شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۴۱
رو به آب چشم ما خوشتر شده عثمان مختاری : شهریارنامه
بخش ۳۹ - بخشیدن جام انجمن نمای با آئینه حکمت ارژنگ شاه به شهریار گوید
چو زین باغ طاووس زرین پر سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۵
کسی کاندر تو دل بندد همی بر خویشتن خندد شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۱۵
ما همه ذره ایم و او خورشید سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۲۴۹
در خاطری که آن بت عیار بگذرد سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳
چشمم از پرتو خورشید رخت، گیرد آب سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۶۴ - بقال
دلبر بقال را امشب به سامان ساختم سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۲۶
چند روزی درین جهان بودم نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
گلشن که بهار ساخته جانورش سرایندهٔ فرامرزنامه : فرامرزنامه
بخش ۱۶۳ - خوان اول کشتن فرامرز،شیران را
چو شب،شعر زربفت بر سر کشید ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٠۵
روزگاریست که بر خاطر ارباب هنر هلالی جغتایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳
چون صورت زیبای تو انگیختهاند مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۲۹۳ - مدح ملک شیرزاد
ای چرخ مشعبد چه مهره بازی کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۷۸۷
مرا گویند باران کیست بار تو چرا گویم ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۲
گسستم ز دنیای جافی امل رفیق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۸
تو رشک گلشنی با کاکل و رخسار و قد ای گل رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالى وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً عالمى بود آرمیده در هیچ دل آتش عشقى نه، در هیچ سینه تهمت سودایى نه، دریاى رحمت بجوش آمده خزائن طاعات پر بر آمده، غبار هیچ فترت بر ناصیه طاعت مطیعان نانشسته، و علم لاف دعوى وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ بعیوق رسانیده، هر چه در عالم جوهرى بود کى آن لطافتى داشت بخود در طمعى افتاده، عرش مجید بعظمت خود مینگرست و میگفت مگر رقم این حدیث بما فرو کشند، کرسى در سعت خود مینگریست که مگر این خطبه بنام ما کنند، هشت بهشت بجمال خود نظر میکرد که مگر این ولایت بما دهند، طمع همگنان از خاک بریده، و هر یک در تهمتى افتاده، و هر کس در سودایى مانده. ناگاه از حضرت عزت و جلال این خبر در عالم فریشتگان دادند که إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً این نه مشاورت بود با فریشتگان که این تمهید قواعد عزت و عظمت آدم بود، و نه استعانت بود که نشر بساط توقیر آدم بود. گفت حکم قهر ما کارى راند و قلم کرم را فرمودیم تا از سر دیوان عالم تا بآخر خطى در کشد، و از منقطع عرش تا منتهى فرش سکان هر دو کون را عزم نامه نویسد، تا صدر ممالک آدم خاکى را مسلم شود، و سینه عزیز وى بنور معرفت روشن، و لطائف کرم و صنایع فضل ما در حق وى آشکارا، زلزله هیبت از عزت این خطاب در دلهاى مقربان افتاد، گفتند این چه نهادى تواند بود که پیش از آفرینش بر سدّه جمال وى عزت قرآن گوش خلافت وى میکوبد و وى هنوز در بند خلقت نه، و جلال تقدیر از مکنونات غیب خبر میدهد که گرد میدان دولت آدم مگردید که شما سرّ فطرت وى نشناسید، عقاب هیچ خاطر بر شاخ دولت آدم نه نشست، دیده هیچ بصیرت جمال خورشید صفوف آدم در نیافت، این شرف از چه بود؟ و آن دولت از چه خاست؟ زانک آدم صدف اسرار ربوبیّت بود و خزینه جواهر مملکت. اقبال لاهوری : پیام مشرق
خرد بر چهرهٔ تو پرده ها بافت
خرد بر چهرهٔ تو پرده ها بافت جامی : دفتر اول
بخش ۱۶۷ - در بیان آنکه حضرت شیخ ابوسعید ابوالخیر قدس الله تعالی سره همیشه از خود به ایشان تعبیر کردی و کلمه ما و من را هرگز بر زبان نیاوردی
شیخ مهنه که بود پیوسته ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۶
همیشه روان خویشتن را فرایاد دار.
شمارهٔ ۱۴۱
رو به آب چشم ما خوشتر شده عثمان مختاری : شهریارنامه
بخش ۳۹ - بخشیدن جام انجمن نمای با آئینه حکمت ارژنگ شاه به شهریار گوید
چو زین باغ طاووس زرین پر سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۵
کسی کاندر تو دل بندد همی بر خویشتن خندد شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۱۵
ما همه ذره ایم و او خورشید سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۲۴۹
در خاطری که آن بت عیار بگذرد سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳
چشمم از پرتو خورشید رخت، گیرد آب سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۶۴ - بقال
دلبر بقال را امشب به سامان ساختم سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۲۶
چند روزی درین جهان بودم نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
گلشن که بهار ساخته جانورش سرایندهٔ فرامرزنامه : فرامرزنامه
بخش ۱۶۳ - خوان اول کشتن فرامرز،شیران را
چو شب،شعر زربفت بر سر کشید ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٠۵
روزگاریست که بر خاطر ارباب هنر هلالی جغتایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳
چون صورت زیبای تو انگیختهاند مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۲۹۳ - مدح ملک شیرزاد
ای چرخ مشعبد چه مهره بازی کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۷۸۷
مرا گویند باران کیست بار تو چرا گویم ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۲
گسستم ز دنیای جافی امل رفیق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۸
تو رشک گلشنی با کاکل و رخسار و قد ای گل رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالى وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً عالمى بود آرمیده در هیچ دل آتش عشقى نه، در هیچ سینه تهمت سودایى نه، دریاى رحمت بجوش آمده خزائن طاعات پر بر آمده، غبار هیچ فترت بر ناصیه طاعت مطیعان نانشسته، و علم لاف دعوى وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ بعیوق رسانیده، هر چه در عالم جوهرى بود کى آن لطافتى داشت بخود در طمعى افتاده، عرش مجید بعظمت خود مینگرست و میگفت مگر رقم این حدیث بما فرو کشند، کرسى در سعت خود مینگریست که مگر این خطبه بنام ما کنند، هشت بهشت بجمال خود نظر میکرد که مگر این ولایت بما دهند، طمع همگنان از خاک بریده، و هر یک در تهمتى افتاده، و هر کس در سودایى مانده. ناگاه از حضرت عزت و جلال این خبر در عالم فریشتگان دادند که إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً این نه مشاورت بود با فریشتگان که این تمهید قواعد عزت و عظمت آدم بود، و نه استعانت بود که نشر بساط توقیر آدم بود. گفت حکم قهر ما کارى راند و قلم کرم را فرمودیم تا از سر دیوان عالم تا بآخر خطى در کشد، و از منقطع عرش تا منتهى فرش سکان هر دو کون را عزم نامه نویسد، تا صدر ممالک آدم خاکى را مسلم شود، و سینه عزیز وى بنور معرفت روشن، و لطائف کرم و صنایع فضل ما در حق وى آشکارا، زلزله هیبت از عزت این خطاب در دلهاى مقربان افتاد، گفتند این چه نهادى تواند بود که پیش از آفرینش بر سدّه جمال وى عزت قرآن گوش خلافت وى میکوبد و وى هنوز در بند خلقت نه، و جلال تقدیر از مکنونات غیب خبر میدهد که گرد میدان دولت آدم مگردید که شما سرّ فطرت وى نشناسید، عقاب هیچ خاطر بر شاخ دولت آدم نه نشست، دیده هیچ بصیرت جمال خورشید صفوف آدم در نیافت، این شرف از چه بود؟ و آن دولت از چه خاست؟ زانک آدم صدف اسرار ربوبیّت بود و خزینه جواهر مملکت. اقبال لاهوری : پیام مشرق
خرد بر چهرهٔ تو پرده ها بافت
خرد بر چهرهٔ تو پرده ها بافت جامی : دفتر اول
بخش ۱۶۷ - در بیان آنکه حضرت شیخ ابوسعید ابوالخیر قدس الله تعالی سره همیشه از خود به ایشان تعبیر کردی و کلمه ما و من را هرگز بر زبان نیاوردی
شیخ مهنه که بود پیوسته ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۰۶
همیشه روان خویشتن را فرایاد دار.