نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
ترک همه کس ز بی تمیزی کردیم صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۰۳۵
از هجر شکوه با در و دیوار میکنم صفی علیشاه : غزلیات
شمارهٔ ۲۸
ای حسین ابن علی از باطن پاکت مدد امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۵۳
باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی؟ الهامی کرمانشاهی : خیابان چهارم
بخش ۱۹ - نامه نوشتن مصعب به عبدالله ابن زبیر برادرش
یکی نامه بنوشت پنهان ز غیر مجد همگر : غزلیات
شمارهٔ ۱۵
یا جانم ازین قالب دلگیر برآرید خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷
این کهنه رباط را که عالم نام است ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۱۷ - داستان زن دهقان با مرد بقال
دستور گفت: چنین شنیده ام از ثقات روات که در مواضی ایام، دهقانی بوده است صاین و متدین و متقی و متورع. زنی داشت بر عادت ابناء روزگار در متابعت شهوت و نهمت گام فراخ تر نهادی و استتباع لعب و لهو از لوازم روزگار خود شمردی. روزی آن دهقان، او را قراضه ای داد تا گرنج خرد. زن به بازار و زر رفت به بقال داد و آغاز کرد به غمزه و کرشمه نگریستن و با غنج و ناز سخن گفتن که مرا بدین زر، گرنج فروش. بقال به حرکات و سکنات او بجای آورد که از کدام پالیز است و به شکل و شمایل او بدانسن که چه مزاج دارد و طینت او بر چه کار مجبول و مطبوع است. گرنج برکشید و در گوشه چادر او کرد و گفت: ای خاتون، مرا بسته بند لطافت و خسته تیر ملاحت خود کردی. در آی تا شکر دهم ترا. چه گرنج بی شکر، طعام نا تمام بود و غذای نا معتدل باشد. زن گفت: بهای شکر ندارم. بقال گفت: رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۱۵۲ - نجم الدین خوارزمی قُدِّسَ سِرّه
وهُوَ قطب العارفین و زین الواصلین، شیخ نجم الدین احمدبن عمر الخیوقی الخوارزمی. خِیوَق به کسر خا معجمه و سکون یاء تحتانیه و واو مفتوحه قصبهای بوده از مملکت خوارزم که دارالملک آن اورگنج است وبعد از خرابی اورگنج به دست مغول اکنون خِیوَق بزرگتر شهرهای خوارزم و فقیر در سفارت آن را دیدهام. جناب شیخ را، نجم الدین کبری از آن گفتهاند که در اوان تحصیل با هرکه مباحثه فرمودی بر وی غالب آمدی، لهذا او را طامَّةُ الکبری لقب کردند فَحَذَفُوا الطَّامَّةَ وَلَقَّبُوْهُ بِالکُبْری کُنیَت آن جناب به فتح جیم و نون مشدده ابوالجَناب است. گویند این کنیت را در خواب از حضرت ختمی مآبؐیافته. فخر الدین رازی و شیخ، معاصر بودند و با هم ملاقات نمودند. فخرالدین از شیخ پرسید که بِمَ عَرَفْتَ رَبَّکَ قالَ بِوَارِداتٍ تَرِدُ عَلَی القَلْبِ فَتَعْجِزُ النَّفْسُ عَنْتَکْذِیْبِها آن جناب به خدمت جمعی کثیر و جمی غفیر از اکابر و اماجد اصفیا و اولیای زمان خود رسیده، ارادت شیخ جلیل محمد اسماعیل قصری را گزیده، اما اتمام کارش از جناب شیخ روزبهان مصری بوده. بعضی گویند که مرید شیخ عمار یاسر بدلیسی است. عَلَی اَیِّ حالٍ شیخی کامل و عارفی واصل است وشرح حالات و مقاماتش با کراماتش در غالب کتب متداوله مندرج و مندمج است. و جمعی از اعاظم این طایفه، حلقهٔ ارادتش در گوش جان کشیدهاند و از فیض اخلاصش به درجات والا رسیدهاند. مِنْجمله شیخ مجدالدین بغدادی و شیخ نجم الدین رازی و شیخ سیف الدین باخرزی و شیخ سعدالدین حموی و شیخ رضی الدین علی لالاء غزنوی و شیخ باباکمال خجندی و شیخ جمال الدین سهیل و شیخ نورالدین عبدالرحمن اسفراینی. چون به سعایت اعادی شیخ مجدالدین بغدادی به سعادت شهادت فایض شد، طبع آن جناب از خوارزم شاه ملول گردید و به اصحاب فرمود که آتشی از جانب مشرق شعله برافروخت تا نزدیک به مغرب خواهد سوخت. شما را به اوطان خود میباید رفت. اصحاب در دفع آن حادثه داعی و ساعی شدند. فرمود: این قضایی است مبرم و مرا نیز در این قضا شهادت خواهد بود. نهج البلاغه : نامه ها
نامه به فرمانداران در مورد وقت هاى نماز پنجگانه
<strong> و من كتاب له عليهالسلام إلى أمراء البلاد في معنى الصلاة </strong> جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۰۷
ای دلم در لعل شکّرخای تو مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴
تا از تو جدا شده است آغوش مرا ملکالشعرای بهار : چهار خطابه
خطابهٔ سوم
بهبه از این عهد دلافروز نو میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۹
میرود اندیشه عشق تو چون جان در تنم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۵۵
آب شد بس که در آتشکده دل پیکان جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۶۰ - رفتن زلیخا در روز به بام قصر خویش و از آنجا نظاره بام زندان کردن و بر مفارقت یوسف ناله و زاری برداشتن
شب آمد عاشقان را پرده راز سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۲۳ - چیستان
چو هاروت مرغی نگونسار چیست مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۹۳
شاها بکش قطار، که شه وار میکشی سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۰
درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست امیر پازواری : دوبیتیها
شمارهٔ ۲۵۳
دیروزْ بَشیمهْ دوستِ دریچه وابی
شمارهٔ ۱۱۰
ترک همه کس ز بی تمیزی کردیم صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۰۳۵
از هجر شکوه با در و دیوار میکنم صفی علیشاه : غزلیات
شمارهٔ ۲۸
ای حسین ابن علی از باطن پاکت مدد امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۵۳
باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی؟ الهامی کرمانشاهی : خیابان چهارم
بخش ۱۹ - نامه نوشتن مصعب به عبدالله ابن زبیر برادرش
یکی نامه بنوشت پنهان ز غیر مجد همگر : غزلیات
شمارهٔ ۱۵
یا جانم ازین قالب دلگیر برآرید خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷
این کهنه رباط را که عالم نام است ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۱۷ - داستان زن دهقان با مرد بقال
دستور گفت: چنین شنیده ام از ثقات روات که در مواضی ایام، دهقانی بوده است صاین و متدین و متقی و متورع. زنی داشت بر عادت ابناء روزگار در متابعت شهوت و نهمت گام فراخ تر نهادی و استتباع لعب و لهو از لوازم روزگار خود شمردی. روزی آن دهقان، او را قراضه ای داد تا گرنج خرد. زن به بازار و زر رفت به بقال داد و آغاز کرد به غمزه و کرشمه نگریستن و با غنج و ناز سخن گفتن که مرا بدین زر، گرنج فروش. بقال به حرکات و سکنات او بجای آورد که از کدام پالیز است و به شکل و شمایل او بدانسن که چه مزاج دارد و طینت او بر چه کار مجبول و مطبوع است. گرنج برکشید و در گوشه چادر او کرد و گفت: ای خاتون، مرا بسته بند لطافت و خسته تیر ملاحت خود کردی. در آی تا شکر دهم ترا. چه گرنج بی شکر، طعام نا تمام بود و غذای نا معتدل باشد. زن گفت: بهای شکر ندارم. بقال گفت: رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۱۵۲ - نجم الدین خوارزمی قُدِّسَ سِرّه
وهُوَ قطب العارفین و زین الواصلین، شیخ نجم الدین احمدبن عمر الخیوقی الخوارزمی. خِیوَق به کسر خا معجمه و سکون یاء تحتانیه و واو مفتوحه قصبهای بوده از مملکت خوارزم که دارالملک آن اورگنج است وبعد از خرابی اورگنج به دست مغول اکنون خِیوَق بزرگتر شهرهای خوارزم و فقیر در سفارت آن را دیدهام. جناب شیخ را، نجم الدین کبری از آن گفتهاند که در اوان تحصیل با هرکه مباحثه فرمودی بر وی غالب آمدی، لهذا او را طامَّةُ الکبری لقب کردند فَحَذَفُوا الطَّامَّةَ وَلَقَّبُوْهُ بِالکُبْری کُنیَت آن جناب به فتح جیم و نون مشدده ابوالجَناب است. گویند این کنیت را در خواب از حضرت ختمی مآبؐیافته. فخر الدین رازی و شیخ، معاصر بودند و با هم ملاقات نمودند. فخرالدین از شیخ پرسید که بِمَ عَرَفْتَ رَبَّکَ قالَ بِوَارِداتٍ تَرِدُ عَلَی القَلْبِ فَتَعْجِزُ النَّفْسُ عَنْتَکْذِیْبِها آن جناب به خدمت جمعی کثیر و جمی غفیر از اکابر و اماجد اصفیا و اولیای زمان خود رسیده، ارادت شیخ جلیل محمد اسماعیل قصری را گزیده، اما اتمام کارش از جناب شیخ روزبهان مصری بوده. بعضی گویند که مرید شیخ عمار یاسر بدلیسی است. عَلَی اَیِّ حالٍ شیخی کامل و عارفی واصل است وشرح حالات و مقاماتش با کراماتش در غالب کتب متداوله مندرج و مندمج است. و جمعی از اعاظم این طایفه، حلقهٔ ارادتش در گوش جان کشیدهاند و از فیض اخلاصش به درجات والا رسیدهاند. مِنْجمله شیخ مجدالدین بغدادی و شیخ نجم الدین رازی و شیخ سیف الدین باخرزی و شیخ سعدالدین حموی و شیخ رضی الدین علی لالاء غزنوی و شیخ باباکمال خجندی و شیخ جمال الدین سهیل و شیخ نورالدین عبدالرحمن اسفراینی. چون به سعایت اعادی شیخ مجدالدین بغدادی به سعادت شهادت فایض شد، طبع آن جناب از خوارزم شاه ملول گردید و به اصحاب فرمود که آتشی از جانب مشرق شعله برافروخت تا نزدیک به مغرب خواهد سوخت. شما را به اوطان خود میباید رفت. اصحاب در دفع آن حادثه داعی و ساعی شدند. فرمود: این قضایی است مبرم و مرا نیز در این قضا شهادت خواهد بود. نهج البلاغه : نامه ها
نامه به فرمانداران در مورد وقت هاى نماز پنجگانه
<strong> و من كتاب له عليهالسلام إلى أمراء البلاد في معنى الصلاة </strong> جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۰۷
ای دلم در لعل شکّرخای تو مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴
تا از تو جدا شده است آغوش مرا ملکالشعرای بهار : چهار خطابه
خطابهٔ سوم
بهبه از این عهد دلافروز نو میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۹
میرود اندیشه عشق تو چون جان در تنم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۵۵
آب شد بس که در آتشکده دل پیکان جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۶۰ - رفتن زلیخا در روز به بام قصر خویش و از آنجا نظاره بام زندان کردن و بر مفارقت یوسف ناله و زاری برداشتن
شب آمد عاشقان را پرده راز سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۲۳ - چیستان
چو هاروت مرغی نگونسار چیست مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۹۳
شاها بکش قطار، که شه وار میکشی سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۰
درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست امیر پازواری : دوبیتیها
شمارهٔ ۲۵۳
دیروزْ بَشیمهْ دوستِ دریچه وابی