اقبال لاهوری : پیام مشرق
لاله
آن شعله ام که صبح ازل در کنار عشق سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۲۷
گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴۵
نشاید ار چو تویی در کنار من باشی جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۵۳۳
تو بگو که چونم از تو دمکی گزیر باشد مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۶۴ - در مدح منصور بن سعید
احوال جهان بادگیر باد میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۲
نیم بسمل شدم از غمزه خودکامی چند عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۴۷
شکرک از آن دولبک تو بچنم اگر تویله کنی اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۴۱
دشمن بیحاصلم را شرم باد از کار خویش سعدی : ملحقات و مفردات
تکه ۱۳ - خسرو من چون به بارگاه (برآید)
خسرو من چون به بارگاه برآید سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۱
بمهر و مه نگرم بی تو هر زمان چه کنم عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۹۳
دی ز دیر آمد برون سنگین دلی ساختار و قالبهای شعری : قالب های نو
سپید
شکل شاملویی که بدان شعر سپید گویند. این نوع از شعر وزن و آهنگ دارد منتها عروضی نیست و قافیه در آن جای ثابتی ندارد. اغلب شعرهای احمد شاملو چنین است. اسدی توسی : گرشاسپنامه
دیگر پرسش گرشاسب از برهمن
دگر رهش پرسید گرد دلیر افسر کرمانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۷
ای سرو چه، ای ماه که، ای شوخ کدامی؟ نیر تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۹۲
گه به مسجد کشدم گه به کلیسای کشیش مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۹۱
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم افسر کرمانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۵
بشکست سنگ محنت عشق تو نام من سعدی : باب دوم در اخلاق درویشان
حکایت شمارهٔ ۲۸
یکی را از ملوک مدّت عمر سپری شد قایم مقامی نداشت وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از در شهر اندر آید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض مملکت بدو کنند اتفاقاً اول کسی که در آمد گدایی بود همه عمر لقمه اندوخته و رقعه دوخته ارکان دولت و اعیان حضرت وصیت ملک به جای آوردند و تسلیم مفاتیح قلاع و خزاین بدو کردند و مدّتی ملک راند تا بعضی امرای دولت گردن از طاعت او بپیچانیدند و ملوک از هر طرف به منازعت خاستن گرفتند و به مقاومت لشکر آراستن فی الجمله سپاه و رعیت به هم بر آمدند و برخی طرف بلاد از قبض تصرف او رفت. درویش ازین واقعه خسته خاطر همیبود تا یکی از دوستان قدیمش که در حالت درویشی قرین بود از سفری باز آمدو در چنان مرتبه دیدش گفت منت خدای را عزّوجل که گلت از خار بر آمد و خار از پای بدر آمد و بخت بلندت رهبری کرد و اقبال و سعادت یاوری تا بدین پایه رسیدی غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۹
در عالم بی زری که تلخ ست حیات قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة المدثر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
لاله
آن شعله ام که صبح ازل در کنار عشق سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۲۷
گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴۵
نشاید ار چو تویی در کنار من باشی جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۵۳۳
تو بگو که چونم از تو دمکی گزیر باشد مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۶۴ - در مدح منصور بن سعید
احوال جهان بادگیر باد میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۲
نیم بسمل شدم از غمزه خودکامی چند عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۴۷
شکرک از آن دولبک تو بچنم اگر تویله کنی اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۴۱
دشمن بیحاصلم را شرم باد از کار خویش سعدی : ملحقات و مفردات
تکه ۱۳ - خسرو من چون به بارگاه (برآید)
خسرو من چون به بارگاه برآید سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۱
بمهر و مه نگرم بی تو هر زمان چه کنم عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۹۳
دی ز دیر آمد برون سنگین دلی ساختار و قالبهای شعری : قالب های نو
سپید
شکل شاملویی که بدان شعر سپید گویند. این نوع از شعر وزن و آهنگ دارد منتها عروضی نیست و قافیه در آن جای ثابتی ندارد. اغلب شعرهای احمد شاملو چنین است. اسدی توسی : گرشاسپنامه
دیگر پرسش گرشاسب از برهمن
دگر رهش پرسید گرد دلیر افسر کرمانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۷
ای سرو چه، ای ماه که، ای شوخ کدامی؟ نیر تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۹۲
گه به مسجد کشدم گه به کلیسای کشیش مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۹۱
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم افسر کرمانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۵
بشکست سنگ محنت عشق تو نام من سعدی : باب دوم در اخلاق درویشان
حکایت شمارهٔ ۲۸
یکی را از ملوک مدّت عمر سپری شد قایم مقامی نداشت وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از در شهر اندر آید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض مملکت بدو کنند اتفاقاً اول کسی که در آمد گدایی بود همه عمر لقمه اندوخته و رقعه دوخته ارکان دولت و اعیان حضرت وصیت ملک به جای آوردند و تسلیم مفاتیح قلاع و خزاین بدو کردند و مدّتی ملک راند تا بعضی امرای دولت گردن از طاعت او بپیچانیدند و ملوک از هر طرف به منازعت خاستن گرفتند و به مقاومت لشکر آراستن فی الجمله سپاه و رعیت به هم بر آمدند و برخی طرف بلاد از قبض تصرف او رفت. درویش ازین واقعه خسته خاطر همیبود تا یکی از دوستان قدیمش که در حالت درویشی قرین بود از سفری باز آمدو در چنان مرتبه دیدش گفت منت خدای را عزّوجل که گلت از خار بر آمد و خار از پای بدر آمد و بخت بلندت رهبری کرد و اقبال و سعادت یاوری تا بدین پایه رسیدی غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۹
در عالم بی زری که تلخ ست حیات قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة المدثر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ