ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
اینک منظومهٔ سی ‌روزهٔ آذ‌ر پاد مارسپندان
بود ماه سی روزتا بنگری
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ مَنْ أَظْلَمُ و کیست ستمکارتر بر خود مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغ نهد بر خداى أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ یا گوید که پیغام کردند بمن وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْ‏ءٌ و بوى هیچ پیغام نکرده‏اند وَ مَنْ قالَ و از آن کس که گوید: سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ من قرآن فرو فرستم هم چنان که اللَّه فرو فرستاد وَ لَوْ تَرى‏ و اگر تو بینى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ آن گه که‏ ستمکاران خویشتن در سکرات مرگ باشند وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ و فریشتگان دستها گسترده بایشان بزخم أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ گویند ایشان را که بیرون دهید جانهاى خویش. الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ امروز آن روز است که پاداش دهند شما را عَذابَ الْهُونِ عذاب خوارى بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ بآنچه میگفتید بر خداى غَیْرَ الْحَقِّ از ناسزا و ناراست وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ (۹۳) و از سخنان وى مى‏گردن کشیدید.
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
سی‌روزهٔ آذرباد مارسپندان (از فقره ۱۱۹ تا فقرهٔ ۱۴۸)
هرمزد روز می خور و خرم باش.
سعدی : غزلیات
غزل ۳۰۷
دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۱
آراست بهار کوی و دروازهٔ خویش
نظامی عروضی : مقالت دوم: در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر
بخش ۹ - حکایت هفت - مسعود سعد سلمان
در شهور سنهٔ اثنتین و سبعین و خمسمایه (اربعمایه_ صح) صاحب غرضی قصهٔ بسلطان ابراهیم برداشت که پسر او سیف الدوله امیر محمود نیت آن دارد که بجانب عراق رود بخدمت ملکشاه سلطان را غیرت کرد و چنان ساخت که او را ناگاه بگرفت و ببست و بحصار فرستاد و ندیمان او را بند کردند و بحصارها فرستاد از جمله یکی مسعود سعد سلمان بود و او را بوجیرستان بقلعهٔ نای فرستادند از قلعهٔ نای دو بیتی بسلطان فرستاد:
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۱۳
برق آفت لمعه در بی‌ضبطی اسرار داشت
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۴۱۸
یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش
اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۸۶
مشتری غاشیه مهر تو بر دوش کشد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۹۳
از دست رفت دامن یاری که داشتم
جیحون یزدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶
ای ترک خفا پیشه لختی بوفادم زن
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۵۴
و ترا گویم ای پسر که خرد به مردم بهترین دهشیاری (‌یعنی بهترین بخش و توفیق‌) است‌.
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۹۸
همتی یاران که جوشی از ته دل می زنم
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰
برده سیر آهنگی امشب بر فلک داد مرا
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۷۰۴
نمرده، عمر کسی جاودان نمی گردد
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۱
آرزو در طبع پیران از جوانان است بیش
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۵۰
آمد مه و لشکر ستاره
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۲۷
بنامیزد نگویم من که تو آنی که هر باری
محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۱۷
یک روز در میهنه مؤذن بانگ نماز پیشین می‌گفت و قامت آواز می‌داد و بیگاه می‌شد و شیخ از خانه بیرون نمی‌آمد. مؤذن چند بار بدر سرای شیخ آمد و قامت می‌گفت تا وقت بآخر کشید، شیخ بیرون آمد و مؤذن قامت گفت و نماز بگزاردند و شیخ بنشست و مشایخ و اصحاب سؤال کردند کی ای شیخ چه چیز بود کی امروز شیخ دیر بیرون آمد؟ شیخ گفت دنیا دست در دامن ما زده بود و می‌گفت که همه چیزها از تو نصیب دارند ما را نیز از تو نصیب باید، بسیار بکوشیدیم و الحاح کردیم، دست از دامن بنداشت، چون نماز از وقت بخواست شد مفضل را در کار او آوردیم تا دست از دامن ما بداشت، و هیچ کس از فرزندان شیخ را از دنیا زیادت از کفاف نبودی الا فرزندان خواجه مفضل را کی ایشان همه با مال و ثروت بودند و هرک از فرزندان شیخ در کوی دنیا قدمی نهاد بیشتر فرزندان خواجه مفضل بودند.
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۴۰
ساقی از میخانه عالمتاب می آید برون