عنصری بلخی : رباعیات
شمارهٔ ۸
گفتم صنما دلم ترا جویانست
ایرانشان : کوش‌نامه
بخش ۳۴۳ - پیروزی سیاهان و گریختن کوش
چو آگاهی آمد به کوش سترگ
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۶۵
در سِتر ابر چند توان داشت آفتاب
ابن یمین فَرومَدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶۰
ای ترک پریچهره از آن جام شبانه
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶
ای مهر تو کیش و عشق تو مذهب ما
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۰
دنیا مطلوب طالب دین نشود
سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۱۹ - در هجو ابوالحسن حاکم
استری کردی ای بوالحسن حاکم خر
نظامی عروضی : مقالت چهارم: در علم طب و هدایت طبیب
بخش ۱۱ - حکایت ده - جالینوس
یکی را از مشاهیر شهر اسکندریه بعهد جالینوس سر دست درد گرفت و بی قرار شد و هیچ نیارامید جالینوس را خبر کردند مرهم فرستاد که بر سر کتف او نهند همچنان کردند که جالینوس فرموده بود در حال درد بنشست و بیمار تندرست گشت و اطبا عجب بماندند پس از جالینوس پرسیدند که این چه معالجت بود که کردی گفت آن عصب که بر سر دست درد میکرد مخرج او از سر کتف است من اصل را معالجت کردم فرع به شد.
سیدای نسفی : مثنویات
شمارهٔ ۱۷ - در بیان تعریف نجار چنین می فرمایند
بت نجار من سرویست یکتا
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۱۰۰ - پیدا کردن اسباب دوستی
بدان که اسباب دوستی پنج است:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۳۴
بر من سپه هجر تو پیروز مباد
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۸
از زخم سنگ نیست در بسته را گزیر
امامی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۵
مرا که گفت که دل بگسل از دیار و ز یار
صامت بروجردی : کتاب نوحه‌های سینه زنی (به اقسام مختلفه و لحنهای متنوع و مخصوصه)
شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین
ای اهل حرم علی اصغر
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۰
دل و جانم آنجا که جان و دل است
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۸
هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۲۱
هر دمی نقش خیالی می نگارد نور چشم
نصرالله منشی : مقدمهٔ نصرالله منشی
بخش ۴ - محاسن عدل
این قدر از فضایل ملک که تالی دین است تقریر افتاد، اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین تر حلیتی و نفیس تر موهبتی است یاد کرده شود، و دران هم جانب ایجاز و اختصار را برعایت رسانیده آید بعون الله و تیسیره. قال تعالی: یاد داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق. داوود را، صلی الله علیه، با منقبت نبوت بدین ارشاد و هدایت مخصوص گردانید، نه به رآنکه در سیرت انبیا جز نیکوکاری صورت بندد، اما طراوت خلافت بجمال انصاف و معدلت متعلق است. و در قصص خوانده آمده است که یکی از منکران نبوت صاحب شریعت این آیت بشنود که: ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی، یعظکم لعلکم تذکرون، متحیر گشت و گفت: تمامی آنچه در دنیا برای آبادانی عالم بکار شود و اوساط مردمان را در سیاست ذات و خانه و تبع خویش بدان احتیاج افتد، مثلا نفاذ کار دهقان هم بی ارزان ممکن نگردد، در این آیت بیامده است، و کدام اعجاز ازین فراتر، که اگر مخلوق خواستی که این معانی در عبارت آرد بسی کاغذ مستغرق گشتی و حق سخن بر این جمله گزارده نشدی؛ در حال ایمان آورد و در دین منزلت شریف یافت. و واضح فرمان که بر ملازمت سه خصلت پسندیده مقصور است و نهی که بر مجانبت از سه فعل نکوهیده مشتمل پوشیده نماند و بتقریر و ایضاح آن حاجت نباشد. و در ترجمه سخنان اردشیر بابک، خفف الله عنه آورده‌اند که: لاملک بالرجال، و لارجال الا بالمال، و لامال الا بالعماره، و لا عماره الا بالعدل والسیاسة، معنی چنان باشد که: ملک بی مرد مضبوط نماند، و مرد بی مال قائم نگردد، و مال بدست نیاید، و عمارت بی عدل سیاست ممکن نشود. و بر حسب این سخن می‌توان شناخت که آلت جهان گیری مالست و کیمیای مال عدل و سیاست است. و فایأه در تخصیص عدل و سیاست، و ترجیح آن بر دیگر اخلاق ملوک، آنست که ابواب مکارم و انواع عواطق را بی شک نهایتی است، و رسیدن آن بخاص و عام تعذر ظاهر دارد، ولکن منافع این دو خصلت کافه مردمان را شامل گردد، و دور و نزدیک جهان را ازان نصیب باشد، چه عمارت نواحی، و مزید ارتفاعات و تواتر دخلها، و احیای موات، و ترفیه درویشان، و تمهید اسباب معیشت و کسب ارباب حرفت، و امثال و اخوات آن، بعدل متعلق است، و امن راهها، و قمع مفسدان. و ضبط مسالک، و حفظ ممالک، و زجر متعدیان، بسیاست منوط، و هیچیز بقای عالم را از این دو باب قوی تر نیست. و نیز کدام نکوکاری را این منزلت تواند بود که مصلحان آسوده باشند و مفسدان مالیده؟ و هر گاه که این دو طرف بواجبی رعایت کرده آید کمال کامگاری حاصل آید، و دلهای خاص و عام و لشکری و رعیت برقاعده هوا ولاقرار گیرد، و دوست و دشمن در ربقه طاعت و خدمت جمع شوند و نه در ضمیر ضعیفان آزاری صورت بندد، و نه گردن کشان را مجال تمرد ماند، و ذکر آن در آفاق سایر شود، و کسوت پادشاهی مطرز گردد، و رهینه دوام در ضمن این بدست آید. این کلمتی چند موجز از خصایص ملک و دولت، و محاسن عدل و سیاست، تقریر افتد، اکنون روی بدگر اغراض آورده شود، والله الموفق لاتمامه، بمنه وسعة جوده.
کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۹۴۳
روی خوب از من مشتاق نپوشانی به
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۳۲
تا می نمی خورم غمِ دل می خورد مرا