میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
اشراق متاع غم رهین دل تست
فردوسی : پادشاهی گرشاسپ
بخش ۳
بزد مهره در جام بر پشت پیل
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۸۳
بیا بیا، که چو آب حیات درخوردی
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
دگر قومی که ذکر لاالهش
دگر قومی که ذکر لاالهش
هاتف اصفهانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴
ای خواجه که نان به زیردستان ندهی
نظامی گنجوی : شرف نامه
بخش ۳۴ - بزم اسکندر با نوشابه
بیا ساقی از باده جامی بیار
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۴۶
تا نافه زلف مجلس آراست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۸
در عشق اگرچه که قدم بر قدم است
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۷۷
امسال بلبلان چه خبرها همی‌دهند
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۹۲ - آهنگر
راه آهنگر سپر کردم به مژگان رفت و روب
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۵۰
خواجه را با همه زفتی هوس مدح خود است
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۷۶ - در مدح شروان شاه
شاها معظما ملک الشرق خسروا
حکیم نزاری : دستورنامه
بخش ۴۵ - خطاب به شاهنشاه و نصرت
الا ای جگر گوشگانِ پدر
قطران تبریزی : قصاید
شمارهٔ ۳۵ - در مدح میر ابونصر مملان
بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند
نظامی گنجوی : خسرو و شیرین
بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را
چو داد اندیشه جادو دماغم
عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر سهل بن التستری قدس الله روحه العزیز
آن سیاح بیداء طریقت، آن غواص دریای حقیقت، آن شرف اکابر آن مشرف خاطر، آن مهدی راه و رهبری، سهل بن عبدالله التستری، رحمة الله علیه از محتشمان اهل تصوف بود و از کبار این طایفه بود و درین شیوه مجتهد بود و در وقت خود سلطان طریقت بود و برهان حقیقت بود و براهین او بسیار است و در جوع و سهر شانی عالی داشت و از علماء مشایخ بود و امام عهد و معتبر جمله بود و در ریاضات و کرامات بی نظیر بود و در معاملات و اشارات بی بدل بود و در حقایق و دقایق بی همتا بود و علما ظاهر چنان گویند که میان شریعت و حقیقت او جمع کرده است و این عجب خود هر دو یکی است که حقیقت روغن شریعت است و شریعت مغز آن، پیر او ذوالنون مصری بود در آن سال که به حج رفته بود او را دریافت و هیچ شیخی را از طفلی باز، این واقعه ظاهر نبوده است چنانکه او را پیش از طفلی، باز چنانکه ازو نقل کنند که گفته است که یاد دارم که حق تعالی می‌گفت الست بربکم و من گفتم بلی و جواب دادم و در شکم مادر خویشتن را یاد دارم و گفت سه ساله بودم که مرا قیام شب بودی و اندر نماز خالم محمد بن سوار همی گریستی که او را قیام است. گفتی یا سهل بخسب که دلم مشغول همی داری و من پنهان و آشکار نظاره او می‌کردم تا چنان شدم که خالم را گفتم مرا حالتی می‌باشد صعب چنانکه می‌بینم که سر من بسجود است پیش عرش.
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۲۹ - الملک و الملکوت
دیگر ملکوت و ملکت بی‌زیادت
مولوی : دفتر اول
بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد
کشتن آن مرد بر دست حکیم
عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر حاتم اصم قدس الله روحه
آن زاهد زمانه، آن عابد یگانه، آن معرض دنیا، آن مقبل عقبی، آن حاکم کرم، شیخ حاتم اصم رحمه الله علیه؛ از بزرگان مشایخ بلخ بود و در خراسان بر سر آمده بود. مرید شقیق بلخی بود و نیز خضرویه را دیده و در زهد و ریاضت و ورع و ادب و صدق و احتیاط بی بدل بود. توان گفت که بعد از بلوغ یک نفس بی مراقبت و بی محاسبت از وی بر نیامده بود و یک قدم بی صدق و اخلاص برنگرفته بود تابه حدی که جنید گفت: صدیق زماننا حاتم الاصم.
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶
بشکفت گلها در چمن، ای گلستان من بیا