عطار نیشابوری : بخش بیست و هفتم
الحكایة و التمثیل
گفت آن دیوانه بس بی برگ بود فروغی بسطامی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
تا قبلهٔ ابروی تو ای یار کج است سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۲۴
خبری که دانی که دلی بیازارد تو خاموش تا دیگری بیارد خیام : دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸]
رباعی ۱۱۰
تا زُهره و مَهْ در آسمان گشته پدید، عطار نیشابوری : عذر آوردن مرغان
نارضا بودن ایاز از اینکه محمود سلطنت را به او داد
گفت ایاز خاص را محمود خواند اسدی توسی : گرشاسپنامه
آمدن دختر قیصر به دیدار گرشاسب
سوی باغ با دایه ناگه ز در حزین لاهیجی : تذکرة العاشقین
بخش ۹ - تمثیل
ز استاد، که باد روح او شاد قطران تبریزی : قصاید
شمارهٔ ۲۱۴ - فی المدیحه
بخد و قد تو ای شهره ترک کاشغری شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۷
تو نگاره به لطافت همگی جان و دلی بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳
دوروزی فرصت آموزد درود مصطفا ما را فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۱۰۰ - در مدح خواجه ابوسهل دبیر گوید
کوس فرو کوفت ماه روزه بیکبار مسعود سعد سلمان : قصاید (گزیدهٔ ناقص)
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - باران بهار در خزان بندم
تا کی دل خسته در گمان بندم رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۱۳۱ - کوهی شیرازی
نام شریف آن جناب محمد و شیخعلی نیز گفتهاند و از قدمای مشایخ بوده است و در خدمت و صحبت اصحاب کمال اکتساب علوم معنوی نموده. صاحب تاریخ گزیده او را از مریدان شیخ عبداللّه خفیف شیرازی دانسته و برادر پیر حسین شیروانی شمرده. گویند سببِ هدایت وی آن بوده که به دختر پادشاه زمان خود عاشق شد و چون به هیچ وجه وصال منظور به جهت وی متصور و ممکن نبود از روی مصلحت در کوه خارج شهر به عبادت و صلاح مشغول شد. اهالی شهر از حالت و طاعت او خبر یافتند و به تواتر صیت زهد او گوشزد سلطان شد. سلطان به صومعهٔ او رفته و اعتقادی به او به هم رسانید. او را به مصاهرت خود تکلیف نمود. چو چاشنی عبادت و ایمان در مذاق آن جناب شیرین آمده و تقلیدش به تحقیق بدل شده بود، از قبول ابا نمود و قرب معشوق حقیقی را بر وصل محبوب مجازی اختیار نمود. بِناءً عَلیه پایهٔ معرفت و عبادت آن جناب به مدارج اقصی و معارج اعلی رسید و جذبهٔ محبت آن عاشق صادق محبوب صوری خود را به جانب خود کشید. گویند که هر دو در آن کوه به عبادت مشغول بودند تا در سنهٔ ۴۴۲ رحلت نمودند. لهذا به بابای کوهی مشهور است. سعدی در بوستان میگوید: شنیدی که بابای کوهی چه گفت. فردوسی : پادشاهی اردشیر شیروی
بخش ۲
پس آگاهی به نزد گر از باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۵۸
ز دل نقش جمالت در نشی یار صائب تبریزی : قصاید
شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه عباس دوم و تاریخ اتمام بنای تالار عالی قاپو
منت ایزد را که از لطف خدای مستعان فایز دشتی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۳۰
برفت آن یار و از ما مهر برداشت افسر کرمانی : غزلیات
شمارهٔ ۷۰
آن که در بزم نه ساقی و نه جامی دارد رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۲۲ - ایزدی یزدی
از متأخّرین و از طبقات سالکین در زمان سلطنت اکبر شاه هندی به هندوستان رفته و خدمت جمعی از کاملین رسیده و هم در آنجا فوت شد. این دو رباعی از اوست: شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹
هرآنکه طالب آنحضرت است مطلوب است
الحكایة و التمثیل
گفت آن دیوانه بس بی برگ بود فروغی بسطامی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
تا قبلهٔ ابروی تو ای یار کج است سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۲۴
خبری که دانی که دلی بیازارد تو خاموش تا دیگری بیارد خیام : دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸]
رباعی ۱۱۰
تا زُهره و مَهْ در آسمان گشته پدید، عطار نیشابوری : عذر آوردن مرغان
نارضا بودن ایاز از اینکه محمود سلطنت را به او داد
گفت ایاز خاص را محمود خواند اسدی توسی : گرشاسپنامه
آمدن دختر قیصر به دیدار گرشاسب
سوی باغ با دایه ناگه ز در حزین لاهیجی : تذکرة العاشقین
بخش ۹ - تمثیل
ز استاد، که باد روح او شاد قطران تبریزی : قصاید
شمارهٔ ۲۱۴ - فی المدیحه
بخد و قد تو ای شهره ترک کاشغری شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۷
تو نگاره به لطافت همگی جان و دلی بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳
دوروزی فرصت آموزد درود مصطفا ما را فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۱۰۰ - در مدح خواجه ابوسهل دبیر گوید
کوس فرو کوفت ماه روزه بیکبار مسعود سعد سلمان : قصاید (گزیدهٔ ناقص)
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - باران بهار در خزان بندم
تا کی دل خسته در گمان بندم رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۱۳۱ - کوهی شیرازی
نام شریف آن جناب محمد و شیخعلی نیز گفتهاند و از قدمای مشایخ بوده است و در خدمت و صحبت اصحاب کمال اکتساب علوم معنوی نموده. صاحب تاریخ گزیده او را از مریدان شیخ عبداللّه خفیف شیرازی دانسته و برادر پیر حسین شیروانی شمرده. گویند سببِ هدایت وی آن بوده که به دختر پادشاه زمان خود عاشق شد و چون به هیچ وجه وصال منظور به جهت وی متصور و ممکن نبود از روی مصلحت در کوه خارج شهر به عبادت و صلاح مشغول شد. اهالی شهر از حالت و طاعت او خبر یافتند و به تواتر صیت زهد او گوشزد سلطان شد. سلطان به صومعهٔ او رفته و اعتقادی به او به هم رسانید. او را به مصاهرت خود تکلیف نمود. چو چاشنی عبادت و ایمان در مذاق آن جناب شیرین آمده و تقلیدش به تحقیق بدل شده بود، از قبول ابا نمود و قرب معشوق حقیقی را بر وصل محبوب مجازی اختیار نمود. بِناءً عَلیه پایهٔ معرفت و عبادت آن جناب به مدارج اقصی و معارج اعلی رسید و جذبهٔ محبت آن عاشق صادق محبوب صوری خود را به جانب خود کشید. گویند که هر دو در آن کوه به عبادت مشغول بودند تا در سنهٔ ۴۴۲ رحلت نمودند. لهذا به بابای کوهی مشهور است. سعدی در بوستان میگوید: شنیدی که بابای کوهی چه گفت. فردوسی : پادشاهی اردشیر شیروی
بخش ۲
پس آگاهی به نزد گر از باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۵۸
ز دل نقش جمالت در نشی یار صائب تبریزی : قصاید
شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه عباس دوم و تاریخ اتمام بنای تالار عالی قاپو
منت ایزد را که از لطف خدای مستعان فایز دشتی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۳۰
برفت آن یار و از ما مهر برداشت افسر کرمانی : غزلیات
شمارهٔ ۷۰
آن که در بزم نه ساقی و نه جامی دارد رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۲۲ - ایزدی یزدی
از متأخّرین و از طبقات سالکین در زمان سلطنت اکبر شاه هندی به هندوستان رفته و خدمت جمعی از کاملین رسیده و هم در آنجا فوت شد. این دو رباعی از اوست: شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹
هرآنکه طالب آنحضرت است مطلوب است