امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۰
مهی شد کان رخ زیبا ندیدم
اقبال لاهوری : پیام مشرق
نسیم صبح
ز روی بحر و سر کوهسار می آیم
اقبال لاهوری : پیام مشرق
تهی از های و هو میخانه بودی
تهی از های و هو میخانه بودی
اقبال لاهوری : پیام مشرق
مسلمانان مرا حرفی است در دل
مسلمانان مرا حرفی است در دل
اقبال لاهوری : پیام مشرق
حسرت جلوهٔ آن ماه تمامی دارم
حسرت جلوهٔ آن ماه تمامی دارم
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۱۰
بر آستانه اسرار آسمان نرسد
اقبال لاهوری : پیام مشرق
نه پیوستم درین بستان سرا دل
نه پیوستم درین بستان سرا دل
اقبال لاهوری : پیام مشرق
نوا در ساز جان از زخمهٔ تو
نوا در ساز جان از زخمهٔ تو
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۱
خوش آن شب کان مه رخسار و زلف پر شکن دیدم
اقبال لاهوری : پیام مشرق
شعله در آغوش دارد عشق بی پروای من
شعله در آغوش دارد عشق بی پروای من
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۲
من ار پیش یار آبرویی ندارم
اقبال لاهوری : پیام مشرق
خرده (۱۴)
نقد شاعر در خور بازار نیست
مهدی اخوان ثالث : زمستان
پرنده ای در دوزخ
نگفتندش چو بیرون می‌کشاند از زادگاهش سر
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۳
هر زمان از بیخودی خواهم که آن رو بنگرم
اقبال لاهوری : پیام مشرق
کرمک شبتاب
یک ذره بی مایه متاع نفس اندوخت
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۹۸
سوگند خورده‌یی که ازین پس جفا کنی
اقبال لاهوری : پیام مشرق
تراشیدم صنم بر صورت خویش
تراشیدم صنم بر صورت خویش
اقبال لاهوری : پیام مشرق
نوای وقت
خورشید بدامانم انجم به گریبانم
اقبال لاهوری : پیام مشرق
فصل بهار
خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار
اقبال لاهوری : پیام مشرق
به پهنای ازل پر می گشودم
به پهنای ازل پر می گشودم