هجویری : باب الجوع
باب الجوع
قوله، تعالی: «و لنَبْلُونَّکم بشیءٍ من الخوفِ و الجوعِ و نقصٍ من الأموالِ و الأنفُسِ و الثّمراتِ و بشِّرِ الصّابرین (۱۵۵/البقره).» سعدی : غزلیات
غزل ۴۵۹
نبایستی هم اول مهر بستن ترانه های کودکانه : بخش اول
هاجر عروسی داره
یکی بود یکی نبود سلطان باهو : غزلیات
غزل ۲۰
بارها گفتم ترا دل بارها ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۲۵ - صور
چون از آن جا پنج فرسنگ بشدیم به شهر صور رسیدیم. شهری بود درکنار دریا سنجی بوده بود و آن جا آن شهر ساخته بود و چنان بود که باره شهرستان صد گز بیش بر زمین خشک نبود باقی اندر آب دریا بود و باره ای سنگین تراشیده و درزهای آن را به قیر گرفته تا آب در نیاید، و مساحت شهر هزار در هزار قیاس کردم و نیمه پنج شش طبقه بر سر یک دیگر و فواره بسیار ساخته و بازارهای نیکو و نعمت فراوان. جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۶
خط آزادی است دل را خط مرغوب لبت بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۸۳
ناتمام همتی تا عجز سامان نیست سر خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۴۹ - قصیده
تشنهٔ دل به آب مینرسد احمد شاملو : هوای تازه
بهار خاموش
بر آن فانوس کهش دستی نیفروخت سعدی : غزلیات
غزل ۴۵۳
سخت به ذوق میدهد باد ز بوستان نشان جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۹
تا مرا دیده بر آن زهره جبین افتادست خیالی بخارایی : مفردات
شمارهٔ ۴
چشم تو گر یک نظر درنگرد سوی دل امیرشاهی سبزواری : مفردات
شمارهٔ ۴
محرم ما را سر رفتن نبود صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۵
کرده ام بر خود گوارا تلخی دشنام را عطار نیشابوری : بخش سی و هشتم
المقالة الثامنة و الثلثون
سالک بگذشته از خیل خیال سعدی : غزلیات
غزل ۵۱۷
ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۱۵۱ - مختوم نیشابوری قُدِّسَ سِرُّه
وهُوَ السید المظلوم الامیر المختوم. جدش از سادات مدینهٔ طیبه بوده. به عزم زیات مشهد مقدس رضوی به خراسان توجه نمود. در نیشابور متأهل گردید. سید در آنجا متولد و به نیشابوری مشتهر شد. پس از تکمیل علوم و تحصیل رسوم به خدمت جناب امیر شاه قاسم الانوار تبریزی رسید و در خدمت آن جناب به مقامات بلند و حالات ارجمند وصول یافت. اهل خراسان به خدمتش اعتقاد و اعتماد تمام داشتند و نقش اخلاص و ارادت وی بر لوحهٔ خاطر مینگاشتند. وی را با امیر غیاث الدین علی ترخان تعلقی ظاهر گردید و رسالهٔ محبت نامه به جهت وی در سلک انتظام و اختتام کشید. بالاخره صاحب غرضانِ زمان، جناب سید را تکفیر نموده حسب الامر شاهرخ بن تیمور اذیت و آزار موفورش رسانیدند و بعد ازمحبوسیهای بسیار از حبس رهانیدند و اخراج بلد کردند و روغن گداخته بر فرقش ریختند و روشنی آن شمع را به کثرت روغن خاموش کردند. آن جناب در سنهٔ ۸۳۰ وفات یافت و به جنت شتافت. شاه قاسم انوار مرثیهای در فوت وی فرمود. غرض، از اعاظم اصفیا و عرفاست. تیمّناً و تبرّکاً بعضی از اشعارش نوشته شد: اقبال لاهوری : پیام مشرق
به خود باز آورد رند کهن را
به خود باز آورد رند کهن را شاه نعمتالله ولی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۱۲۸
نور دین این سخن چنین فرمود الهامی کرمانشاهی : قصاید
شمارهٔ ۸ - در ستایش شاهزاده حسام السلطنه گوید
عید مولود شه تاجور گردون فر
باب الجوع
قوله، تعالی: «و لنَبْلُونَّکم بشیءٍ من الخوفِ و الجوعِ و نقصٍ من الأموالِ و الأنفُسِ و الثّمراتِ و بشِّرِ الصّابرین (۱۵۵/البقره).» سعدی : غزلیات
غزل ۴۵۹
نبایستی هم اول مهر بستن ترانه های کودکانه : بخش اول
هاجر عروسی داره
یکی بود یکی نبود سلطان باهو : غزلیات
غزل ۲۰
بارها گفتم ترا دل بارها ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۲۵ - صور
چون از آن جا پنج فرسنگ بشدیم به شهر صور رسیدیم. شهری بود درکنار دریا سنجی بوده بود و آن جا آن شهر ساخته بود و چنان بود که باره شهرستان صد گز بیش بر زمین خشک نبود باقی اندر آب دریا بود و باره ای سنگین تراشیده و درزهای آن را به قیر گرفته تا آب در نیاید، و مساحت شهر هزار در هزار قیاس کردم و نیمه پنج شش طبقه بر سر یک دیگر و فواره بسیار ساخته و بازارهای نیکو و نعمت فراوان. جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۶
خط آزادی است دل را خط مرغوب لبت بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۸۳
ناتمام همتی تا عجز سامان نیست سر خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۴۹ - قصیده
تشنهٔ دل به آب مینرسد احمد شاملو : هوای تازه
بهار خاموش
بر آن فانوس کهش دستی نیفروخت سعدی : غزلیات
غزل ۴۵۳
سخت به ذوق میدهد باد ز بوستان نشان جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۹
تا مرا دیده بر آن زهره جبین افتادست خیالی بخارایی : مفردات
شمارهٔ ۴
چشم تو گر یک نظر درنگرد سوی دل امیرشاهی سبزواری : مفردات
شمارهٔ ۴
محرم ما را سر رفتن نبود صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۵
کرده ام بر خود گوارا تلخی دشنام را عطار نیشابوری : بخش سی و هشتم
المقالة الثامنة و الثلثون
سالک بگذشته از خیل خیال سعدی : غزلیات
غزل ۵۱۷
ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۱۵۱ - مختوم نیشابوری قُدِّسَ سِرُّه
وهُوَ السید المظلوم الامیر المختوم. جدش از سادات مدینهٔ طیبه بوده. به عزم زیات مشهد مقدس رضوی به خراسان توجه نمود. در نیشابور متأهل گردید. سید در آنجا متولد و به نیشابوری مشتهر شد. پس از تکمیل علوم و تحصیل رسوم به خدمت جناب امیر شاه قاسم الانوار تبریزی رسید و در خدمت آن جناب به مقامات بلند و حالات ارجمند وصول یافت. اهل خراسان به خدمتش اعتقاد و اعتماد تمام داشتند و نقش اخلاص و ارادت وی بر لوحهٔ خاطر مینگاشتند. وی را با امیر غیاث الدین علی ترخان تعلقی ظاهر گردید و رسالهٔ محبت نامه به جهت وی در سلک انتظام و اختتام کشید. بالاخره صاحب غرضانِ زمان، جناب سید را تکفیر نموده حسب الامر شاهرخ بن تیمور اذیت و آزار موفورش رسانیدند و بعد ازمحبوسیهای بسیار از حبس رهانیدند و اخراج بلد کردند و روغن گداخته بر فرقش ریختند و روشنی آن شمع را به کثرت روغن خاموش کردند. آن جناب در سنهٔ ۸۳۰ وفات یافت و به جنت شتافت. شاه قاسم انوار مرثیهای در فوت وی فرمود. غرض، از اعاظم اصفیا و عرفاست. تیمّناً و تبرّکاً بعضی از اشعارش نوشته شد: اقبال لاهوری : پیام مشرق
به خود باز آورد رند کهن را
به خود باز آورد رند کهن را شاه نعمتالله ولی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۱۲۸
نور دین این سخن چنین فرمود الهامی کرمانشاهی : قصاید
شمارهٔ ۸ - در ستایش شاهزاده حسام السلطنه گوید
عید مولود شه تاجور گردون فر