هجویری : باب الجوع
باب الجوع
قوله، تعالی: «و لنَبْلُونَّکم بشیءٍ من الخوفِ و الجوعِ و نقصٍ من الأموالِ و الأنفُسِ و الثّمراتِ و بشِّرِ الصّابرین (۱۵۵/البقره).» هجویری : باب الوجد و الوجود و التّواجد ومراتبه
باب الوجد و الوجود و التّواجد ومراتبه
بدان که وجد ووجود مصدراند: یکی به معنی اندوه، و دیگری به معنی یافتن و فاعل هر دو چون یکی باشد و جز به مصدر فرق نتوان کرد میان آن؛ چنانکه گویند: «وَجَدَ یَجِدُ وُجُوداً ووِجْداناً» چون بیافت، «وجَدَ یَجِدُ وَجْدا» چون اندوهگین شد و نیز «وجَدَ یَجِدُ جِدَةً» چون توانگر شد و «وجَدَ یَجِدُ موجِدَةً» چون در خشم شد و فرق این جمله به مصادر بود نه افعال. حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۷
خواست شاهد می پرستم، یللی ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۸
گر من این دوستی تو ببرم تا لب گور هجویری : بابُ اختلافِهم فی السماع
بابُ اختلافِهم فی السماع
اختلاف است میان مشایخ و محققان اندر سماع. قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در ستایش شاهزاده آزاده نواب فیروز میرزا فرماید
آنچه با برگ درختان ابر نوروزیکند هجویری : باب آدابهم فی التّزویج و التّجرید
باب آدابهم فی التّزویج و التّجرید
قوله، تعالی: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ و أنْتُم لِباسٌ لَهُنَّ (۱۸۷/البقره).» اهلی شیرازی : صنف سیم شمشیر است که بیش برست
برگ دوازدهم یک شمشیر است
ای کز ستمت در دهن صد شیرم حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۸
دوشینه دلم داشت به یاد تو سرودی کمالالدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۱۰۰ - وله ایضا
گل باز طراوتی دگر دارد هجویری : باب المحبّة و ما یتعلّق بها
فصل
بدان که محبت اندر استعمال علما بر وجوه است: یکی به معنی ارادت به محبوب بی سکون نفس و میل و هوی و تمنای قلب و استیناس و تعلق این جمله بر قدیم روا نباشد و این جمله مخلوقان را باشد با یکدیگر و اجناس را و خداوند تعالی متعالی است از این جمله، عُلوّاً کبیراً ودیگر به معنی احسان باشد و تخصیص بنده که ورا برگزیند و به درجهٔ کمال ولایت رساند و به گونه گونه کرامتها مخصوص گرداند و سدیگر به معنای ثنای جمیل باشد بر بنده. قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در شکایت از ممدوح پیش و مدح یکی از احباء خویش که مکنی به ابوالفضل است فرماید
نهرچوننیرگسازد چرخچوندستانکند حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۹
ز دل غافلی یار جانی نباشی! هجویری : باب المحبّة و ما یتعلّق بها
فصل
و مشایخ این طایفه را اندر تحقیق دوستی رموز بیش از آن است که مر آن را احصا توان کرد و من لختی از گفتههای ایشان بیارم تا وجه تبرک به جای آورده باشم. هجویری : باب المحبّة و ما یتعلّق بها
فصل
در جمله محبت اندر میان همه اصناف خلق معروف است، و به همه زبانها مشهور و به همه لغتها متداول و هیچ صنف از عقلا مر آن را بر خود بنتوانند پوشید. حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۹۱۲
ای شوق، در شکنجهٔ دل ها چگونه ای؟ هجویری : باب المحبّة و ما یتعلّق بها
فصل
اما اندر عشق مشایخ را سخن بسیار است: رشحه : رشحه
از یک قصیده
تو آن شهریاری که از آستینت قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در مدح امیر بی شبیه و عدیل سلیل جلیل خلیل منیع جود و سخا آقاخان متخلص به عطامه ظله فرماید
.آدمی باید بهگیتی عمر جاویدان کند هجویری : باب الرّقص
باب الرّقص
بدان که اندر شریعت و طریقت مر رقص را هیچ اصلی نیست؛ از آنچه آن لهو بود به اتفاق همه عقلا چون به جد باشد و چون به هزل بود لغوی و هیچ کس از مشایخ آن رانستوده است و اندر آن غلو نکرده. وهر اثر که اهل حشو اندر آن بیارند، آن همه باطل بود و چون حرکات وجدی و معاملات اهل تواجد بدان مانند بوده است، گروهی از اهل هزل بدان تقلید کردهاند و اندر آن غالی شده و از آن مذهبی ساخته و من دیدم از عوام گروهی میپنداشتند که مذهب تصوّف جز این نیست، آن بر دست گرفتند؛ و گروهی اصل آن را منکر شدند.
باب الجوع
قوله، تعالی: «و لنَبْلُونَّکم بشیءٍ من الخوفِ و الجوعِ و نقصٍ من الأموالِ و الأنفُسِ و الثّمراتِ و بشِّرِ الصّابرین (۱۵۵/البقره).» هجویری : باب الوجد و الوجود و التّواجد ومراتبه
باب الوجد و الوجود و التّواجد ومراتبه
بدان که وجد ووجود مصدراند: یکی به معنی اندوه، و دیگری به معنی یافتن و فاعل هر دو چون یکی باشد و جز به مصدر فرق نتوان کرد میان آن؛ چنانکه گویند: «وَجَدَ یَجِدُ وُجُوداً ووِجْداناً» چون بیافت، «وجَدَ یَجِدُ وَجْدا» چون اندوهگین شد و نیز «وجَدَ یَجِدُ جِدَةً» چون توانگر شد و «وجَدَ یَجِدُ موجِدَةً» چون در خشم شد و فرق این جمله به مصادر بود نه افعال. حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۷
خواست شاهد می پرستم، یللی ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۸
گر من این دوستی تو ببرم تا لب گور هجویری : بابُ اختلافِهم فی السماع
بابُ اختلافِهم فی السماع
اختلاف است میان مشایخ و محققان اندر سماع. قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در ستایش شاهزاده آزاده نواب فیروز میرزا فرماید
آنچه با برگ درختان ابر نوروزیکند هجویری : باب آدابهم فی التّزویج و التّجرید
باب آدابهم فی التّزویج و التّجرید
قوله، تعالی: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ و أنْتُم لِباسٌ لَهُنَّ (۱۸۷/البقره).» اهلی شیرازی : صنف سیم شمشیر است که بیش برست
برگ دوازدهم یک شمشیر است
ای کز ستمت در دهن صد شیرم حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۸
دوشینه دلم داشت به یاد تو سرودی کمالالدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۱۰۰ - وله ایضا
گل باز طراوتی دگر دارد هجویری : باب المحبّة و ما یتعلّق بها
فصل
بدان که محبت اندر استعمال علما بر وجوه است: یکی به معنی ارادت به محبوب بی سکون نفس و میل و هوی و تمنای قلب و استیناس و تعلق این جمله بر قدیم روا نباشد و این جمله مخلوقان را باشد با یکدیگر و اجناس را و خداوند تعالی متعالی است از این جمله، عُلوّاً کبیراً ودیگر به معنی احسان باشد و تخصیص بنده که ورا برگزیند و به درجهٔ کمال ولایت رساند و به گونه گونه کرامتها مخصوص گرداند و سدیگر به معنای ثنای جمیل باشد بر بنده. قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در شکایت از ممدوح پیش و مدح یکی از احباء خویش که مکنی به ابوالفضل است فرماید
نهرچوننیرگسازد چرخچوندستانکند حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۹
ز دل غافلی یار جانی نباشی! هجویری : باب المحبّة و ما یتعلّق بها
فصل
و مشایخ این طایفه را اندر تحقیق دوستی رموز بیش از آن است که مر آن را احصا توان کرد و من لختی از گفتههای ایشان بیارم تا وجه تبرک به جای آورده باشم. هجویری : باب المحبّة و ما یتعلّق بها
فصل
در جمله محبت اندر میان همه اصناف خلق معروف است، و به همه زبانها مشهور و به همه لغتها متداول و هیچ صنف از عقلا مر آن را بر خود بنتوانند پوشید. حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۹۱۲
ای شوق، در شکنجهٔ دل ها چگونه ای؟ هجویری : باب المحبّة و ما یتعلّق بها
فصل
اما اندر عشق مشایخ را سخن بسیار است: رشحه : رشحه
از یک قصیده
تو آن شهریاری که از آستینت قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در مدح امیر بی شبیه و عدیل سلیل جلیل خلیل منیع جود و سخا آقاخان متخلص به عطامه ظله فرماید
.آدمی باید بهگیتی عمر جاویدان کند هجویری : باب الرّقص
باب الرّقص
بدان که اندر شریعت و طریقت مر رقص را هیچ اصلی نیست؛ از آنچه آن لهو بود به اتفاق همه عقلا چون به جد باشد و چون به هزل بود لغوی و هیچ کس از مشایخ آن رانستوده است و اندر آن غلو نکرده. وهر اثر که اهل حشو اندر آن بیارند، آن همه باطل بود و چون حرکات وجدی و معاملات اهل تواجد بدان مانند بوده است، گروهی از اهل هزل بدان تقلید کردهاند و اندر آن غالی شده و از آن مذهبی ساخته و من دیدم از عوام گروهی میپنداشتند که مذهب تصوّف جز این نیست، آن بر دست گرفتند؛ و گروهی اصل آن را منکر شدند.