صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۹
که گفتت تا بدین غایت شها روی از گدا گردان
صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۸
صرف شد عمر گرانمایه به جمع زر و سیم
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۱۴
به عشق چشم بیمارت دلم بیمار می بینم
رضاقلی خان هدایت : روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما
بخش ۶۰ - طالب جاجرمی
از اهل جاجرم و جاجرم از توابع بسطام است. اما مشارالیه سی سال در شیراز به سر برده. ارادت جناب شیخ نورالدین آذری طوسی را گزیده و در گوشهٔ انزوا خزیده. مثنوی گوی و چوگان به نام سلطان عبداللّه بن ابراهیم بن شاهرخ میرزا منظوم نموده. در سنهٔ ۸۸۴ وفات یافته. در مقبرهٔ خواجه حافظ شیرازی مدفون گردیده. این رباعی از اشعار اوست:
صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۷
گشودی طلعت از گیسوی درهم
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۹۶
ترا خود رسمِ دل داری نباشد
صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۶
من و یار ار همی باشیم با هم
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۸۳
دردا که درین راه بسی رنج کشیدیم
صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۵
ساقی امشب ز تو ما چشم نگاهی داریم
اقبال لاهوری : پیام مشرق
خرده (۵)
سخنگو طفلک و برنا و پیر است
صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۴
راندی آخر چون سگ از درگاه خود با خواریم
صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۳
سیه مستی فراز آمد به راهم
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۷۸
چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم
صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۲
حاضر و غایب مگو خداست گواهم
صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۱
بیا ساقی بپیما ساغری زان صاف گلگونم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۵٣
ایخداوندی که اندر دفع فاقه جود تو
رشیدالدین میبدی : ۲۴- سورة النّور- مدنیّة
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «أَ لَمْ تَرَ» نمى‏بینى، «أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحاباً» که اللَّه چون آسان و خوش میراند میغ، «ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ» آن گه پس فراهم مى‏پیوندد پاره‏هاى آن، «ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً» آن گه آن را توى بر توى مى‏افکند، «فَتَرَى الْوَدْقَ» رگهاى باران مى‏بینى، «یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ» که مى‏بیرون آید از رشحه‏هاى آن، «وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ» و مى‏فرو فرستد از آسمان، «مِنْ جِبالٍ فِیها مِنْ بَرَدٍ» از آن کوه‏ها تگرگ که در آنست، «فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ» میرساند آن را باو که خواهد، «وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ» و مى‏گرداند آن را ازو که خواهد، «یَکادُ سَنا بَرْقِهِ» کامید و نزدیک بید که باریدن آن میغ، «یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ» (۴۳) دیده‏ها از سرها ربایید.
صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۰
ای دل امشب چاره هجران به مردن می کنم
هلالی جغتایی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۶
آه و صد آه! که آن مه ز سفر دیر آمد
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ این جواب ایشان است که کارهایى دیدند و رسمهایى که در جاهلیت پدران ایشان نهاده بودند، و گمان بردند که آن را آغاز راست است، و از آسمان بآن فرمان است، گفتند: «وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها» رب العالمین آن برایشان رد کرد، یعنى آن فحشاء است، و اللَّه بفحشاء نفرماید، بلکه بعدل فرماید. أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ اى: بالعدل. میگوید: اللَّه بداد میفرماید، بدانستن هر چیز بر آن جاى که هست، و نگرستن بهر چیز بآن سزا که هست. آفریدگار بخدایى دانى، و آفریده ببندگى دانى، و حرام بحرامى دانى، و حلال بحلالى دانى، و مردار پلید دانى.