شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۴
یار تا من هستم از خود با خبر نگذاردم
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۱۴
نشئهٔ یأسم غم خمار ندارد
کلیم کاشانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
قسمت کردند ماه و خور بی کم و بیش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۵
گر نخل نشانده‌ای ثمر خواهی داشت
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشه‌ای
سورة لقمان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
شاها اگر از بخت نشانی است توئی
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴
هر که به بازار عشق آرد جنس وفا
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۴
الهی مرا دل بهر تو در کار است وگر نه مرا با دل چکار است، آخر چراغ مرده را چه مقدار است ؟
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۴۷۵
هر که را دشمن شوم بر عیب خود محرم کنم
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۲۲
تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم
حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۸
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷۷
در خود نگرم زعجر هیهات کنم
شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۸
بیا که کرده ام از نقش غیر آینه پاک
ترانه های کودکانه : بخش اول
مامان ناهار چی داریم؟
کلاغه می‌گه قارقار
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۱۴
عین او در عین اعیان شد پدید
محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۸۱
آورده‌اند کی در ماورالنهر جماعتی پیران بزرگ بودند و ایشان را پیوسته نشستها بوده است و در طریقت کلماتی نیکو، و ایشان را مقدمی بوده است مردی بزرگ و مریدان داشته، و به عدد هر مریدی محبی از اهل دنیا، تا ایشان را در سرای خویش جایها ساخته بودند و عادت ایشان چنان بودی کی هر شب چون نماز خفتن بگزاردندی در تفکر آن شب به روز آوردندی، بامداد چون نماز سلام باز دادندی پیر در سخن آمدی و هر کرا اشکالی بودی جواب دادی. و خادم این جمع عمران نام مردی بوده است، مردی گرم رو بود. شبی عمران را در خاطر آمد که عجب کاریست اگر او را طلب می‌کنم گوید ای ناکس کجا می‌شتابی؟ می‌پنداری که در من رسی؟ و اگر او را طلب نکنم می‌گوید وَسارِعُوا و اگر غیر او را طلب بکنم می‌گوید مشرکی و اگر بر گردم می‌گوید مرتدی. درین اندیشه آن شب بروز آورد. بامداد پیر در سخن آمد و جواب اشکال مریدان گفت عمران بر پای خاست، گفت یکی را طلبی پدید آمد و عمری درآن طلب می‌کرد و گاه در طاعت و گاه در مجاهدت و گاه در خدمت زیادت عمری سپری می‌کرد و از آن طلب کی پدید آمده است هیچ جایی هیچ معنیش روی ننماید، سبب چیست؟ پیر سرفرو افگند و آن اشکال را هیچ جواب نداشت گفت یا عمران توقف کن تا روز آدینه که مشایخ جمله حاضر شوند و هر کسی نفسی زنند، باشد کی جواب روشن گردد. روز آدینه پیران ولایت جمع شدند و عمران آن اشکال در میان نهاد، هر کسی در اشکال سخنی گفتند و هیچ جواب روشن نگشت سایل بخروشید کی عمری در هوس بسر آوردم، امروز پهلوانان راه شما رادیدم ما را بدین درد بگذاشتید و آن شب را همه بران اندیشه بنشستند و هیچ روی ننمود. مقدم ایشان گفت این درد را دارونزدیک ما نیست، نزدیک مردیست در خراسان، که او را شیخ بوسعید بوالخیر می‌گویند. آنجا باید شد و شفای درد طلب کردن و ما متفرق نشویم تا جواب مسئله بما رسد. عمران برخاست و روی در راه نهاد. چون بمیهنه رسید بامداد بود و شیخ مجلس می‌گفت چون عمران نزدیک آمد و چشم شیخ بر وی افتاد ازمیان از میان دل و جان گفت: مرحبا یا عمران اندر آی کی ما امروز ترا نشسته‌ایم. عمران خدمتی کرد و از دور بیستاد. شیخ گفت اندر آی ای عمران کی از راه دور آمدۀ. پس شیخ گفت ای درویش احوالها یک صفت نیست او را می‌طلبی یا از و می‌طلبی، صد وبیست و اند هزار پیغامبر ازو طلب کردند، تا محمد به دنیا نیامد کس او را طلب نکرد، اول طالب او محمد بود و خدای تعالی در آن ازو شکر نمود که ما زاغَ الْبَصرُوماطَغی. اگر او را می‌طلبی الطلب رد و السبیل سد و المطلوب بلاحد و اگر از او می‌طلبی تمامت نیست کی بگذاشته است کی تا سخن او گویی و با کسان او نشینی. دیگران را در خواب کرده است و ترا بر درگاه خود گذاشته و دیگران بطلب غیر مشغول و ترا بخود و دوستان مشغول کرده است. عمران گفت یا شیخ نه او کریم است؟ گفت اَلْکَرِیمُ الَّذی یُعْطی قَبْلَ السُّوال وَ یَعْفوقَبْلَ الْأِعتِذار. یا عمران باز گرد که جماعت در انتظار است. عمران خدمتی کرد و بازگشت. یکی سؤال کرد کی ما گناه کاران را حال چیست؟ شیخ گفت یا جوامرد رسول می‌گوید صلی اللّه علیه و سلم اِنَّ اللّه وَ مَلائکَتَهُ یَتَرّحمونَ علی المُقّرِینَ علی اَنْفُسِهِمْ بالذُّنوبِ. عمران می‌آمد تا به نزدیک پیران ایشان همچنان منتظر نشسته، عمران احوال بگفت، بشنیدند و برخاستند و روی سوی میهنه سر بر زمین نهادند تعظیم شیخ را.
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴۳
رویت بینم بدر من آن را دانم
امیر معزی : قصاید
شمارهٔ ۱۴
باغ شد از ابر پر ز لؤلؤ لالا
نیما یوشیج : مجموعه اشعار
برف
زردها بی خود قرمز نشده اند
جمال‌الدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۲
برداشتیم دل ز امیدی که داشتیم