عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۴
آواز آمد مرا که در جستن دوست
ابراهیم شاهدی دده مغلوی : غزلیات
شمارهٔ ۷۲
ترک من دیگر به غوغا می رود
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشه‌ای
سورة المطففين
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
حزین لاهیجی : صفیر دل
بخش ۳ - نیایش سرور عرش مسیر، نخستین نقش تقدیر، وسیلهٔ کارگاه ایجاد رابطهٔ مبدأ و معاد سلام الله علیه و علی آله الامجاد
دل و دیده ها فرش در راه کیست؟
رشیدالدین میبدی : ۴- سورة النساء- مدنیة
۵ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً الآیة هم نداست و هم تنبیه، هم اشارتست و هم شهادت، و هم حکم یا نداست: «ایّها» تنبیه است، الَّذِینَ اشارت است، آمَنُوا شهادت است، لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً حکم است، و بیان حکم آنست که این زنان مستضعفان‏اند، و در تحت قهر شما اسیرانند. نگر تا ایشان را نرنجانید، و از راه تلبیس و تدلیس بر ایشان حکم نکنید، و قهر نرانید، و آنچه شرع نپسندد از ایشان در نخواهید، بلکه با ایشان بمعروف زندگانى کنید. وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ اى بتعلیم الدّین و التّأدّب باخلاق المسلمین. راه دین و دیانت بایشان نمائید، و آداب مسلمانى و شریعت ایشان را در آموزید، و ایشان را از آتش بپرهیزید، چنان که جاى دیگر گفت: قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً. آداب صحبت در معاشرت با ایشان نگه دارید، و رنج ایشان احتمال کنید، و بار خدمت و رنج خویش بر ایشان منهید. هر چند که از روى ظاهر على الخصوص زنان را میگوید، امّا از روى اشارت على العموم همه مسلمانان را میگوید.
کسایی مروزی : ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت
شمارهٔ ۱
بگشای راز عشق و نهفته مدار عشق
قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳۴
یاد باد آن کز گلی در سینه خاری داشتم
اِ لیـــار (جبار محمدی ) : غزال غزل
خورشید انسانیت علی
آنکه بر خوبان و بر مردان عـالم شاه بود
مشتاق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۴
خوش آنکه شمع خلوتم آن سروناز بود
قصاب کاشانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۸
هر دل که تیر غمزه او را هدف شود
فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۹
بی تو ای عمر مرا صحبت جان نیست لذیذ
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۹۰۷
احوال من مپرس، که با صد هزار درد
رودکی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۳۹
نیز ابا نیکوان نمایدت جنگ فند
کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۰۷
پیشی ار خواهی بهر پس مانده همراهی گزین
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۵۲
خال را سرمایه زلف پریشان یافتم
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۰۵
باغ و بهار چشم پر آب من آتش است
مولوی : فیه ما فیه
فصل چهل و دوم - سیف البخاری راح الى مصرکل احد یحبّ المرآة
سیف البخاری راح الی مصرکل احد یحبّ المرآة و یعشق مرآة صفاته وفوایده وهولایعرف حقیقة وجهه و انما یحسب البرقع و جهاومرآة البرقع مرآة وجهه انت اکشف وجهک حتی تجدنی مرآة لوجهک و تبت عندک انی مرآة قوله تحقق عندی ان الانبیاء و الاولیاء علی ظن باطل ماثم شیئی سوی الدعوی قال اتقول هذا جزافاام تری وتقول ان کنت تری و تقول فقد تحققت الرؤیة فی الوجود وهو اعزاّلاشیاء فی الوجودو اشرفها و تصدیق الانبیاء لانهم ماادعوا الا الرؤیة و انت اقررت به ثم الرؤیة لایظهره الا بالمرئی لان الرؤیة من الافعال المتعدیّة لابد للرؤیة من مرئی وراء فاما المرئی مطلوب و الرائی طالب او علی العکس فقد ثبت بانکارک الطالب و المطلوب و الرؤیة فی الوجود فیکون الالوهیة و العبودیة قضیة فی نفیها اثباتها و کانت واجبة الثبوت البتة قیل اولئک الجماعة مریدون لذلک المغفل و یعظمونه قلت لایکون ذلک الشیخ المغفل ادنی من الحجر و الوثن و لعبادها تعظیم و تفخیم و رجاء و شوق و سؤال و حاجات و بکاء ما عند الحجر شیئی من هذا ولاخبر ولاحس من هذا فاللهّ تعالی جعلها سببا لهذا الصدق فیهم و ماعندها خبر. ذلک الفقیه کان یضرب صبّیا فقیل له لایش تضربه و ما ذنبه قال انتم ما تعرفون هذا ولدالزنافاعل ضایع قال ایش یعمل ایش جنی قال یهرب وقت الانزال یعنی عندالتخمیش یهرب خیاله فیبطل علی الانزال و لاشک ان عشقه کان مع خیاله و ما کان للصبی خبر منذلک فکذلک عشق هولاء مع خیال هذا الشیخ البطال و هو غافل عن هجرهم و وصلهم و حالهم و لکن و ان کان العشق مع الخیال الغالط المخطی موجب للوجد لایکون مثل المعاشقة مع معشوق حقیقی خبير بصير بحال عاشقه کالذی یعانق فی ظلمة اسطوانة علی حسبان انّه معشوق ویبکی و یشکو لایکون فی اللذاذة شبیها بمن یعانق حبیبه الحی الخبير.
سعدی : غزلیات
غزل ۵۲۱
سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۵۶۷
مبا دردی که درمانش نباشد
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۴
تو گر جمعیتی خواهی طلب کن از درون خود