حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۷۷۶
گیتی بهشت وار شد از روزگارِ گل صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۱۱۳
من که بودم گردباد این بیابان، عاقبت سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۹
فغان که موی سفیدم نمود آیینه صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۳۱ - السحق
بود سحق از نمود خویش هجرت سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۸
گل شود گر پنجه ی من، زر نمی دارد نگاه صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۷۳
آتشین شد چهره خاک ازمی گلرنگ عشق سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۷
روی ننمایی، نباشد تا رخت پرداخته قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۱
عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدند عطار نیشابوری : بخش یازدهم
الحكایة و التمثیل
در رهی میرفت هارون گرمگاه سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۶
دل چو می رفت سوی زلف تو، شد جان همراه سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۵
ای شعله ی حسنت را، جان ها شده پروانه اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۷۷
دل سوختگان از تو سگالند مکن سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۴
در دل تنگم شراب ناب می گردد گره محمد بن منور : نامهها
شمارهٔ ۳
شیخ را درویشی گفت ای شیخ بمرو الرود میروم خدمتی هست؟ شیخ ما گفت تا به قاضی حسین چیزی نویسم، بنوشت: محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۲۴
بوسعید خشاب گفت، کی خادم خاص شیخ قدس اللّه روحه العزیز بود، که روزی شیخ از خانقاه کوی عدنی کویان بیرون آمد تا به گرمابه شود، عمید خراسان میشد، ساختی بر اسب افگنده، و هنوز عمید خراسان نبود، هم حاجب محمدش گفتندی. چون چشم بر شیخ افگند از اسب بزیر آمد و خدمت کرد و گفت بدستوری سخنی بگویم، شیخ گفت بگوی. عمید گفت میباید کی شیخ مرا در دل خود جای دهد، شیخ گفت دادیم، اوخدمت کرد و برفت. و شیخ به گرمابه رفت و آن حدیث با من صحبت میداشت، خویشتن نگاه نتوانستم داشت، گفتم ای شیخ آن مرد چنان سخنی بگفت و تو اجابت کردی، او را چه محل آن بود؟ شیخ گفت او را باحقّ تعالی سری است، عجب نبود که آنچ جوید بیابد. از آن روز باز کار او بالا گرفت تا بعد از آن به مدتی نزدیک، خواجه بوالفتح شیخ گفت: روزی پیش شیخ استاده بودم، و عمید خراسان احمد دهستانی بود و این حاجب محمد حاجب او بود، روزی به زیارت شیخ درآمدند، حاجب محمد پیش میآمد، جوانی صاحب جمال بود، درآمد و خدمت کرد، شیخ گفت درآی ای عمید خراسان. او گفت اینک عمید خراسان میآید، و احمد دهستانی بر اثر او میآمد، شیخ گفت نه عمید خراسان تویی، او سگیست، سگانش بدرند. و شیخ احمد دهستانی را که عمید بود هیچ التفات نکرد، احمد دهستانی را بکشتند و پاره پاره کردند و حاجب محمد عمید خراسان گشت و شصت سال خراج خراسان بید کفایت او بود و پیوسته به تفاخر بازگفتی که نصب کردۀ شیخام در عمیدی خراسان. سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۳
بیا که باغ شد از لاله کوی میخانه سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۲
کنم نهفته برین عالم دو رنگ نگاه سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۱
نتوان یافت دلی خوش به جهان ای کاکو مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۸
ای دوست شکر بهتر یا آن که شکر سازد؟ آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
نایی ز نوا فتاده، تا نی برسد!
شمارهٔ ۷۷۶
گیتی بهشت وار شد از روزگارِ گل صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۱۱۳
من که بودم گردباد این بیابان، عاقبت سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۹
فغان که موی سفیدم نمود آیینه صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۳۱ - السحق
بود سحق از نمود خویش هجرت سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۸
گل شود گر پنجه ی من، زر نمی دارد نگاه صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۷۳
آتشین شد چهره خاک ازمی گلرنگ عشق سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۷
روی ننمایی، نباشد تا رخت پرداخته قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۱
عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدند عطار نیشابوری : بخش یازدهم
الحكایة و التمثیل
در رهی میرفت هارون گرمگاه سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۶
دل چو می رفت سوی زلف تو، شد جان همراه سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۵
ای شعله ی حسنت را، جان ها شده پروانه اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۷۷
دل سوختگان از تو سگالند مکن سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۴
در دل تنگم شراب ناب می گردد گره محمد بن منور : نامهها
شمارهٔ ۳
شیخ را درویشی گفت ای شیخ بمرو الرود میروم خدمتی هست؟ شیخ ما گفت تا به قاضی حسین چیزی نویسم، بنوشت: محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۲۴
بوسعید خشاب گفت، کی خادم خاص شیخ قدس اللّه روحه العزیز بود، که روزی شیخ از خانقاه کوی عدنی کویان بیرون آمد تا به گرمابه شود، عمید خراسان میشد، ساختی بر اسب افگنده، و هنوز عمید خراسان نبود، هم حاجب محمدش گفتندی. چون چشم بر شیخ افگند از اسب بزیر آمد و خدمت کرد و گفت بدستوری سخنی بگویم، شیخ گفت بگوی. عمید گفت میباید کی شیخ مرا در دل خود جای دهد، شیخ گفت دادیم، اوخدمت کرد و برفت. و شیخ به گرمابه رفت و آن حدیث با من صحبت میداشت، خویشتن نگاه نتوانستم داشت، گفتم ای شیخ آن مرد چنان سخنی بگفت و تو اجابت کردی، او را چه محل آن بود؟ شیخ گفت او را باحقّ تعالی سری است، عجب نبود که آنچ جوید بیابد. از آن روز باز کار او بالا گرفت تا بعد از آن به مدتی نزدیک، خواجه بوالفتح شیخ گفت: روزی پیش شیخ استاده بودم، و عمید خراسان احمد دهستانی بود و این حاجب محمد حاجب او بود، روزی به زیارت شیخ درآمدند، حاجب محمد پیش میآمد، جوانی صاحب جمال بود، درآمد و خدمت کرد، شیخ گفت درآی ای عمید خراسان. او گفت اینک عمید خراسان میآید، و احمد دهستانی بر اثر او میآمد، شیخ گفت نه عمید خراسان تویی، او سگیست، سگانش بدرند. و شیخ احمد دهستانی را که عمید بود هیچ التفات نکرد، احمد دهستانی را بکشتند و پاره پاره کردند و حاجب محمد عمید خراسان گشت و شصت سال خراج خراسان بید کفایت او بود و پیوسته به تفاخر بازگفتی که نصب کردۀ شیخام در عمیدی خراسان. سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۳
بیا که باغ شد از لاله کوی میخانه سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۲
کنم نهفته برین عالم دو رنگ نگاه سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۱
نتوان یافت دلی خوش به جهان ای کاکو مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۸
ای دوست شکر بهتر یا آن که شکر سازد؟ آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
نایی ز نوا فتاده، تا نی برسد!