عبارات مورد جستجو در ۹۶۷۱ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۰۶
نیست غیر از گریه در صندوق ابر نوبهار
گل ندانم از که دارد دستگاه خنده را
چرخ کم فرصت ز من بسیار خواهد یاد کرد
در جهان بیند چو بی مونس، غم آینده را
بی کفن، طغرا درین باغ الم می شد به خاک
چون نهال تاک اگر می یافت گور کنده را
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۱۹
پا ز نازک خانه دل چون کشد آن عطرفام؟
همچو می جایی ندارد بهتر از مینا گلاب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۲۱
موج را گشت صبا سلسله جنبان در آب
که شود با خس من دست و گریبان در آب
مردم چشم ترم را ز خیال تو چه سود؟
گل نیاید به کف از عکس گلستان در آب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۲۵
بر یاد رخش چون رود از دیده من آب
صد باغ توان داد به یک چشم زدن آب
آب از مژه رو کرد به من، آه چه سازم
گر وانشود همچو حباب از سر من آب
با آن رخ شاداب به گلشن چو درآیی
از سایه روی تو خورد سرو و سمن آب
زاهد نشود قابل پابوس خم می
چون شیشه، گر از باده کشد دست و دهن آب
گر شهرت تردامنی گل شنود خاک
هرگز نگذارد که درآید به چمن آب
سرچشمه این بادیه را خضر بلد نیست
برداشتمی کاش چو گوهر ز وطن آب
تر شد ره گوشم ز غزلخوانی طغرا
هرگز نشنیدم که برآید ز سخن آب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۲۷
امشب من و چشم قدح و دیدن مهتاب
مینا و سر گریه ز خندیدن مهتاب
تردستی ساقی نرسیده ست به جایی
کامشب نکند خواهش گل چیدن مهتاب
در کوی تو پاکان غم شبگرد ندارند
چیزی نتوان یافت ز کاویدن مهتاب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۳۲
دارم از سرچشمه، رو در دشت حیرانی چو آب
گاه شهری می شوم، گاهی بیابانی چو آب
قمریان همدوش سرو و بلبلان دمساز گل
من ندیدم زین گلستان غیر حیرانی چو آب
در تکبر همچو خاکی، در سبکروحی چو باد
آتشی در قتل ما، در پاکدامانی چو آب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۳۸
من و آن سرو که در جلوه گهش می بارد
پاک بینی ز هوا، صاف نگاهی از آب
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۴۳
گل ندارد تاب دست انداز باد مهرگان
تا خزان آمد، دکان حسن را برچیده است
تا نباشی، یک قدم نتوان برون رفتن به سیر
بی تو، دل گاهی که از خود رفته، برگردیده است
ساغر عیشم که هرگز روی گردش را ندید
حیرتی دارم که چون درساختن، گردیده است؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۴۸
هر گل این بوستان، روی نگاری بوده است
هر پریشان سنبل او، زلف یاری بوده است
لاله کز بویش دل زاهد به مستی می کشد
زان بود میگون،که چشم پرخماری بوده است
جوی آبی را که می بینی به پیش سرو و گل
مهوشان بزم را آیینه داری بوده است
مرغ حقگو چون نبیند خون خود را ریخته؟
هر درختی، عارفان را چوب داری بوده است
این زمان گر همچو طغرا نیست یک بلبل، چه شد
پیش ازین، صد همچو او در هر بهاری بوده است
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۵۵
کسی فارغ از کار دنیا نشست
که زانو به زانوی مینا نشست
تذروی ست از چشمه سار طرب
حبابی که در جوی صهبا نشست
به تعظیم برخاست کهسار غم
چو مجنون به دامان صحرا نشست
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۵۸
ساغر می در کف او، رنگ و بوی گل گرفت
شیشه در چنگش صدای نغمه بلبل گرفت
بی ترنم ریزی مطرب که رشک بلبل است
در گلوی شیشه می، نغمه قلقل گرفت
سبز ما از نازکیها تاب بوی گل نداشت
حیرتی دارم که چون از باده، رنگ گل گرفت
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۵۹
پرواز شوق دارم، تا در تنم شراب است
مرغابی حبابم، بال و پرم ز آب است
عاشق ز بوی جانان، دارد همیشه مستی
بی نشئه نیست بلبل، در شیشه تا گلاب است
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۶۱
ای گل، همه تن لب شده در وصف بهاری
یک بار نگفتی که درین باغ خزان هست
مانده هوس نان به دل آدم آبی
جایی که غم آب نباشد، غم نان هست
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۶۹
بس که از بارش اشکم در و دیوار نماند
جغد غم نوحه کنان گفت که ویرانه کجاست
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۷۹
غنچه خواب آلود می گردد به دنبال قدح
تا ز دست نرگس مستت ایاغ افتاده است
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۹۱
بر گوش زد نسیمم، صوتی که نیشکر داشت
آواز پای آن گل، شیرینی دگر داشت
دیشب که آن سهی قد، آرایش چمن بود
گل را ز شرم رویش، بلبل به زیر پر داشت
نتوان شمردن از خود، فرزند ناخلف را
در عالم حقیقت، یعقوب یک پسر داشت
تاثیر باد نخوت، کر می کند غنی را
گوش صدف گران بود، تا دامنش گهر داشت
طغرا ز بس که گشتیم، رسوای عشقبازی
هر بیخبر که دیدیم، از راز ما خبر داشت
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۹۶
چون نقاب از رخ گشایی، دیده گریان بهتر است
رو نماییهای گل، در وقت باران بهتراست
کمتر از آیینه نتوان بود در تاثیر عشق
پیش ازان کافتد به رویت چشم، حیران بهتراست
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۰۶
خویش را تا جمع کردم بهر گلگشت رخت
همچو سنبل پیش را هم را پریشانی گرفت
دل نخواهد داشت دست صدق از دامان صبح
زان که تعلیم صفا زان پیر نورانی گرفت
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۲۰
فروغ گوش گل از آتشین نوای من است
دماغ غنچه تر از نشاه صدای من است
که را وسیله گلچینی وصال کنم؟
کسی که محرم او نیست آشنای من است
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۲۴
صبا چو بگذرد از ما، ز داغ گل بیز است
قدح به ما چو رسد، از شکست لبریز است
چگونه شیشه ناستد تمام شب به نماز
که در صلاح، به از زاهد سحرخیز است
پیاله ای که به گلبرگ لعل او نرسد
چو جام لاله شرابش کدورت انگیز است
لبی ز خون دلم تر نکرد نرگس او
خبر نداشت که بیماری اش ز پرهیز است