عبارات مورد جستجو در ۲۰۷۳ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۲۹
بر سر خود جای می دادند ما را دلبران
همچو گل در کیسه گر یک مشت زر می داشتیم
گریه می کردیم در هجران فردوس وطن
ما غریبان گر نشانی از پدر می داشتیم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۴۴
پای از جهان کشیده قراری گرفته ایم
چون صبح ازین بساط کناری گرفته ایم
چون هر نفس گلی ندمد از چراغ ما؟
آتش ز دودمان بهاری گرفته ایم
از دست داده ایم به آسانی حنا
با خون دل چو دست نگاری گرفته ایم
صد ره فتاده ایم چو شبنم به پای گل
تا آشیانه بر سر خاری گرفته ایم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۴۵
بی لاله رخسارت، گر سیر چمن کردم
صد شکوه ز بی برگی، با سرو و سمن کردم
غم ریخته در غربت،لیکن نکنم شکوه
کاندوه دل افزون شد، گر یاد وطن کردم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۴۷
تا تیر در کمان بود، رنگ نشان ندیدم
چون شد نشانه پیدا، تیر و کمان ندیدم
صد ره نظاره کردم بر هر درخت این باغ
یک مرغ شادمانی، در آشیان ندیدم
گل چین ز جبهه می ریخت، غنچه گره ز ابرو
برگ شکفته رویی از این و آن ندیدم
در عشق صرف کردم این عمر بی بها را
غیر از بهانه جویی از گلرخان ندیدم
گفتی که می رود آب در جویبار قسمت
من غیر رود گریه، آب روان ندیدم
ظلمات قسمتم کرد همسفره سکندر
او بوی آب نشنید، من روی نان ندیدم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۵۰
برگل فکنم دست رد و روی تو گیرم
سنبل ز کف اندازم و گیسوی تو گیرم
بر چشم خودم جای دهد غنچه سیراب
در رنگ گل تازه اگر بوی تو گیرم
مستانه چو در جلوه گه ناز خرامی
تعویذ شوم، دست به بازوی تو گیرم
هر جا که به خون ریختنم تیغ برآری
من هم ز پی کشتن خود، سوی تو گیرم
گفتم که به خوی تو و بوی تو برآیم
بوی تو گرفتم، عجب ار خوی تو گیرم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۵۶
ز بهر صبر بلبل، بی تو در گلزار می مانم
تو چون گل می روی از باغ و من چون خار می مانم
مرا همچون عصا دارد ادب در وادی شوقت
به جای پا سرم گر نیست، از رفتار می مانم
به غیر از اشکریزی نیست شبها بی توام کاری
اگر چون شمع مجلس تا سحر بیدار می مانم
نگاه چشم مخمور توام افکند بر بستر
مسیحا گر به بالینم رسد، بیمار می مانم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۶۱
ز تاب آتش نظاره ات چو آب شوم
ز بس هوای تو دارد دلم، حباب شوم
کجاست طالع آنم که درسواری ناز
ز پای بوس تو همچشم با رکاب شوم
ز تیره بختی من با فروغ یار چه غم؟
چو بر سرم فکند سایه، آفتاب شوم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۶۷
از بس ز پا فتاده ایام پیری ام
ناید ز صد جوان، سر مو دستگیری ام
آزاده ام مخوان، که ز ملک عدم، قضا
آورده در وجود به طرز اسیری ام
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۶۸
برآرد اشکها رنگ کبوترهای صحرایی
چو آب آید به چشم از یاد آن چاه زنخدانم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۶۹
بس که رزق ما طفیلی شد ز دیوان قضا
داشت حکم میزبان، گر میهمانی داشتیم
چرخ دون همت، به هفتاد و دو تن آبی نداد
ما تن تنها، به او امید نانی داشتیم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۷۲
خوش آنکه موج زن وصل آن نگار شوم
به رنگ آب، هم آغوش لاله زار شوم
تو همچو رنگی و من همچو بو، که از تمکین
به پرسشم ننهی پا، چو بی قرار شوم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۷۶
طرب گل کرده از هر شاخ و گل چیدن نمی دانم
پریشان بلبلم، جز گلستان دیدن نمی دانم
به دستم گر دهد آن نازنین، گیسوی مشکین را
ز نافهمیدگی، چون شانه بوییدن نمی دانم
چرا مینا نخندد بر من بیدل، که چون ساغر
لبم با لعل او پیوست و بوسیدن نمی دانم
چو صحرا ناله دارد طینتم، لیکن ز بیدردی
اگر کوه آیدم برسینه، نالیدن نمی دانم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۹۲
خدایا آن صنم را مایل حسن آزمایی کن
چراغم را زرویش دودمان روشنایی کن
ز خاک قتلگاه عافیت بر من فشان گردی
لباس عیدی ام را سرخ چون دست حنایی کن
نگشتم از ازل در هیچ کاری قابل تحسین
اگر گویم مسلمانم، تو کافرماجرایی کن
هوس بر من شد از زلف بتان هر سو کمند افکن
تو این صید گرانجان را سبکپای رهایی کن
نیم از خویش غافل، می شناسم خونی خود را
به قتلم در لباس هر که خواهی خودنمایی کن
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۷
بود چون زلف شب، گیسوی شوخ می پرست من
که هرگز یک سر مویش نمی آید به دست من
من آن پیمانه ام کز کثرت موج تنک ظرفی
بود گوش حباب می بر آواز شکست من
در اقلیم بنای خلقت آن برگشته ایامم
که شام آخر دنیا، بود صبح الست من
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۱۳
قدرشناس شاخ گل، قامت یار من ببین
پنجه لاله دیده ای، دست نگار من ببین
همچو گل از فراق او، تاخته بر سرم خزان
بوی پیادگی شنو، رنگ سوار من ببین
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۱۶
ز بی برگی بود لبریز رونق گلستان من
بهار از جای برخیزد به تعظیم خزان من
شکاراندازیی بی سعی تقدیر آرزو دارم
به زور دیگری تا کی جهد تیر از کمان من؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۴
باز بر بال و پرم گرد هوس پیچیده
بوی پرواز گرفتن به قفس پیچیده
غیر ما جورکشی همره این قافله نیست
ناله ماست که در گوش جرس پیچیده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۶
ز بس می روید امشب از چراغ ما گل شادی
به دست عندلیبش می توان دادن چو گلدسته
بدین رم کرده طالع، دامن وصلش چه سان گیرم
جهد از دست مردم صید [و] دام از دست من جسته
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۵۷
به قرابه از صبوحی، قدح شراب مانده
لب تشنه را چه حاصل، که به کوزه آب مانده
لب جویبار چشمم، نخورد چه سان تاسف
که رمیده عکس آن گل، تپشی به آب مانده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۷۱
چه لذت وجود مرا از جوانی؟
که گشتم چو پیران بدین سست جانی
به گلزار گیتی چنان بی مکانم
که زیبد مرا دعوی لامکانی