هلالی جغتایی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۱
یار اگر مرهم داغ دل محزون نشود انوری : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در مدح خاقان اعظم پیروزشاه
شاها زمانه بندهٔ درگاه جاه تست اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۹۳۷
ما تا حدیث سبز خطان گوش کرده ایم خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۹۲
آن عید نیکوان بدر آمد بعیدگاه احمد شاملو : باغ آینه
با همسفر
سرکش و سرسبز و پیچنده خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۱
چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۶
این چنین صورت گر از آب و گلست احمد شاملو : باغ آینه
از شهر سرد...
صحرا آمادهی روشن شدن بود خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۲
رخت خورشید را یات جمالست محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۷۳
از ابوالفضل محمدبن احمد نوقانی حکایت کردند کی گفت: شیخ ابوسعید از نشابور بمیهنه میآمد، چون بکوه درآمدیم شخصی با ما همراه بود، مگر آن مرد اندیشه کرد که این چه مردمانند کی کلیچه و حلوا و طعامهای خوش میخورند و میگویند که ما صوفییم. شیخ از راه کرامات مطلع گشت و گفت بدین پس کوه در شو و ما را خبری بیار آن مرد از پیش شیخ برخاست و آنجا که اشارت رفته بود برفت، اژدهایی عظیم دید، بترسید و باز بخدمت شیخ آمد،، شیخ گفت چه دیدی؟ حال باز نمود شیخ گفت سالها رفیق ما بوده است، مرد خجل شد و در پای شیخ افتادو از آن گفتار توبه کرد. خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۶
ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم احمد شاملو : باغ آینه
در بسته...
دیرگاهیست که دستی بداندیش خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۹
ز چشم مست تو آنها که آگهی دارند خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۵
چو نام تو در نامهئی دیدهام رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۹
بانگ زله کرد خواهد کر گوش عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۱۲
نه در سرِ من سَرِسری بینی تو احمد شاملو : باغ آینه
دادخواست
از همه سو، خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۶۰
به عقل کی متصور شود فنون جنون سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۸
ای همه انصافجویان بندهٔ بیداد تو خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹۶
ای خوشا وصل یار و فصل بهار
غزل شمارهٔ ۱۵۱
یار اگر مرهم داغ دل محزون نشود انوری : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در مدح خاقان اعظم پیروزشاه
شاها زمانه بندهٔ درگاه جاه تست اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۹۳۷
ما تا حدیث سبز خطان گوش کرده ایم خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۹۲
آن عید نیکوان بدر آمد بعیدگاه احمد شاملو : باغ آینه
با همسفر
سرکش و سرسبز و پیچنده خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۱
چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۶
این چنین صورت گر از آب و گلست احمد شاملو : باغ آینه
از شهر سرد...
صحرا آمادهی روشن شدن بود خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۲
رخت خورشید را یات جمالست محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۷۳
از ابوالفضل محمدبن احمد نوقانی حکایت کردند کی گفت: شیخ ابوسعید از نشابور بمیهنه میآمد، چون بکوه درآمدیم شخصی با ما همراه بود، مگر آن مرد اندیشه کرد که این چه مردمانند کی کلیچه و حلوا و طعامهای خوش میخورند و میگویند که ما صوفییم. شیخ از راه کرامات مطلع گشت و گفت بدین پس کوه در شو و ما را خبری بیار آن مرد از پیش شیخ برخاست و آنجا که اشارت رفته بود برفت، اژدهایی عظیم دید، بترسید و باز بخدمت شیخ آمد،، شیخ گفت چه دیدی؟ حال باز نمود شیخ گفت سالها رفیق ما بوده است، مرد خجل شد و در پای شیخ افتادو از آن گفتار توبه کرد. خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۶
ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم احمد شاملو : باغ آینه
در بسته...
دیرگاهیست که دستی بداندیش خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۹
ز چشم مست تو آنها که آگهی دارند خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۵
چو نام تو در نامهئی دیدهام رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۹
بانگ زله کرد خواهد کر گوش عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۱۲
نه در سرِ من سَرِسری بینی تو احمد شاملو : باغ آینه
دادخواست
از همه سو، خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۶۰
به عقل کی متصور شود فنون جنون سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۸
ای همه انصافجویان بندهٔ بیداد تو خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹۶
ای خوشا وصل یار و فصل بهار