رحمةالله علیه امامی به حق بود و یگانهٔ مطلق و متعین و متمکن و او را طاوس الفقرا گفتندی و صفت و نعت او نه چندانست که در قلم و بیان آید و یا در عبارت و زبان گنجد و در فنون علم کامل بود و در ریاضت و معاملات شأنی عظیم داشت و در حال و قال و شرح دادن به کلمات مشایخ آیتی بود و کتاب لمع او ساخته است و اگر کسی خواهد بنگرد و از آنجا او را معلوم کند و من نیز کلمهٔ چند بگویم سری و سهل را و بسی مشایخ کبار را دیده بود و از طوس بود ماه رمضان به بغداد بود ودرمسجد شونیزیه خلوت خانهٔ بدو دادند و امامت درویشان بدومسلم داشتند تا عید جمع اصحاب را امامت کرد و اندر تراویح پنج بار قرآن ختم کرد هر شب خادم قرصی بدر خلوت خانهٔ او بردی و بدو دادی تا روز عید شد و او برفت خادم نگاه کرد آن قرصکها بر جای بود. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۸۶
سیر چشم فقرم از تحصیل دنیا فارغم عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر ابراهیم خواص رحمةالله علیه
ذکر متأخران از مشایخ کبار رحمته الله علیهم اجمعین