ملکالشعرای بهار : کارنامهٔ زندان
فرار آیرم از ایران
میر لشگر ز من مکدر گشت مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
گر آب حیات خوشگواری ای خواب عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۰۴
دردی است درین دلم نهانی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۸۴
کجاست می که مرا شیرگیر گرداند قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
ماننده شیر نر شمس الدین است مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۴۰
بیامدیم دگربار چون نسیم بهار صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۳۲
شام ازان زلف سیه سنبل به دامن می برد رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۲۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ الآیة... درین آیت تسلیت و تعزیت مسلمانان است از آنچه روز احد بر ایشان رفت، میگوید: من که خداوندم شما را روز بدر نصرت کردم با آنکه عدد شما اندک بود، و شما در چشم دشمن خوار و حقیر، یعنى گله مکنید که اگر امسال بر شما بود، پار شما را بود. تواریخیان گفتند: واقعه احد در شوّال سنه ثلاث از هجرت بود، و جنگ بدر روز آدینه بود هفدهم ماه رمضان. و دوش آن شب قدر بود. و اوّل غزوى که مصطفى (ص) بتن خویش در آن بیرون رفت، و جنگ کرد و صنادید قریش در آن کشته شدند بدر بود. شعبى گفت: بدر چاهى است از آن مردى که نام وى بدر بود، آن چاه بنام وى باز خواندند. پس نسبت حرب که آنجا رفت با آن چاه بردند. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۲۲
بس که دل افسرده زین دریای پرنیرنگ شد واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۲
زان لبم، چاره یک شکر خند است صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۳۵۲
استادهاند بر سر پا شعلهها تمام عطار نیشابوری : بخش دهم
الحكایة و التمثیل
گفت محمود و ایاز سیمبر صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۳۲
از توبه شود سرکشی نفس زیاده صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۱۴۹
هستی موهوم ما موج سرابی بیش نیست ملکالشعرای بهار : کارنامهٔ زندان
تمثیل
مردی از فاقه در امان آمد رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۴۷ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ الآیة.... پیغامبران همه نواختگاناند، خاصه مرسلان که برگزیدگان و مهیناناند، لکن نه چون پیغامبر ما محمد عربى و مصطفى هاشمى، که سید ایشانست و سید سران و سرورانست، کل کمال و جمله جمال است، قبله اقبال و مایه افضال است، خرد را جان و جان را دانش، دل را امید و سر را آرایش، نه قوت او چون قرت دیگر پیغامبران، نه مرکب او چون مرکب ایشان، اگر آنچه قوت خاص وى بود و از حضرت عندیّت بادرار مرجان وى را روان بود، و از آن این خبر باز داد که اظل عند ربى، یطعمنى و یسقینى، اگر یک ذره از آن آدم صفى بچشیدى، یا نصیب موسى کلیم و عیسى نجى آمدى، زهر راه ایشان گشتى و بارگاه ایشان هرگز طاقت کشش آن نداشتى. ازینجا همى گفت: لى مع اللَّه وقت لا یسعنى فیه ملک مقرب و لا نبى مرسل و چنانک قوت وى دیگر بود، مرکب وى دیگر بود، که شش هزار سال انبیا را پیشى داد، گفت چندانک طاقت دارید، مرکبها بدوانید و بمقدمه لشکر و طلیعه بیرون روید، که چون ما پاى در مرکب آوریم، بیک میدان از همه درگذریم، نحن الآخرون السابقون انبیا را که از پیش فرستادند، همه از بهر تمهید قواعد کار وى فرستادند، آدم را گفتند: رو شراب انس در جام قدس نوش کن، بسراى سعادت نظرى کن، بسراى شقاوت گذرى کن، ببستان فضل در نگر، از زندان عدل بر اندیش، از آنجا باز آى، فرزندان را خبر ده، که ایشان امّت آن کس اند که فرزند نجیب او خواهد بود. بعد از آن ادریس را گفتند رو برین معراج روحانى، برین گلشن بلند بر شو، نیک تأمل کن، دور هر فلکى را سیر هر اخترى را نیک بنگر بسان مرد منجم، تا روزگار سعادت کى خواهد بود، که سرا پرده شرع مطهر محمد مرسل بزنند و اطناب آن از قاف تا قاف بکشند، بعد از آن ابراهیم خلیل را امر آمد که رو بسان کد خداى باش در زمین حجاز، خطّه حرم را نشان بر کش، در زمین شام نزل او بساز، که هر کجا مهتر چنو بود، کد خدا کم از خلیل نشاید و. بعد از آن موسى را امر آمد: که اى موسى رو بسان اسپاه سالارى، عصا بر سفت نه، و با آن مرد طاغى که أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى میگوید جنگ کن، او را بدریا در آر، بآب بکش، تا چون درویشان امت محمد مرسل درآیند و سر بر سجده نهند و بندهوار سبحان ربى الاعلى گویند ظلمت نفس آن مرد طاغى خلوت سلوت ایشان را رحمتى نیارد. بعد از آن خطاب آمد: که اى عیسى، تو در آى و مبشرا برسول مبشر باش، بگوى که بر اثر من سید ولد آدم مىآید، اى عیسى! در آسمان چهارم مىباش تا آخر عهد که دشمن دولت او بیرون آید، از مرکز چهارم قدم بر صخره بیت المقدس نه و آن دشمن را هلاک کن، آدم در مقدمه بسان مژده دهنده بود، ادریس بسان منجم، ابرهیم بسان کد خدا، موسى بسان اسپاه سالار عیسى بسان حاجب و مبشّر، همه عالم از بهر او آراسته، و همه در کار او برخاسته، شرعها را شرع او نسخ کرده، و عقدها را عقد او فسخ کرده، کار کار او، شرع شرع او، حرم حرم او، عزت عزت او، اگر نه جمال و عزّ او بودى نه همانا که پرگار قدرت در دایره وجود بگشتى، یا آدم و آدمیان را نام و نشان بودى لولاک لما خلقت الکونین. مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۴۴
امروز همه روز به پیش نظرم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۰۲۶
هر که باشد چون قلم از سینه چاکان سخن امیر پازواری : دوبیتیها
شمارهٔ ۴۴
سَرْرِهْبَشِسّی، لَچکْ رِهْ هاکِرْدی لَسْ کمالالدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۶۶ - وله ایضا
خدایگان کریمان مشرق و مغرب
فرار آیرم از ایران
میر لشگر ز من مکدر گشت مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
گر آب حیات خوشگواری ای خواب عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۰۴
دردی است درین دلم نهانی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۸۴
کجاست می که مرا شیرگیر گرداند قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
ماننده شیر نر شمس الدین است مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۴۰
بیامدیم دگربار چون نسیم بهار صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۳۲
شام ازان زلف سیه سنبل به دامن می برد رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۲۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ الآیة... درین آیت تسلیت و تعزیت مسلمانان است از آنچه روز احد بر ایشان رفت، میگوید: من که خداوندم شما را روز بدر نصرت کردم با آنکه عدد شما اندک بود، و شما در چشم دشمن خوار و حقیر، یعنى گله مکنید که اگر امسال بر شما بود، پار شما را بود. تواریخیان گفتند: واقعه احد در شوّال سنه ثلاث از هجرت بود، و جنگ بدر روز آدینه بود هفدهم ماه رمضان. و دوش آن شب قدر بود. و اوّل غزوى که مصطفى (ص) بتن خویش در آن بیرون رفت، و جنگ کرد و صنادید قریش در آن کشته شدند بدر بود. شعبى گفت: بدر چاهى است از آن مردى که نام وى بدر بود، آن چاه بنام وى باز خواندند. پس نسبت حرب که آنجا رفت با آن چاه بردند. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۲۲
بس که دل افسرده زین دریای پرنیرنگ شد واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۲
زان لبم، چاره یک شکر خند است صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۳۵۲
استادهاند بر سر پا شعلهها تمام عطار نیشابوری : بخش دهم
الحكایة و التمثیل
گفت محمود و ایاز سیمبر صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۳۲
از توبه شود سرکشی نفس زیاده صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۱۴۹
هستی موهوم ما موج سرابی بیش نیست ملکالشعرای بهار : کارنامهٔ زندان
تمثیل
مردی از فاقه در امان آمد رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۴۷ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ الآیة.... پیغامبران همه نواختگاناند، خاصه مرسلان که برگزیدگان و مهیناناند، لکن نه چون پیغامبر ما محمد عربى و مصطفى هاشمى، که سید ایشانست و سید سران و سرورانست، کل کمال و جمله جمال است، قبله اقبال و مایه افضال است، خرد را جان و جان را دانش، دل را امید و سر را آرایش، نه قوت او چون قرت دیگر پیغامبران، نه مرکب او چون مرکب ایشان، اگر آنچه قوت خاص وى بود و از حضرت عندیّت بادرار مرجان وى را روان بود، و از آن این خبر باز داد که اظل عند ربى، یطعمنى و یسقینى، اگر یک ذره از آن آدم صفى بچشیدى، یا نصیب موسى کلیم و عیسى نجى آمدى، زهر راه ایشان گشتى و بارگاه ایشان هرگز طاقت کشش آن نداشتى. ازینجا همى گفت: لى مع اللَّه وقت لا یسعنى فیه ملک مقرب و لا نبى مرسل و چنانک قوت وى دیگر بود، مرکب وى دیگر بود، که شش هزار سال انبیا را پیشى داد، گفت چندانک طاقت دارید، مرکبها بدوانید و بمقدمه لشکر و طلیعه بیرون روید، که چون ما پاى در مرکب آوریم، بیک میدان از همه درگذریم، نحن الآخرون السابقون انبیا را که از پیش فرستادند، همه از بهر تمهید قواعد کار وى فرستادند، آدم را گفتند: رو شراب انس در جام قدس نوش کن، بسراى سعادت نظرى کن، بسراى شقاوت گذرى کن، ببستان فضل در نگر، از زندان عدل بر اندیش، از آنجا باز آى، فرزندان را خبر ده، که ایشان امّت آن کس اند که فرزند نجیب او خواهد بود. بعد از آن ادریس را گفتند رو برین معراج روحانى، برین گلشن بلند بر شو، نیک تأمل کن، دور هر فلکى را سیر هر اخترى را نیک بنگر بسان مرد منجم، تا روزگار سعادت کى خواهد بود، که سرا پرده شرع مطهر محمد مرسل بزنند و اطناب آن از قاف تا قاف بکشند، بعد از آن ابراهیم خلیل را امر آمد که رو بسان کد خداى باش در زمین حجاز، خطّه حرم را نشان بر کش، در زمین شام نزل او بساز، که هر کجا مهتر چنو بود، کد خدا کم از خلیل نشاید و. بعد از آن موسى را امر آمد: که اى موسى رو بسان اسپاه سالارى، عصا بر سفت نه، و با آن مرد طاغى که أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى میگوید جنگ کن، او را بدریا در آر، بآب بکش، تا چون درویشان امت محمد مرسل درآیند و سر بر سجده نهند و بندهوار سبحان ربى الاعلى گویند ظلمت نفس آن مرد طاغى خلوت سلوت ایشان را رحمتى نیارد. بعد از آن خطاب آمد: که اى عیسى، تو در آى و مبشرا برسول مبشر باش، بگوى که بر اثر من سید ولد آدم مىآید، اى عیسى! در آسمان چهارم مىباش تا آخر عهد که دشمن دولت او بیرون آید، از مرکز چهارم قدم بر صخره بیت المقدس نه و آن دشمن را هلاک کن، آدم در مقدمه بسان مژده دهنده بود، ادریس بسان منجم، ابرهیم بسان کد خدا، موسى بسان اسپاه سالار عیسى بسان حاجب و مبشّر، همه عالم از بهر او آراسته، و همه در کار او برخاسته، شرعها را شرع او نسخ کرده، و عقدها را عقد او فسخ کرده، کار کار او، شرع شرع او، حرم حرم او، عزت عزت او، اگر نه جمال و عزّ او بودى نه همانا که پرگار قدرت در دایره وجود بگشتى، یا آدم و آدمیان را نام و نشان بودى لولاک لما خلقت الکونین. مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۴۴
امروز همه روز به پیش نظرم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۰۲۶
هر که باشد چون قلم از سینه چاکان سخن امیر پازواری : دوبیتیها
شمارهٔ ۴۴
سَرْرِهْبَشِسّی، لَچکْ رِهْ هاکِرْدی لَسْ کمالالدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۶۶ - وله ایضا
خدایگان کریمان مشرق و مغرب