صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۱۸
دل را نکند گریه ز اندوه جهان پاک صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۷۴
گلبانگ به از زرست ای گل صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۶۲۲
دلیل راحت ملک عدم همین کافی است ملکالشعرای بهار : کارنامهٔ زندان
حیونات منقرضه
حیوانات سهمگین بزرگ صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۸۴
سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۴۵
دلخوشم از عشق جان افزای خویش عطار نیشابوری : باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع
شمارهٔ ۸۷
شمع آمد و گفت: اگر شماری دارم سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۳
چون نداری کمال فضل آن به ملکالشعرای بهار : کارنامهٔ زندان
در مذمت ظلم و ظالم
چون اساس زمانه گشت درست مجد همگر : قطعات
شمارهٔ ۳۸
بنده بر درگهت بماند مقیم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۴۷
به جان تو، ای طایی، که سوی ما بازآیی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۶۳
تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل سعدی : باب اول در سیرت پادشاهان
حکایت شمارهٔ ۱۸
ملک زاده ای گنج فراوان از پدر میراث یافت دست کرم بر گشاد و داد سخاوت بداد و نعمت بی دریغ بر سپاه و رعیت بریخت صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۸۳
زبان مار بود خار آشیان فراق ملکالشعرای بهار : قصاید
قصیدهٔ ۶
ای آفتاب گردون! تاری شو و متاب یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۱۵۱
آقا محسن را باد شادی و زان باد و باغ آزادی بی خزان. نامه همراهی آقا اسدالله رسید و پرده از چهر نهفته های نهادت بازگشاد، دیدم و رسیدم، در سرکار والا به هنگام خود چونانکه باید و کاری گشاید راز خواهم راند، و روانش از سرگرانی و نامهربانی باز خواهم جست تا از بیغاره و پریشانی بازت خواند، و گرد تیمار که دور از این آستان بر گونه کامت نشسته به آستین دل جوئی بازفشاند ولی این را بدان که چون کار چشم به چشمک و بینائی به توتیا و ریش به رنگ و رفتن به دستواره و دست به موم و خوردن به ورزش و جفتی به داور و نوکری به میانداری کشید، دست از همه شستن و کناره جستن خوشتر. چهر مهر افزای تو رو در سیاهی نهاد و مهر چهرآرای او سر در تباهی. در این پیوند او از تو به فرمان خداوندی بندگی خواهد جست و تو بر دستور پیشین از او چشم پرستندگی خواهی داشت. این خودآمیز اذر و سیماب است و آویز مرغ شب و مهر جهانتاب. هنوز ناپیوسته ساز گسستن است و نبسته تا ز شکستن، سود تو در آن است و ما نیز بر آنیم که سودای نوکری درنوردی و به کیش پیشینگان خویش گرد پیشه و کاری گردی. مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵۱
ساقی چو دهد بادهٔ حمرا چکنم ملکالشعرای بهار : کارنامهٔ زندان
حکایت گراز
در خیابان باغ، فصل بهار صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۲
ساقیا بی تکلف آر شراب ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۲۵ - چادر
در خدمت دوست چادری آوردم
غزل شمارهٔ ۵۲۱۸
دل را نکند گریه ز اندوه جهان پاک صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۷۴
گلبانگ به از زرست ای گل صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۶۲۲
دلیل راحت ملک عدم همین کافی است ملکالشعرای بهار : کارنامهٔ زندان
حیونات منقرضه
حیوانات سهمگین بزرگ صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۸۴
سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۴۵
دلخوشم از عشق جان افزای خویش عطار نیشابوری : باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع
شمارهٔ ۸۷
شمع آمد و گفت: اگر شماری دارم سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۳
چون نداری کمال فضل آن به ملکالشعرای بهار : کارنامهٔ زندان
در مذمت ظلم و ظالم
چون اساس زمانه گشت درست مجد همگر : قطعات
شمارهٔ ۳۸
بنده بر درگهت بماند مقیم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۴۷
به جان تو، ای طایی، که سوی ما بازآیی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۶۳
تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل سعدی : باب اول در سیرت پادشاهان
حکایت شمارهٔ ۱۸
ملک زاده ای گنج فراوان از پدر میراث یافت دست کرم بر گشاد و داد سخاوت بداد و نعمت بی دریغ بر سپاه و رعیت بریخت صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۸۳
زبان مار بود خار آشیان فراق ملکالشعرای بهار : قصاید
قصیدهٔ ۶
ای آفتاب گردون! تاری شو و متاب یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۱۵۱
آقا محسن را باد شادی و زان باد و باغ آزادی بی خزان. نامه همراهی آقا اسدالله رسید و پرده از چهر نهفته های نهادت بازگشاد، دیدم و رسیدم، در سرکار والا به هنگام خود چونانکه باید و کاری گشاید راز خواهم راند، و روانش از سرگرانی و نامهربانی باز خواهم جست تا از بیغاره و پریشانی بازت خواند، و گرد تیمار که دور از این آستان بر گونه کامت نشسته به آستین دل جوئی بازفشاند ولی این را بدان که چون کار چشم به چشمک و بینائی به توتیا و ریش به رنگ و رفتن به دستواره و دست به موم و خوردن به ورزش و جفتی به داور و نوکری به میانداری کشید، دست از همه شستن و کناره جستن خوشتر. چهر مهر افزای تو رو در سیاهی نهاد و مهر چهرآرای او سر در تباهی. در این پیوند او از تو به فرمان خداوندی بندگی خواهد جست و تو بر دستور پیشین از او چشم پرستندگی خواهی داشت. این خودآمیز اذر و سیماب است و آویز مرغ شب و مهر جهانتاب. هنوز ناپیوسته ساز گسستن است و نبسته تا ز شکستن، سود تو در آن است و ما نیز بر آنیم که سودای نوکری درنوردی و به کیش پیشینگان خویش گرد پیشه و کاری گردی. مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵۱
ساقی چو دهد بادهٔ حمرا چکنم ملکالشعرای بهار : کارنامهٔ زندان
حکایت گراز
در خیابان باغ، فصل بهار صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۲
ساقیا بی تکلف آر شراب ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۲۵ - چادر
در خدمت دوست چادری آوردم