مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶۵
در چرخ نگنجد آنکه شد لاغر تو
غروی اصفهانی : مدایح و مراثی ابی الفضل العباس سلام الله علیه
شمارهٔ ۳ - فی رثاء ابی الفضل العباس سلام الله علیه
تا که شد سرو سهی سای ابی الفضل قلم
قائم مقام فراهانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۴۵ - دوبیتی
نه دین استم، نه زور، و نه زر استم
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالى إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا الآیة بدانک خداى را عزّ و جلّ نامهاى بزرگوار است. و صفتهاى پاک، نامهاى نیکو و صفتهاى پسندیده، نامهاى ازلى و صفتهاى سرمدى، خود را بآن صفتها بستود و در پیغام و نامه خویش آن صفتها و اخلق نمود. از آنها یکى حیاست اللَّه تعالى بآن موصوف و اثبات آن در آیت و در خبر معلوم. آیت آنست که گفت جلّ جلاله: إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا جاى دیگر گفت وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ و خبر درست است از مصطفى صلع که روزى نشسته بود با یاران سخن میرفت در میان ایشان سه مرد از دور مى‏آمدند روى بوى داده، یکى از آن سه بکران آنجایگه نزدیک مردمان رسید. هم آنجا بنشست، رسول خدا گفت «استحیى فاستحیى اللَّه منه» و هم در خبر است که‏ «ان اللَّه حیى کریم، یستحیى من عبده اذا مدّ یده» الحدیث این صفت حیا و امثال این هر چه درست شود بنصوص کتاب و سنت واجب است بر بنده خدا که چون آن شنود یا خواند بر نام و صفت بیستد و زبان و دل از معنى آن خاموش دارد و از دریافت چگونگى آن نومید باشد که خرد را فرا دریافت آن بتکلف و تأویل راه نیست، میگوید جلّ جلاله: وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً معنى آنست که خلق بخود و بعقل خود وى را در نیابند، مگر که وى را بآن صفت که خود کرد خود را و بآن نام که خود را برد خود را بشناسد، شناختنى و تصدیقى و تسلیمى گردن نهاده، و نادر یافته پذیرفته، و تهمت بر عقل خود نهاده، هر که این راه رود و بجز این طریق خود را نپسندد سنّى عقیدت است پاکیزه سیرت پسندیده طریقت از اینجا گشاید چشمه حکمت و صدق فراست و نور معرفت، و این منزلت کسى را بود که چون دیگران از خلق شرم دارند و قبول خلق طلبند وى از حق شرم دارد، و قبول حق طلبد، و از حق کسى شرم دارد که در دل بینایى دارد و در سرّ آشنایى، و داند بهر حال که باشد که اللَّه بوى نگرانست و بر کردار وى دیده ور و نگه‏بان. یقول تعالى أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۸
ای دوست به ماتم چه نشینی چندین
خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۶
بر سر کوی تو اندیشهٔ جان نتوان کرد
اسدی توسی : گرشاسپ‌نامه
دیدن گرشاسب برهمن را
بر آن کُه برهمن یکی پیرمرد
سعدی : غزلیات
غزل ۲۱
نادر از عالم توحید کسی برخیزد
قصاب کاشانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۶
ای وصل تو را آرزوی دل شده باعث
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۸
رسید آن شه، رسید آن شه، بیارایید ایوان را
ابوعلی عثمانی : باب ۵۳ تا آخر
بخش ۱۸ - فصل
و اگر مریدی مبتلا گردد، بجاهی یا معلومی یا صحبت کودکی یا میل بزنی و آنجا شیخی نبود که او را دلالت کند بر حیلتی که از آن خلاص یابد، اینجا گه، مرید را روا بود که بسفر بیرون شود و از آن موضع تحویل کند تا آن جاه بر خویشتن بزیان آرد که هیچ چیز دل مرید را زیان گارتر از حصول جاه نبود پیش از فرو مردن بشریّت.
هجویری : باب التصوّف
باب التصوّف
قال اللّه تعالی: «وعبادُ الرّحمنِ الّذینَ یَمْشُونَ عَلی الأرضِ هَوْناً خاطَبَهُمُ الجاهلونَ قالوا سلاماً (۶۳/الفرقان).»
نسیمی : اضافات
شمارهٔ ۸
توبه کند کسی که به وقت گل از شراب
جامی : لیلی و مجنون
بخش ۵۶ - در بی وفایی عالم و سرعت زوال حیات فانی
گیتی که نشیمن زوال است
محتشم کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۹
این بستر خستگی که انداخته‌ام
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵
چون با غم عشق تو دلم ساز گرفت
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵
در محبت سست بنیادیم چون قصر حباب
اسدی توسی : گرشاسپ‌نامه
در مردانگی گرشاسب گوید
ز کردار گرشاسب اندر جهان
نصرالله منشی : باب الملک والطائر فنزة
بخش ۱ - باب پادشاه و فنزه
رای گفت برهمن را: شنودم مثل کسی که دشمنان غالب و خصوم قاهر بدو محیط شوند و مفزع و مهرب از همه جوانب متعذر باشد و او بیکی ازیشان طوعا او کرها استظهار جوید و با او صلح پیوندد، تا ازدیگران برهد و از خطر ومخافت ایمن گردد، و عهد خویش در آن واقعه با دشمن بوفا رساند، و پس از ادراک مقصود در تصون نفس برحسب خرد برود، و بیمن حزم و مبارکی خرد از دشمن مسلم ماند. اکنون بازگوید داستان اصحاب حقد و عداوت که ازایشان احتراز و مجانبت نیکوتر یا با ایشان انبساط و مقاربت بهتر، و اگر یکی از آن طایفه گرد استمالت برآید بدان التفات شاید نمود و آن را در ضمیر جای باید داد یا نه؟
سعدی : مثنویات
شمارهٔ ۱۳
زخم بالای یکدگر بزنند