ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۱۷۶
خون سیاوش ریز در کف موسی
سعدی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۸
من بگویم ندیده‌ام دهنی
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۹۵
ما را ز عشق کی بود ای دل به جانت نجات
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۰۲
جام گیتی نماست یعنی دل
نجم‌الدین رازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵
بازی که همی دست ملک را شاید
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۶۷۷
گر از بحرین چشمم ابر نیسان مایه ور می شد
سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۰
ما فوطه و فوطه پوش دیدیم
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۵۷۲
زمن مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت ؟
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۸۰
ای ز عنایت آشکار شخص تو و مثال تو
هلالی جغتایی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۶
با تو خواهم شرح غمهای دل محزون کنم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴۷
آزرده ترم گر چه کم آزار ترم
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۷۵
عارفانه اول و آخر نگر
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۴۳
عاشق که همه جهان به روی تو بداد
امیر معزی : قصاید
شمارهٔ ۹۸
جاودان‌گیتی به‌ حکم شاه‌گیتی دار باد
حمید مصدق : سالهای صبوری
سنگ صبور
چشمک زند به بخت سیاهم ستاره ای
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۸۵
نتوان برد زآینهٔ ما رنگ حدوث
سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰
تا ناله بلبلم به گوش آمده است
رشیدالدین میبدی : ۲۲- سورة الحجّ- مدنیّة
۲ - النوبة الثالثة
قوله: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» الآیة... بدانکه هر چه در هفت آسمان و هفت زمین است حیوانات و جمادات همه آنند که خداى را جلّ جلاله میخوانند و او را سجود میکنند، و به بى عیبى گواهى مى‏دهند، و بپاکى یاد مى‏کنند، امّا بعضى آنست که آدمى بعقل خود فرا دریافت آن مى‏رسد و از ادراک آن عاجز نه و بر دانش وى پوشیده نه، سجود فریشتگان در آسمان و مؤمنان در زمین از آن نمط است، ذلک قوله: «یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ»، أمّا بعضى آنست که عقل آن را رد مى‏کند و دل در آن مى‏شورد و دین آن را مى‏پذیرد و اللَّه تعالى بدرستى آن گواهى مى‏دهد، سجود آفتاب و ماه و ستارگان و درختان و جنبندگان از این بابست، رب العزه آن را در قرآن یاد کرد و مؤمنانرا باقرار و تسلیم فرمود که: «وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»، هر که اللَّه تعالى بوى نیکویى خواست و دل روشن داد و توفیق رفیق کرد که آنچه که در خرد محال است اللَّه تعالى بر آن قادر بر کمال است معقول و نامعقول را مقدّر است و مقتدر، فاطر و مدبّر، نه باوّل عاجز نه بآخر، از کیف باطن است و بقدرت ظاهر. اى جوانمرد حیلت در رزق محنت بار آورد و تکلّف در دین حیرت بر دهد، نه رزق بدست ماست نه دین بخرد ما، هر دو را گردن باید نهادن و کار با خداوندگار سپردن، آنجا که گفت: «جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ» دیوار را ارادت در خود معلوم نگشت، و خالق بآنچه گفت راستگوى و استوار است و آنجا که گفت: «ثِیابٌ مِنْ نارٍ» از آتش پیراهن بریده در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، «إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ». در آتش درخت آتشین رسته مى‏بالد و بر میدهد، در عقل معلوم نگشت، و خالق استوار، «قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ» از زمین و آسمان بى جان سخن گفتن در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، «تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ» از آتش بى‏جان خشم راندن در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، «وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» سخن گفتن دوزخ فردا در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، گویایى رعد و دانایى وى که: «وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، ماه در منازل مقادیر روان بدو نیم گشته و رد و نیمه کوه که: «وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» در عقل معلوم نگشت و عیان آن را گواه و خالق بآنچه گفت استوار. مسلمانان این جمله را بنور هدى پذیرفتند و بسکینه ایمان پسندیدند، و بقوّت اخلاص بیارامیدند و بر مایه بصیرت وا ایستادند و آن را دین دانستند، تهمت بر عقل خود نهاده و عیب از سوى خود دیده و اللَّه تعالى را بهمه استوار گرفته.
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۹۸۵
بسکه نرم و صاف باشد سربسر اعضای او
ظهیرالدین فاریابی : قصاید
شمارهٔ ۲۱
دل همی خواهد از آن پسته که شکّر گیرد