صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۰۹۳
حضوری داشتم شب با خیالش
سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۷۲ - در مدح سعدالدین عمر
سیم بر یارم شد از من سیم بر
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله: وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ یعنى مؤمن آل فرعون: اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ اقبلوا عظتى ابیّن لکم طریق السعادة و صلاح الامر و سبیل الهدى. الرّشاد و الرّشد و الرّشد الهدى، یقال: رجل رشید و راشد و رشاد. قال الشاعر:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۶
من بلبل تلخ عیش شیرین سخنم
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰
مردان همه عمر پاره بردوخته‌اند
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۲
مرگ بی‌منّت، گواراتر ز آب زندگی است
ملک‌الشعرای بهار : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست
افسر کرمانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۷
ای پناه هر فقیر و هر اسیر
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۲۳
یاری چو من از جملۀ عشّاق که دارد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۴۷
رخ بهار ز ته جرعه توگلگون شد
رشیدالدین میبدی : ۳۴- سورة سبا- مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ یعنى آمرکم و اوصیکم بکلمة واحدة و هى قول لا اله الا اللَّه، قال: و هل جزاء لا اله الّا اللَّه الا الجنّة؟ فذلک قوله: هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ‏
ملک‌الشعرای بهار : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
در ماتمت ای‌ملک‌، مُلک خون بگریست
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۱۹
کشتی دریائیی دیدم دلم آمد به یاد
ملک‌الشعرای بهار : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
برخاست خروس صبح برخیز ای دوست
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷۰
یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۴
شد از فشار گردون، موی سفید و سر زد
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۳ - طوطی خوش لهجه
مایه حسن ندارم که به بازار من آئی
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۳۱ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... الآیة مفسران گفتند این آیت در شأن دو قبیله عرب فرود آمد یکى شریف و دیگر وضیع، میگویند اوس و خزرج بودند، و بعضى گفتند قریظه و نضیر بودند، با یکدیگر جنک کردند و از ایشان که شریف بودند قومى کشته شدند بدست آنان که وضیع بودند، و این در بدایت اسلام بود و بجاهلیت قریب العهد بودند، هم بر عادت و حکم جاهلیت گفتند لنقتلن بالعبد منّا الحرّ منهم، و بالمرأة منّا الرجل منهم، و بالرجل منا الرجلین منهم و لنضاعفنّ الجروح گفتند به بنده ما آزاد ایشان باز کشیم و بزن ما مرد ایشان و بیک مرد ما دو مرد ازیشان، و قصاص جراحتها مضاعف کنیم، که ما ازیشان مهتر و شریفتریم، آن گه قصه خویش بحضرت نبوى انها کردند. مصطفى ایشان را براستى و برابرى فرمود، رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد و رسول خدا بر ایشان خواند، و همه منقاد شدند و بحکم خدا و رسول فرو آمدند.
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۸۶
عشق را جان بی‌قرار بود
ملک‌الشعرای بهار : رباعیات
شمارهٔ ۱۵ - در مدح پروفسور براون انگلیسی
ادوارد براون فاضل ایران‌دوست