صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۴۳
به عنوانی از ان لب خط جان پرور برون آمد
فردوسی : پادشاهی بهرام گور
بخش ۲۴
چو شد ساخته کار آتشکده
سید حسن غزنوی : قصاید
شمارهٔ ۹۳ - در مدح خاقان محمود خان گوید
طلع الشمس علی الندمان
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶
به دامان قیامت پاک نتوان کرد خون من
سعدی : مفردات
بیت ۴۹
گر خود همه عالم بگشایی تو به تیغ
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳۸
ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟
شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰
این جوش که از میکده برخاست چه جوش است
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۱۱۶ - فتح الفتوح
مکن حدیث سکندر که اندرین کشور
عطار نیشابوری : باب چهل و نهم: در سخن گفتن به زبان پروانه
شمارهٔ ۵
پروانه به شمع گفت: یارم باشی
عبدالواسع جبلی : قصاید
مدح اثیرالدین امین‌الملک زین‌الدوله ابومنصور نصر بن علی
نگار من چو بر سیمین میان زرین کمر بندد
فردوسی : پادشاهی بهرام گور
بخش ۲۵
سیوم روز بزم ردان ساختند
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۱۱۵ - بوسهٔ عید
به هوس بردم سی روز مه روزه بسر
فردوسی : داستان سیاوش
بخش ۱۹
سواران گزین کرد پیران هزار
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۱۴
داده است بس که سینه صافم جلای اشک
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۳۷
هلا ساقی بیا، ساغر مرا ده
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۳۸
چه مایه رنج کشیدم ز یار تا این کار
نهج البلاغه : حکمت ها
ضرورت موقعيت شناسى
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام لِبَعْضِ مُخَاطِبِيهِ وَ قَدْ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ يُسْتَصْغَرُ مِثْلُهُ عَنْ قَوْلِ مِثْلِهَا </strong> لَقَدْ طِرْتَ شَكِيراً وَ هَدَرْتَ سَقْباً
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۱۱۴ - بهاریه
مرا داد گل پیشرس خبر
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۲۴
دلبری و بی‌دلی اسرار ماست
یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۸ - به یکی از یاران نگاشته
نخستین، شیون شیپور آزادی و دویم خروش خروس بامدادی، خواب از چشم نرسته و چشم از خواب نشسته از تالار بارخانه به سالارکارخانه شدم. از به افتاد بخت بزم از انداز پریشانی پویان کاسته بود و پهلو و پرخداوند کاخ از پرواز پراکنده گویان پیراسته، بیش از آنها که خامه نماید یا نامه سراید برگ مهربانی ساخت و ساز چرب زبانی، به اندیشه آنکه مبادم بیهوده تازی تیر دهان گردد یا نستوده رازی تیغ زبان، زود و تنگش فرا رفتم و پیام سرکاری را با آنچه دل دید و دانست و زبان تابید و توانست، دستان سراگشتم. خوش از پراکندگی گرد کرد و گوش نیوشندگی پهن ساخت، سرودم و شنید نمودم و رشته بند از زبان برگشاد و در گوش بست،و بدین راز رنگین دامن و گریبان انجمن رشک رستای گوهر فروش فرمود که پخته جوانی قرشی نژاد یا خام پیری جهود نهاد انباز دریا و کشتی بود و دمساز نرمی و درشتی، شبی پیر پراکنده روز از در رامش ورای آرامش آفتاب انباز ماه افکند و یوسف دمساز چاه، از آن بیش که بدان شماله خرمن خورشید سوزد و از آن کلاله گردن خورشید بندد قرشی چون گرگ شیرگیر یا شیر گرگ مستش فراسر تاخت و خیرخیرش دیده بر دست و ساغر دوخت که هان این چیست و از پی کیست؟