شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹
آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۵۰ - القوامع
قوامع ترک میل و آروزهاست
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۴۲ - القیام بالله
قیام بالله آمد استقامت
سعدی : باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۱۲
یکی را از علما پرسیدند که یکی با ماه روییست در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب چنان که عرب گوید التّمرُ یانعٌ وَ الناطورُ غیرُ مانع. هیچ باشد که به قوت پرهیزگاری ازو به سلامت بماند؟ گفت اگر از مه رویان به سلامت بماند از بدگویان نماند.
سعدی : باب دوم در اخلاق درویشان
حکایت شمارهٔ ۷
یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمی‌دارد که دوگانه ای بگزارد چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۲۸ - الفتره
بود فترت خمود آن حرارت
ابن یمین فَرومَدی : قصاید
شمارهٔ ٩٨ - وله ایضاً قصیده در مدح ملک معزالدین کرت
منت خدیرا که پس از هجر دیر باز
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۲۷ - الفتح المطلق
ز فتح مطلب ار پاکیزه روحی
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۲۶ - الفتح المبین
گرت فتح مبین باشد مبین
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۲۵ - الفتح القریب
مقام قلب باز ار درگشاید
فردوسی : پادشاهی شیرویه
بخش ۲
بدان نامور گفت پاسخ شنو
ابراهیم شاهدی دده مغلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۱
دو زلف سرکش دلبند داری
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۲۷۵ - عبدالقادر
ز عبدالقادر ار خواهی شد آگاه
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها؟ مقاتل گفت چون رسول بلقیس از نزدیک سلیمان بازگشت و آن عجایب و بدایع که در مملکت سلیمان دیده بود باز گفت و حکایت کرد، بلقیس گفت: هذا امر من السّماء، این کارى آسمانى است، ساخته و خواسته ربّانى است و ما را کاویدن با وى روى نیست و در مخالفت و منابذت وى هیچ کس را طاقت نیست و آن ملک وى نه ملک سرسریست که آن جز نبوّت و تأیید الهى نیست. کس فرستاد به سلیمان که: اینک من آمدم با سران و سروران قوم خویش تا در کار تو بنگرم و دین تو بدانم که چیست و مرا بچه مى‏خوانى؟ آن گه عرش خویش را در آخر هفت اندرون استوار بنهاد و پاسبانان بر آن موکّل کرد و در مملکت خویش نائبى بگماشت که کار ملک میراند و آن سریر ملک نگه میدارد تا کس در آن طمع نکند و آن گه عزم رحیل کرد با دوازده هزار سرهنگ از مهتران قوم خویش با هر سرهنگى عددى فراوان از خیل و حشم. و سلیمان که آنجا بود دانست که بلقیس مى‏آید و بقصد اسلام و ایمان مى‏آید که جبرئیل از پیش آمده بود و او را خبر داده و لهذا قال سلیمان: قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ، اى مؤمنین موحّدین.
امیرشاهی سبزواری : قطعات
شمارهٔ ۷
شاها، مدار چرخ فلک در هزار سال
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۳۵
دلبر بیگانه صورت، مهر دارد در نهان
مولوی : فیه ما فیه
فصل بیست و هشتم - قال الجراّح المسیحی شرب عندی طایفةٌ
قال الجراّح المسیحی شرب عندی طایفةٌ من اصحاب شیخ صدرالدیّن و قالوا لی کان عیسی هواللهّ کما نزعمون و نحن نعرف ان ذاک حق لیکن نکتم و ننکر قاصداً محافظةً للملة. قال مولانا رضی اللهّ عنه کذب عدواّللهّ و حاشاللهّ هذا کلام من سکر من نبیذ الشیطان الضّال الذلّیل المذلّ المطرود من جناب الحق و کیف یجوزان یکون شخص ضعیفُ یهربُ من مکر الیهود من بقعة الی بقعة وصورته اقل من الذراّعين حافظاً لسبع السمّوات ثخاتة کلّ سمآءِ خمسمأیة عام و بين کلّ سمآء الي سماء خمسمائة عام ثخاتة کل ارض خمسمائة عام و بين کلّ ارض الی ارض خمسمایة عام و تحت العرش بحرٌ عمقهُ هکذا وللّه ملک ذاک البحر الی کعبه و اضعاف هذا کیف یعترف عقلک ان یکون مصرفها و مدبرّها اضعف الصور ثم قبل عیسی من کان خالق السموّات و الارض سبحانه عمّا یقول الظاّلمون قال المسیحی خاکی بر خاک رفت و پاکی بر پاک. قال اذا کان روح عیسی هواللهّ فاین راحُ روحهُ و انمّا یروح الراّح الی اصله و خالقه و اذا کان الاصل هو و الخالق اَین یروحُ. قال المسیحی نحن وجدناهکذا فاتخذناه ملةَّ قلت انت اذا وجدت و ورثت من ترکة ابیک ذهباً قلباً اَسود فاسداً ماتبدله بذهب صحیح المعیار صافیاً عن الغل و الغش بل تأخذ القلب و نقول وجدنا هذا اوبقیت من ابیک یداً شلآءِ و وجدت دوآءُ و طبیباً یصلح یدک الاشل ماتقبلُ و تقول وجدت یدّی هکذا اشلّ فلاارغب الی تبدیله اووجدت مآءٌ مالحاً فی ضیعة مات فیها ابوک و تربیت فیهاثم هدیت الی ضیعة اخری ماؤها عذبُ و نباتها حلوٌ و اهلها اصحّاء ماترغب الی النقل الیها و الشرب من المآء العذب یذهب عنک الامراض و العلل بل تقول انّا وجدنا تلک الضعیة و ماءَ ها المالح المورث للعلل فتمسک بما وجدنا حاشا لایفعل هذا و لایقول هذا من کان عاقلاً اوذا حس صحیح: ان اللهّ تعالی اعطالک عقلاً علی حدة غيرعقل ابیک ونظراً علی حدة غير نظر ابیک و تمییز اعلی حدة فلم تعطلّ نظرک و عقلک و تتبع عقلاً یردیک ولایهدیک یوراش کان اَبوهُ اسکافاً فلما وصل الی حضرة السّلطان و علّم اداب الملوک و السّلاح داریة و اعطاهُ اعلی المناصب قطُ ما قال انّا وجدنا ابأنااساکفاً فلا نریدُ هذه المرتبة بل اعطنی ایهّا السلّطان دکاناً فی السوق اتعانی الاساکفیةّ بل الکلب مع کمال خسته اذا علم الصید و صار صیاداً للسلطان نسی ماوجد من ابیه و امه و هو السکون فی المتين و الخربات و الحرص علی الجیف بل یتبع خیل السلّطان و يتابع الصیّود و کذا البازُ اذا ادبه السلّطان قط لایقول اناّ وجدنا من ابائنا قفار الجبال و اکل المیتات فلا نلتفت الی طبل السلّطان ولاالی صیده فاذا کان عقل الحیوان یتشبث بما وَجَد اَحسن ممّاورث من ابویه فمن السمّج الفاحش ان یکون الانسان و الذی تفضلّ علی اهل الارض بالعقل و التمیز اقل من الحیوان نعوذ باللهّ من ذلک نعم یصحّ ان یقول ان رب عیسی علیه السلّام اعزّ عیسی و قربّه قمن خدمه فقد خدم الربّ و من اطاعه فقد اطاع الربّ فاذا بعث اللهّ نبیاً افضل من عیسی اظهر علی یده ما اظهر علی ید عیسی و الزیادة یجب متابعة ذلک النبی للهّ تعالی لالعینه و لایعبد لعینه الا اللهّ ولا یُحبّ الا اللهّ و انّما یُحِب غيراللهّ للهّ تعالی و ان الی ربکّ المنتهی یعنی مُنتهی ان تُحبّ الشیء لغيره و تَطلبهُ لغيره حتّی بنتهی الی اللهّ فتحيته لعینه. کعبه را جامه کردن از هوس است یاء بیتی حمال کعبه بس است لیس التکحل فی العینين کالکحل کما ان خلاقة الثیابَ و رثاثتها یکتم لطف الغناء و الاحتشام فکذلک جودة الثیاب و حسن الکسوة تکتم سیماء الفقرآء و جمالهم و کمالهم اذا تخرقّ ثَوب الفقير انفتح قَلبه.
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۲۵۶ - عبدالشهید
بود عبدالشهید آنکس که اشهاد
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۲۵۳ - عبدالودود
بود عبدالودود آن پاک زادی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۵
از گردش این هفت مخالف بر هفت