ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۱۷
... شاد مباش‌، چه مردم ایدون همانا چو مشگ پر باد است که چون باد از آن بدرود هیچ در او نماند.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۸ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» اللَّه تعالى بر است کارى مى فرماید و بنیکو کارى، «وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى‏» و بخشیدن خویشاوندان را و برّ با ایشان، «وَ یَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ» و باز زند از بخل و دشنام و زشت کارى، «وَ الْمُنْکَرِ» و از کار و سخن ناسزا و گواهى بدروغ، «وَ الْبَغْیِ» و از فزونى جست، «یَعِظُکُمْ» پند مى‏دهد شما را، «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (۹۰)» تا مگر پند گیرید و حق دریابید.
غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۱
تا کیم دود شکایت ز بیان برخیزد
مولوی : دفتر اول
بخش ۱۵۵ - اول کسی کی در مقابلهٔ نص قیاس آورد ابلیس بود
اول آن کس کین قیاسک‌ها نمود
وفایی مهابادی : غزلیات
شمارهٔ ۳۵
دل که با طره ی جانان سر سودا دارد
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۱
بیا کامروز ما را روز عیدست
سلمان ساوجی : جمشید و خورشید
بخش ۷۴ - قطعه
شب دوشین بت نوشین لب من
عطار نیشابوری : باب بیست و ششم: در صفت گریستن
شمارهٔ ۲
در عشق مرا چه کار با پردهٔ راز
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۱۵
به هیچ آیین مهر دروغی (‌یعنی بدعهدی‌) مکن که ترا خوره پسین نرسد.
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۱۰ - ماه یا که خورشید
ای به رخسارهٔ تو زلف سیاه
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۱۴۹
گوش از برای نغمه تر آفریده اند
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۷۴۶
چراغ گل اگر در زیر بال بلبلان بودی
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۸
از زخم سنگ نیست در بسته را گزیر
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۱۴
اگر بس آشنا و آب (‌یعنی شنا) نیک دانی زود زود به آب ستهمه (‌ظ‌. ستمبه = مخوف‌) اندر مشو که ترا آب نبرد و بجای بمیری‌.
الهامی کرمانشاهی : خیابان سوم
بخش ۴۸ - آمدن ذوالجناح به خیمه گاه
سمندی بدیدند بی شهسوار
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۹۵۷
حیف است درین فصل دماغی نرسانی
عین‌القضات همدانی : لوایح
فصل ۱۸۱
کمال عاشقی در عشق آن بود که هستی مر معشوق را مسلم دارد و زحمت هستی خود از راه عشق بر دارد و می‌گوید:
سعدی : باب نهم در توبه و راه صواب
حکایت سفر حبشه
غریب آمدم در سواد حبش
سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۹۲
غنچه دارم در بغل گر مشت زر باشد مرا
اقبال لاهوری : پیام مشرق
دل من رازدان جسم و جان است
دل من رازدان جسم و جان است