آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۶۰
تو را که از همه خوبان شهر ممتازی
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۲۶
ماه زیباست ولی چون رخ زیبای تو نیست
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۲۵
خون بر آن سینه که فرسوده غمهای تو نیست
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶
کشتند بشر را که سیاست این است
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۲۴
چون ترا غالیه بر گرد رقم ریخته اند
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۳۰
مبند دل بعطای جهان، که چون شبنم
سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۴۰
در ره شوق، دل از بیم خطر می لرزد
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۲۳
چه شب است این که درو خون ستم ریخته اند
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۲۲
این نادره بین باز کز ایام بر آمد
اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۲۳
گر نیست دلت شاد به تقصیر و قصور
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۲۱
گر نه ز وصل تو دل ما را امان رسد
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۲۰
دلی که تحفه تو جان مختصر سازد
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۹
جان و دلم همیشه به عشقت اسیر باد
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۸
تا رنج عیش یاد همایون منیر باد
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۱۴
گفت با خرگوش خانه خان من
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۹ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ اى هلّا کانت قریة آمنت حین ینفعها ایمانها لا حین لا ینفعها، این حجّت خدا است جلّ جلاله بر فرعون که ایمان وى نپذیرفت بوقت معاینه عذاب. یقول اللَّه تعالى: هلّا آمن فرعون قبل ان یدرکه الغرق حین المهلة، آن گه قوم یونس را مستثنى کرد که توبه ایشان بپذیرفت بوقت معاینه عذاب. و قیل: معناه فما کانت قریة، اى اهل قریة آمنت عند معاینة العذاب فَنَفَعَها إِیمانُها فى حالة البأس کما لم ینفع فرعون إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ فانّه نفعهم ایمانهم لمّا رأوا امارات العذاب لما علم اللَّه من صدقهم، و هو قوله: کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ الهلاک و الهوان فى الحیاة الدنیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِینٍ اى الى احایین آجالهم. و قیل: کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ الى یوم القیمة فیجازون بالثّواب و العقاب. خلافست میان علما که قوم یونس عذاب بعیان دیدند یا امارات و دلائل آن دیدند، قومى گفتند: عذاب بایشان نزدیک گشت و بعیان دیدند که میگوید: کَشَفْنا عَنْهُمُ و الکشف یکون بعد الوقوع او اذا قرب. و قومى گفتند: امارات و دلائل عذاب دیدند و در آن حالت توبه کردند باخلاص و صدق و زبان تضرّع بگشادند و تا ربّ العزّة آن عذاب که دلیل آن ظاهر بود از ایشان بگردانید و مثال این بیمارست که بوقت بیمارى چنان که امید بعافیت و صحت میدارد و از مرگ نمى‏ترسد توبت کند، توبت وى در آن حال درست بود، اما چون مرگ بمعاینه دید و از حیات نومید گشت، توبه وى درست نباشد که میگوید جل جلاله: وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ تواریخیان گفتند: یونس پیغامبر مسکن او موصل بود و خانه او نینوى، ما در وى تنخیس نام بود و پدر وى متى، و موصل از آن خوانند که شام به عراق پیوندد، رب العالمین یونس را فرستاد بقوم وى و ایشان را دعوت کرد بدین اسلام ایشان سرباز زدند و رسالت وى قبول نکردند، یونس گفت: اکنون که مرا دروغ زن میدارید و رسالت ما قبول نمیکنید، بارى بدانید که بامداد شما را از آسمان عذاب آید و آن گه سه روز آن عذاب در پیوندد. ایشان با یکدیگر گفتند: یونس هرگز دروغ نگفته است این یک امشب او را بیازمائید بنگرید که امشب از میان ما بیرون شود یا نه، اگر بیرون شود و بر جاى خویش نماند پس بدانید که راست میگوید. بامداد چون او را طلب کردند نیافتند که از میان ایشان بیرون شده بود، دانستند که وى راست گفت، همان ساعت امارات و دلائل عذاب پیدا گشت، ابرى سیاه بر آمد، و دخانى عظیم در گرفت، چنان که در و دیوار ایشان سیاه گشت، ایشان بترسیدند، و از کردها و گفتهاى خویش پشیمان شدند، و رب العزّة جلّ جلاله در دلهاى ایشان توبت افکند همه بیک بار بصحرا بیرون شدند، مردان و زنان و کودکان و چهار پایان نیز بیرون بردند، و پلاسها در پوشیدند، زبان زارى و تضرّع بگشادند، و به اخلاص و صدق این دعا گفتند: یا حىّ حین لا حىّ یا حى محیى الموتى یا حىّ لا اله الا انت. فعرف اللَّه صدقهم فرحمهم و استجاب دعاءهم و قبل توبتهم و کشف العذاب عنهم، و کان ذلک یوم عاشوراء. و کان یونس قد خرج و اقام ینتظر العذاب فلم یر شیئا و کان من کذب و لم یکن له بیّنة قتل، فقال یونس: کیف ارجع الى قومى و قد کذبتهم، فذهب مغاضبا لقومه و رکب السفینة. فذلک قوله: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً و یأتى شرحه فى موضعه ان شاء اللَّه.
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۶
تن به مهر تو دل ز جان برداشت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۶۸ - الطریقة
در راه طلب دلیل باید نه دلال
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۵
دوش چون مرغ شب فغان برداشت
فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۷
امشب که از نم مژه آبم نمی‌برد