عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۰
تا دل ز کمال تو نشان یافت یغمای جندقی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۷
بر پرند ساده مشک سوده خرمن کردهای وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۱۶
بر سر نکشت در تب غم هیچکس مرا اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۶۴۹
تا عشق از آن ما شد بخت از جهان بر افتاد ابن یمین فَرومَدی : قصاید
شمارهٔ ٧ - قصیده در مدح طغا تیمور خان
ای کرده روز را ز شب قیرگون نقاب واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۵
ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگردد نظامی گنجوی : هفت پیکر
بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد
ای پسر هان و هان ترا گفتم احمد شاملو : باغ آینه
زن خفته
کنارِ من چسبیده به من در عظیمتر فاصلهیی از من جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۹۱۳
مرا بس بود روز دیوان عام ابوالحسن فراهانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۱
آفت صد دودمانی آتش صدخرمنی امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
ای از همه خسروان چو افریدون فرد حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۷
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد بلند اقبال : بخش چهارم
بخش ۱ - نصایح
حمد بی حد و ثنای بی عدد وحشی بافقی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در ستایش بکتاش بیگ حکمران کرمان
از آنرو شد به آبادی بدل ویرانی کرمان محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۵۳
پدرم نورالدین منور گفت رحمةاللّه علیه، کی شیخ بوسعید در نشابور بجایی میرفت، بسر کوی حرب رسید، دکانهای آراسته و پرمیوۀ پاکیزه دید و از همه بازار نشابور آن موضع آراستهتر بودی. چون شیخ آنجا رسید پرسید کی چه گویند؟ گفتند سر کوی حرب. شیخ ما گفت خه! کسی را که سر کوی حرب چنین بود سر کوی صلحش چگونه تواند بود؟ و هم پدرم رحمة اللّه علیه روایت کرد کی روزی شیخ قدس اللّه روحه العزیز مجلس خواست گفت، چون بیرون آمد و برتخت بنشست و مقریان برخواندند، مسایل بسیار مختلف و جمعی بسیار بودند و هر کس از سایلان از نوعی دیگر سؤال کردند و شیخ نظاره میکرد و خاموش میبود تا بسیار بپرسیدند. در آخر شیخ گفت، بیت: نظامی گنجوی : لیلی و مجنون
بخش ۳۹ - آگاهی مجنون از وفات مادر
چون شاهسوار چرخ گردان صوفی محمد هروی : ده نامه
بخش ۲۶ - رفتن خادمه از بر عاشق نزدیک معشوق
خادمه باز این سخن جان گداز سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۵
وصال حالت اگر عاشقی حلال کند وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۲۶۸
سحر کجاست که فراش جلوهگاه توام منوچهری دامغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۳۱
به دهقان کدیور گفت انگور
غزل شمارهٔ ۱۳۰
تا دل ز کمال تو نشان یافت یغمای جندقی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۷
بر پرند ساده مشک سوده خرمن کردهای وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۱۶
بر سر نکشت در تب غم هیچکس مرا اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۶۴۹
تا عشق از آن ما شد بخت از جهان بر افتاد ابن یمین فَرومَدی : قصاید
شمارهٔ ٧ - قصیده در مدح طغا تیمور خان
ای کرده روز را ز شب قیرگون نقاب واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۵
ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگردد نظامی گنجوی : هفت پیکر
بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد
ای پسر هان و هان ترا گفتم احمد شاملو : باغ آینه
زن خفته
کنارِ من چسبیده به من در عظیمتر فاصلهیی از من جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۹۱۳
مرا بس بود روز دیوان عام ابوالحسن فراهانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۱
آفت صد دودمانی آتش صدخرمنی امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
ای از همه خسروان چو افریدون فرد حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۷
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد بلند اقبال : بخش چهارم
بخش ۱ - نصایح
حمد بی حد و ثنای بی عدد وحشی بافقی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در ستایش بکتاش بیگ حکمران کرمان
از آنرو شد به آبادی بدل ویرانی کرمان محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۵۳
پدرم نورالدین منور گفت رحمةاللّه علیه، کی شیخ بوسعید در نشابور بجایی میرفت، بسر کوی حرب رسید، دکانهای آراسته و پرمیوۀ پاکیزه دید و از همه بازار نشابور آن موضع آراستهتر بودی. چون شیخ آنجا رسید پرسید کی چه گویند؟ گفتند سر کوی حرب. شیخ ما گفت خه! کسی را که سر کوی حرب چنین بود سر کوی صلحش چگونه تواند بود؟ و هم پدرم رحمة اللّه علیه روایت کرد کی روزی شیخ قدس اللّه روحه العزیز مجلس خواست گفت، چون بیرون آمد و برتخت بنشست و مقریان برخواندند، مسایل بسیار مختلف و جمعی بسیار بودند و هر کس از سایلان از نوعی دیگر سؤال کردند و شیخ نظاره میکرد و خاموش میبود تا بسیار بپرسیدند. در آخر شیخ گفت، بیت: نظامی گنجوی : لیلی و مجنون
بخش ۳۹ - آگاهی مجنون از وفات مادر
چون شاهسوار چرخ گردان صوفی محمد هروی : ده نامه
بخش ۲۶ - رفتن خادمه از بر عاشق نزدیک معشوق
خادمه باز این سخن جان گداز سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۵
وصال حالت اگر عاشقی حلال کند وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۲۶۸
سحر کجاست که فراش جلوهگاه توام منوچهری دامغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۳۱
به دهقان کدیور گفت انگور