غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
امروز که روز عید نوروز بود
ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۲۵ - به یکی از مدیران جراید
ای مدیری که ز نوک قلمت
ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۲۴ - اخلاق
چشم بهی مدار از این بدسگال قوم
ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۲۳ - در زندان
کردم عبور دی ز در شعبهٔ چهار
ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۲۲ - طاق نصرت
این که بینی در مقابل‌،‌ نیست آن قوس قزح
غزالی : عنوان چهارم - در معرفت آخرت
فصل پانزدهم
گروهی از ابلهان که ایشان را به قوت آن است که کارها به بصیرت خویش بشناسند و نه توفیق یابند که از شریعت قبول کنند، در کار آخرت متحیر باشند و شک بر ایشان غالب بود و باشد که چون شهوت غلبت گیرد و موافق طبع ایشان آن نماید که آخرت را انکار کنند، در باطن ایشان آن انکار پدیدار آید و شیطان آن را تربیت کند و پندارند که هر چه آمده است در صفت دوزخ برای هراس دادن آمده است و هرچه در بهشت گفته اند همه عشوه است بدین سبب به متابعت شهوت مشغول شوند و از ورزیدن شریعت باز ایستند و در کسانی که شریعت ورزند به چشم حقارت نگرند و گویند که ایشان در جوال اند و فریفته اند و چنین احمق را کجا قوت این باشد که چنین اسرار به برهان معلوم تواند کرد، پس وی را دعوت باید کرد تا در یک سخن ظاهر نیک تامل کند و با وی گویند، «اگرچه غالب ظن تو آن است که این صد و بیست و چهار هزار پیغامبر و همه اولیا و علما و حکما غلط کردند و مغرور بودند و تو با احمقی خویش چندین حال بدانستی، آخر ممکن نیست که این غلط تو را افتاده باشد و مغرور بودی که حقیقت آخرت ندانسته ای و عذاب روحانی فهم نکرده و وجه و مثال روحانیات از عالم محسوسات ندانسته ای؟» اگر چنان است که غلط خویش روا دارد و گوید، «چنان که دانم که دو از یکی بیشتر بود و همچنین دانم که روح را حقیقتی نیست و وی را بقایی نتواند بود، و وی را هیچ راحتی و رنجی نتواند بود پس از مرگ، نه روحانی و نه جسمانی»، آن کس را مزاج تباه شده باشد و از وی نومید باید شد که وی از آن قوم است که خدای تعالی گفت، «و ان تدعهم الی الهدی فلن یهتدوا اذا ابدا»، و اگر گوید، «محال بودن این مرا ضروری نیست، چه این ممکن است ولکن بعید است، و چون این حال مرا به حقیقت معلوم نیست و به ظن غالب معلوم نیست، به گمانی ضعیف چرا خویشتن همه عمر در حجر تقوی کنم و از لذات بازایستم» با وی گوئیم که اکنون که بدین مقدار اقرار دادی، بر تو واجب شد به حکم عقل که راه شرع فراپیش گیری که خطر چون عظیم باشد به گمان ضعیف از وی بگریزند، چه اگر تو قصد طعامی کنی که بخوری و کسی گوید ماری دهان در این طعام کرده است، تو دست باز کشی، اگرچه گمان آن بود که وی دروغ می گوید و برای آن می گوید تا وی بخورد، ولکن چون ممکن بود که راست می گوید با خویشتن گویی، «اگر نخورم رنج این گرسنگی سهل است و اگر بخورم نباید که او راست گفته باشد و من هلاک شوم» و همچنین اگر بیمار شوی و در خطر باشی، تعویذشناسی گوید، «یک درم سیم بده تا تو را تعویذ کنم و بر کاغذی و نقشی بر آن کنم که بهتر شوی» هرچند که ظن غالب تو آن بود هر آن نقش با تندرستی هیچ مناسبت ندارد، ولکن گویی، «باشد که راست می گوید و ترک آن یک درم گفتن سهل است» و اگر منجم گوید، «چون ماه به فلان جای رسد فلان داروی تلخ بخور تا بهتر شوی» آن رنج بکشی به قول وی و گویی، «باشد که راست می گوید و اگر دروغ می گوید، آن رنج سهل است.»
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۸
خود کرد به لطف اگرچه اول رامم
ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۲۱ - در وصف جواهر لعل نهرو نخست‌وزیر فقید هند
ازجواهر،‌لعل‌خوش‌تر زان که‌ همرنگ‌ دل‌ است
سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۱۶
از نکهت تو باده ره هوش می زند
ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۱۹ - بعد ازکناره گیری از وزارت
غداری و مکاری و زور از من دور است
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۶۹
به هر شام و سحر گریم بکوئی
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۸۹
بوی سر زلف تو به شیدایی من نیست
سرایندهٔ فرامرزنامه : فرامرزنامه
بخش ۱۳۷ - نصیحت کردن ایرانیان،فرامرز را
چو بشنید گردنکش دیو بند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۰
گفتی که لب آلوده به می چند کنم
امیر پازواری : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۵۵
مِهْ تِکْ دَکِتِهْ اَمْشُو دَئیره وارِشْ
ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۱۸ - دختر ناکام
چه شد که نرگس مستش ز آب دیده تر است
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۳
مرا چه قرب که در انتظار روی تو باشم
حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۵
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹۷
خوش آن که حلقه‌های سر زلف واکنی
عطار نیشابوری : باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع
شمارهٔ ۷۱
شمع آمد و گفت: خویشتن میتابم