نسیمی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۴
ای سر زلف شکن بر شکن و چین بر چین قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷ - در ستایش امیربهرام صولت معتمدالدوله منوچهرخان فرماید
با فال نیک و حال خوش و بختکامگار ادیب صابر : غزلیات
شمارهٔ ۲۵
ای دو لب تو ز شهد خوشتر سنایی غزنوی : الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران
ستایش ابوبکر صدیق رضیالله عنه
ذکر ابیبکر الصدیق الاطهر الشیخ الاکبر الوزیر الانور الضجیع الاقمّر العتیق الازهر الصاحب فیالغار المؤتمن فیالشدائد والاسرار المنفق لرسولالله اربعین الفـ دینار حبیب حبیبالملک الجبار الذی انزل الله تعالی فیشأنه: والذی جاء بالصدق و صدّق به اولئک همالمتقون، و قال النّبی صلّیالله علیه و سلم: هذا سید کهول اهل الجنّة منالاولین والآخرین الاالنبیین والمرسلین، و قال علیهالسلام: انت عتیقالله منالنار فسمی عتیقا، و سئل الجنید عن قول النبی صلیالله علیه و آله و سلم لابی بکر: انت عتیقالله منالنار لم سمی عتیقا قال: لانه عتیق من مشاهدة الکونین لایشاهد معالله غیرالله، و قال علیهالسلام: لو وزن ایمان ابیبکر بایمان اهل الارض لرجح، و قال علیهالسلام: لاتبک یا ابابکر ان من امّنالناس علی ماله و صحبته ابابکر و قال عم: ولو کنت متخذا من امتی خلیلا لاتخذت ابابکر خلیلا ولکن مودّة الاسلام و اخوّته، ولایبقی فیالمسجد باب الا سد الا باب ابیبکر، و قال حسّانبن ثابت فیالنبی و ابیبکر و عمر علیهالسلام و رضیالله عنهما. خاقانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳
دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۴۶ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ الآیة... هر که بر بساط دولت دین از جام معرفت شربتى یافت، ساقى آن شربت سلطان سکینه بود، و سلطان سکینه را مقرّ عزادار الملک دل آمد، هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ و لطیفه دل منزلگاه صفت قدم امد، «ان القلوب بین اصبعین من اصابع الرحمن» بسا فرقا که میان در قوم است، قومى که سکینه ایشان در تابوت، و تابوت در تصرف بنى اسرائیل، گه اینجا و گه آنجا، گه چنین و گه چنان. و قومى که سکینه ایشان در دل ایشان، درید صفت حق، نه آدمى را را بر آن دست نه فریشته را بر آن راه یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ شبلى گفت از آنجا که حقائق سر است پردهها فرو گشادند و حجابها برداشتند، تا بسى کارهاى غیبى بر سرّ ما کشف کردند، دوزخ را دیدم بسان اژدهایى غرنده و شیرى درنده، که بخلق مىبازید و ایشان را بدم در خود مىکشید، مرا دید شکوهش کرد، نصیب خود از من خواست، هر چه جوارح و اعضاء ظاهر بود بوى دادم و باک نداشتم از سوختن آن، که از سوز باطن خودم پرواى سوز ظاهر نبود. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۵۳
چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من انوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۱
رخ خوبت خدای میداند فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۷
من بسربازی ز شمع مجلست کم نیستم احمد شاملو : لحظهها و همیشه
پایتختِ عطش
آب کمجو. تشنگی آور به دست! صفایی جندقی : نوحهها
شمارهٔ ۴۰
دردا که ماند در دل بس حسرت از جوانان عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۹۰
نیکو گفته است آن عاشق که کمال جمال معشوق جز در آینه عشق نتوان دید چون از این طرف دیگر نقصان زایل شود عِنْدَ حُصولُ الْکَمالِ هم تعدد نیست زیرا که کمال در اسقاط اضافات است و این دقتی دارد عظیم در بیان نگنجد و میزان عقلش برنسنجد: سعدی : غزلیات
غزل ۴۱۸
گر دست دهد هزار جانم رفیق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۶
چند روزی از سر کویت سفر خواهیم کرد سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
هر روز ترا یک بدآموز دگر ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۵
ای آنکه ندیم باده و جامی غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳
در گرد غربت آینه دار خودیم ما انوری : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - (گویا در ادامهٔ قصیدهٔ دی بامداد عید که بر صدر روزگار ...)
کای کاینات رابه وجود تو افتخار سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۷۶۱
سوی خم می این دل مخمور فرستیم سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۵
می آیی و مطلب دل این بود، بیا
شمارهٔ ۲۳۴
ای سر زلف شکن بر شکن و چین بر چین قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷ - در ستایش امیربهرام صولت معتمدالدوله منوچهرخان فرماید
با فال نیک و حال خوش و بختکامگار ادیب صابر : غزلیات
شمارهٔ ۲۵
ای دو لب تو ز شهد خوشتر سنایی غزنوی : الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران
ستایش ابوبکر صدیق رضیالله عنه
ذکر ابیبکر الصدیق الاطهر الشیخ الاکبر الوزیر الانور الضجیع الاقمّر العتیق الازهر الصاحب فیالغار المؤتمن فیالشدائد والاسرار المنفق لرسولالله اربعین الفـ دینار حبیب حبیبالملک الجبار الذی انزل الله تعالی فیشأنه: والذی جاء بالصدق و صدّق به اولئک همالمتقون، و قال النّبی صلّیالله علیه و سلم: هذا سید کهول اهل الجنّة منالاولین والآخرین الاالنبیین والمرسلین، و قال علیهالسلام: انت عتیقالله منالنار فسمی عتیقا، و سئل الجنید عن قول النبی صلیالله علیه و آله و سلم لابی بکر: انت عتیقالله منالنار لم سمی عتیقا قال: لانه عتیق من مشاهدة الکونین لایشاهد معالله غیرالله، و قال علیهالسلام: لو وزن ایمان ابیبکر بایمان اهل الارض لرجح، و قال علیهالسلام: لاتبک یا ابابکر ان من امّنالناس علی ماله و صحبته ابابکر و قال عم: ولو کنت متخذا من امتی خلیلا لاتخذت ابابکر خلیلا ولکن مودّة الاسلام و اخوّته، ولایبقی فیالمسجد باب الا سد الا باب ابیبکر، و قال حسّانبن ثابت فیالنبی و ابیبکر و عمر علیهالسلام و رضیالله عنهما. خاقانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳
دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۴۶ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ الآیة... هر که بر بساط دولت دین از جام معرفت شربتى یافت، ساقى آن شربت سلطان سکینه بود، و سلطان سکینه را مقرّ عزادار الملک دل آمد، هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ و لطیفه دل منزلگاه صفت قدم امد، «ان القلوب بین اصبعین من اصابع الرحمن» بسا فرقا که میان در قوم است، قومى که سکینه ایشان در تابوت، و تابوت در تصرف بنى اسرائیل، گه اینجا و گه آنجا، گه چنین و گه چنان. و قومى که سکینه ایشان در دل ایشان، درید صفت حق، نه آدمى را را بر آن دست نه فریشته را بر آن راه یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ شبلى گفت از آنجا که حقائق سر است پردهها فرو گشادند و حجابها برداشتند، تا بسى کارهاى غیبى بر سرّ ما کشف کردند، دوزخ را دیدم بسان اژدهایى غرنده و شیرى درنده، که بخلق مىبازید و ایشان را بدم در خود مىکشید، مرا دید شکوهش کرد، نصیب خود از من خواست، هر چه جوارح و اعضاء ظاهر بود بوى دادم و باک نداشتم از سوختن آن، که از سوز باطن خودم پرواى سوز ظاهر نبود. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۵۳
چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من انوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۱
رخ خوبت خدای میداند فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۷
من بسربازی ز شمع مجلست کم نیستم احمد شاملو : لحظهها و همیشه
پایتختِ عطش
آب کمجو. تشنگی آور به دست! صفایی جندقی : نوحهها
شمارهٔ ۴۰
دردا که ماند در دل بس حسرت از جوانان عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۹۰
نیکو گفته است آن عاشق که کمال جمال معشوق جز در آینه عشق نتوان دید چون از این طرف دیگر نقصان زایل شود عِنْدَ حُصولُ الْکَمالِ هم تعدد نیست زیرا که کمال در اسقاط اضافات است و این دقتی دارد عظیم در بیان نگنجد و میزان عقلش برنسنجد: سعدی : غزلیات
غزل ۴۱۸
گر دست دهد هزار جانم رفیق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۶
چند روزی از سر کویت سفر خواهیم کرد سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
هر روز ترا یک بدآموز دگر ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۵
ای آنکه ندیم باده و جامی غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳
در گرد غربت آینه دار خودیم ما انوری : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - (گویا در ادامهٔ قصیدهٔ دی بامداد عید که بر صدر روزگار ...)
کای کاینات رابه وجود تو افتخار سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۷۶۱
سوی خم می این دل مخمور فرستیم سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۵
می آیی و مطلب دل این بود، بیا