آذر بیگدلی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۵
بدو زلف تو که یکسر دل مبتلا نشسته عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۶
آن کل که بدو جنبش اجزا دیدم امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۱
ای خداوندی که چون در بزم بنشانی مرا عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۷
گر با تو بگویم غم افزون شدهٔ من خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۵۲
تا به غربت فتاد خاقانی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۵۱
فغان که هستی ما خرج آشنایی شد امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۳
ای همرهان که آگه از آن رفته منید صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۵۸
دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فشاند عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۲۸
هر چند عز و کبریاست و مجد و بهاست و جباری و قهاریست و عظمت و بزرگواری در قسمت وصف معشوق بود و اضداد آن صفت عاشق و این بدان جهت است که سلطان عشق اثر خود را در عشاق ظاهر کند نه در معشوق زیرا که ساز عشق حسن معشوق است و ملاحت او که ملوح دام عشق است که عشق او را یعنی عاشق را بواسطۀ حسن معشوق صید کند پس قید کند اما عشق داد خود از معشوق بدان ستاند که حسن او را ملوح وار بردام وجود خود میبندد و این آن معنی است که عاشق و معشوق هر دو دربند عشقند اینجا معشوق دانۀ دام عشق میآید و عاشق صید، عجب آن مرغ قصد التقاط آن دانه میکند برای آنکه او را در خود بیابد و قوت او گردد و او خود قوت دانه میشود. جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۰
اگر دمی ز تو بویی به من رساند باد فردوسی : سهراب
بخش ۴
چو یک بهره از تیره شب در گذشت عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۰۰
تا جمال تو بدیدم مست و مدهوش آمدم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۳۴۳
ز باده توبه در ایام نوبهار مکن عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۵
لعل گلرنگت شکربار آمدست اقبال لاهوری : پیام مشرق
به چندین جلوه در زیر نقابی
به چندین جلوه در زیر نقابی اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
وجودش شعله از سوز درون است
وجودش شعله از سوز درون است مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۳
هر جان عزیز کو شناسای رهست صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳۰۸
در خور مزد فلک کار به آدم دارد بابافغانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۵۶
هر دم از بزم طرب آن دلنواز آید برون صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۱۸
دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن
شمارهٔ ۱۷۵
بدو زلف تو که یکسر دل مبتلا نشسته عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۶
آن کل که بدو جنبش اجزا دیدم امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۱
ای خداوندی که چون در بزم بنشانی مرا عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۷
گر با تو بگویم غم افزون شدهٔ من خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۵۲
تا به غربت فتاد خاقانی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۵۱
فغان که هستی ما خرج آشنایی شد امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۳
ای همرهان که آگه از آن رفته منید صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۵۸
دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فشاند عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۲۸
هر چند عز و کبریاست و مجد و بهاست و جباری و قهاریست و عظمت و بزرگواری در قسمت وصف معشوق بود و اضداد آن صفت عاشق و این بدان جهت است که سلطان عشق اثر خود را در عشاق ظاهر کند نه در معشوق زیرا که ساز عشق حسن معشوق است و ملاحت او که ملوح دام عشق است که عشق او را یعنی عاشق را بواسطۀ حسن معشوق صید کند پس قید کند اما عشق داد خود از معشوق بدان ستاند که حسن او را ملوح وار بردام وجود خود میبندد و این آن معنی است که عاشق و معشوق هر دو دربند عشقند اینجا معشوق دانۀ دام عشق میآید و عاشق صید، عجب آن مرغ قصد التقاط آن دانه میکند برای آنکه او را در خود بیابد و قوت او گردد و او خود قوت دانه میشود. جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۰
اگر دمی ز تو بویی به من رساند باد فردوسی : سهراب
بخش ۴
چو یک بهره از تیره شب در گذشت عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۰۰
تا جمال تو بدیدم مست و مدهوش آمدم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۳۴۳
ز باده توبه در ایام نوبهار مکن عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۵
لعل گلرنگت شکربار آمدست اقبال لاهوری : پیام مشرق
به چندین جلوه در زیر نقابی
به چندین جلوه در زیر نقابی اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
وجودش شعله از سوز درون است
وجودش شعله از سوز درون است مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۳
هر جان عزیز کو شناسای رهست صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳۰۸
در خور مزد فلک کار به آدم دارد بابافغانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۵۶
هر دم از بزم طرب آن دلنواز آید برون صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۱۸
دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن