عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۱۷
نه عقل، بدان حضرت جاوید رسد خاقانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۸
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی سعدی : باب سوم در فضیلت قناعت
حکایت شمارهٔ ۷
یکی از حکما پسر را نهی همیکرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند گفت ای پدر گرسنگی خلق را بکشد نشنیدهای که ظریفان گفتهاند به سیری مردن به که گرسنگی بردن. مولوی : دفتر دوم
بخش ۵۷ - حمله بردن سگ بر کور گدا
یک سگی در کوی بر کور گدا رشیدالدین میبدی : ۱۸- سورة الکهف- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ» ما بر تو خوانیم، «نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» قصّه ایشان و خبر ایشان براستى، «إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ» ایشان جوانى چند بودند، «آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» بگرویدند بخداوند خویش، «وَ زِدْناهُمْ هُدىً (۱۳)» و ایشان را راست راهى فزودیم. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۶۵
هله نومید نباشی که تو را یار براند سیدای نسفی : مسمطات
شمارهٔ ۷۰
ای سرو ناز بنده ره رفتنت شوم سیدای نسفی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
عمریست ز گلزار تماشا دورم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۷۳۰
شد ناله ام به دور خطش عاشقانه تر اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
سحرگاهان که روشن شد در و دشت
سحرگاهان که روشن شد در و دشت فریدون مشیری : ابر و کوچه
هنگامه
ای دل لبریز از شوق و امید! سعدی : مثنویات
شمارهٔ ۲۷
برگزیدندت ای گل خرم اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۶
ناخورده می ز نرگس او دل خمار یافت رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف
۱۱ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ چون موسى (ع) بیّنت خویش آشکارا کرد، و حجت خود بنمود ازید بیضا و عصا، و فرعون را گفت: فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ، فرعون در آن کار فرو ماند. همت قتل موسى کرد. سالاران و مهتران قوم وى را گفتند: کشتن را روى نیست که باین معنى شبهتى در مردم آرى. پندارند که وى راستگوى بود چون او را بکشتى، بگذار تا کذب وى و سحر وى آشکارا شود و مردم بدانند که این مرد جادو است جادوى دانا حاذق. میخواهد که باین جادویى و استادى خویش شما را یعنى فرعون و قبطیان از زمین مصر بیرون کند و ملک شما را زیر زبر گرداند، یعنى که چون میخواهد که بنى اسرائیل را بیرون برد، آن بیرون کردن شما است، که معاش شما از خراج و جزیت ایشان است، و نیز دشمنان شمااند. چون معاش شما بریده گردد و دشمن دست یابد ناچار شما را بیرون کرده باشند. پس فرعون گفت: فَما ذا تَأْمُرُونَ اینجا اضمار است، یعنى: قال فرعون: فَما ذا تَأْمُرُونَ؟ معنى تأمرون تشیرون است، که فرعون ملأ خود را بر خود امر ندیدید.اکنون شما چه اشارت کنید چه بینید و رأى شما در این کار چیست؟ قالُوا أَرْجِهْ بهمزه قراءت مکى و بصرى و شامى و یحیى، اما «هاء» مکى باشباع ضمّه خواند متّصل بواو چنان که اصل اوست. کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۳۱۲
از لب او سختی چون به زبان می آید مولوی : ترجیعات
هفدهم
گر دلت گیرد و گر گردی مول مولوی : دفتر چهارم
بخش ۸۸ - بیان آنک عهد کردن احمق وقت گرفتاری و ندم هیچ وفایی ندارد کی لو ردوالعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون صبح کاذب وفا ندارد
عقل میگفتش حماقت با تواست فردوسی : فریدون
بخش ۱۹
به سلم آگهی رفت ازین رزمگاه صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۹۶
اگر به بندگی ارشاد می کنیم ترا سعدی : باب هفتم در عالم تربیت
حکایت
شنیدم که از پارسایان یکی
شمارهٔ ۱۷
نه عقل، بدان حضرت جاوید رسد خاقانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۸
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی سعدی : باب سوم در فضیلت قناعت
حکایت شمارهٔ ۷
یکی از حکما پسر را نهی همیکرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند گفت ای پدر گرسنگی خلق را بکشد نشنیدهای که ظریفان گفتهاند به سیری مردن به که گرسنگی بردن. مولوی : دفتر دوم
بخش ۵۷ - حمله بردن سگ بر کور گدا
یک سگی در کوی بر کور گدا رشیدالدین میبدی : ۱۸- سورة الکهف- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ» ما بر تو خوانیم، «نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» قصّه ایشان و خبر ایشان براستى، «إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ» ایشان جوانى چند بودند، «آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» بگرویدند بخداوند خویش، «وَ زِدْناهُمْ هُدىً (۱۳)» و ایشان را راست راهى فزودیم. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۶۵
هله نومید نباشی که تو را یار براند سیدای نسفی : مسمطات
شمارهٔ ۷۰
ای سرو ناز بنده ره رفتنت شوم سیدای نسفی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
عمریست ز گلزار تماشا دورم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۷۳۰
شد ناله ام به دور خطش عاشقانه تر اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
سحرگاهان که روشن شد در و دشت
سحرگاهان که روشن شد در و دشت فریدون مشیری : ابر و کوچه
هنگامه
ای دل لبریز از شوق و امید! سعدی : مثنویات
شمارهٔ ۲۷
برگزیدندت ای گل خرم اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۶
ناخورده می ز نرگس او دل خمار یافت رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف
۱۱ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ چون موسى (ع) بیّنت خویش آشکارا کرد، و حجت خود بنمود ازید بیضا و عصا، و فرعون را گفت: فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ، فرعون در آن کار فرو ماند. همت قتل موسى کرد. سالاران و مهتران قوم وى را گفتند: کشتن را روى نیست که باین معنى شبهتى در مردم آرى. پندارند که وى راستگوى بود چون او را بکشتى، بگذار تا کذب وى و سحر وى آشکارا شود و مردم بدانند که این مرد جادو است جادوى دانا حاذق. میخواهد که باین جادویى و استادى خویش شما را یعنى فرعون و قبطیان از زمین مصر بیرون کند و ملک شما را زیر زبر گرداند، یعنى که چون میخواهد که بنى اسرائیل را بیرون برد، آن بیرون کردن شما است، که معاش شما از خراج و جزیت ایشان است، و نیز دشمنان شمااند. چون معاش شما بریده گردد و دشمن دست یابد ناچار شما را بیرون کرده باشند. پس فرعون گفت: فَما ذا تَأْمُرُونَ اینجا اضمار است، یعنى: قال فرعون: فَما ذا تَأْمُرُونَ؟ معنى تأمرون تشیرون است، که فرعون ملأ خود را بر خود امر ندیدید.اکنون شما چه اشارت کنید چه بینید و رأى شما در این کار چیست؟ قالُوا أَرْجِهْ بهمزه قراءت مکى و بصرى و شامى و یحیى، اما «هاء» مکى باشباع ضمّه خواند متّصل بواو چنان که اصل اوست. کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۳۱۲
از لب او سختی چون به زبان می آید مولوی : ترجیعات
هفدهم
گر دلت گیرد و گر گردی مول مولوی : دفتر چهارم
بخش ۸۸ - بیان آنک عهد کردن احمق وقت گرفتاری و ندم هیچ وفایی ندارد کی لو ردوالعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون صبح کاذب وفا ندارد
عقل میگفتش حماقت با تواست فردوسی : فریدون
بخش ۱۹
به سلم آگهی رفت ازین رزمگاه صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۹۶
اگر به بندگی ارشاد می کنیم ترا سعدی : باب هفتم در عالم تربیت
حکایت
شنیدم که از پارسایان یکی