محیط قمی : هفت شهر عشق
شمارهٔ ۱۰۹ - در تیر زدن شاه مبرور بر پلنگ
شد زمین سیم گون از تیر خسرو لعل رنگ غبار همدانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۱
بجز رویت نخواهم رو به روی دیگری آرم ملکالشعرای بهار : مسمطات
خمریه
انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور وفایی شوشتری : غزلیات
شمارهٔ ۱۱
دل چو به زلفت اسیر دام بلا شد جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۱۱۹
دل از بند زلفت رها کی شود فیاض لاهیجی : قصاید
شمارهٔ ۳۶ - در عبرت و تخلص به نام نامی ولیعصر(عج)
تا به کی غافل توان بودن ز مکر روزگار اسیری لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴۳
روی تو بهر شیوه شیدای دگر دارد دقیقی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۸
ای امیر شاهزاده خسرو دانش پژوه عطار نیشابوری : بخش سیزدهم
(۸) حکایت بزرجمهر با انوشیروان
چو از بوزرجمهر افتاد در خشم سحاب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴
یک عمر از او به حسرت یاری ها انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۸
باری بنگر که چشم من چون گرید ادیب صابر : غزلیات
شمارهٔ ۱۸
دیده که رخ و زلف تو از دور ببیند مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲
چون همه عشق روی توست، جمله رضای نفس ما ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۷۶
دیدم میان کوچه پیر لبو فروشی محتشم کاشانی : مثنویات
شمارهٔ ۳ - فی مرثیه امام حسین علیهالسلام
به نال ای دل که دیگر ماتم آمد عطار نیشابوری : حکایت بلبل
حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد
شهریاری دختری چون ماه داشت اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۸۴
با که گویم راز چون همدم نماند صامت بروجردی : مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی)
شمارهٔ ۱۳ - زبان حال حضرت زینب با ذوالجناح
ای ذوالجناح باوفا کو حسین من نور عین من رشیدالدین میبدی : ۹- سورة التوبة- مدنیة
۱۰ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ... الایة دو گروه بغزاء تبوک نرفتند: گروهى منافقان و گروهى مؤمنان اما منافقان ظاهر بخلاف باطن نهادند رب العالمین گفت: قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ گوى عذر دروغ منهید و بهانه باطل میارید که از شما راستى نیاید. آن کس که در ازل کژ آفریدند راست کى گوید؟! حبلى گسسته چه بار کشد، چراغى کشته چه روشنایى دهد، صریع القدرة لا ینعشه الجهد و الحیلة. دیگر گروه مؤمناناند، عنایتیان حضرت و برداشتگان لطف رب العالمین، ایشان را خود با عذر دادن نگذاشت ایشان را نیابت بداشت و عذر بنهاد که لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ برین ضعیفان پیران فرو ریخته و درویشان شکسته، هیچ حرج نیست و نشستن ایشان بعذر ناتوانى، آن را تبعهاى یا تبعتى نیست، اعتقاد ایشان آنست که اگر قدرت بودى ایشان را و ساز و توان بیرون شدن بصحبت رسول، آن را غنیمت شمردندید و بذل جان در سبیل خدا بر ایشان آسان بودید، رب العالمین آن اعتقاد و صفاء دل ایشان بپسندید و بر ضعف و عجز ایشان رحمت کرد و ایشان را عذر بنهاد امّا بشرط آنکه نصیحت و نیک خواهى باز نگیرند خداى را و رسول را. نصیحت مر خداى را آنست که در وى براستى و پاکى سخن گویى و از هر چه ناسزاست او را مقدس و منزه دانى. و در راه معاملت باندازه طاقت، از روى تعظیم، او را عبادت کنى و خلق را به دین وى ارشاد کنى و آلاء و نعماء وى بیاد ایشان دهى، چنان که میگوید، جل جلاله: وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ و نصیحت رسول خداى ص آنست که مر او را بدل دوست دارى و طاعت وى فرض دانى و بگفتار و کردار و مال، نصرت دین وى کنى و صحابه و اهل بیت وى دوست دارى و سنت وى بطلب زنده گردانى، مصطفى ص گفت: «من احیا سنتى فقد احبّنى و من احبّنى کان معى فى الجنة» هجویری : بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین
۶- ابوحنیف نُعمان بن ثابت الخزّاز، رضی اللّه عنه
ومنهم: امام جهان، و مقتدای خلقان شرف فقها، و عزّ علما ابوحنیفه نعمان بن ثابت الخزّاز، رضی اللّه عنه
شمارهٔ ۱۰۹ - در تیر زدن شاه مبرور بر پلنگ
شد زمین سیم گون از تیر خسرو لعل رنگ غبار همدانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۱
بجز رویت نخواهم رو به روی دیگری آرم ملکالشعرای بهار : مسمطات
خمریه
انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور وفایی شوشتری : غزلیات
شمارهٔ ۱۱
دل چو به زلفت اسیر دام بلا شد جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۱۱۹
دل از بند زلفت رها کی شود فیاض لاهیجی : قصاید
شمارهٔ ۳۶ - در عبرت و تخلص به نام نامی ولیعصر(عج)
تا به کی غافل توان بودن ز مکر روزگار اسیری لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴۳
روی تو بهر شیوه شیدای دگر دارد دقیقی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۸
ای امیر شاهزاده خسرو دانش پژوه عطار نیشابوری : بخش سیزدهم
(۸) حکایت بزرجمهر با انوشیروان
چو از بوزرجمهر افتاد در خشم سحاب اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴
یک عمر از او به حسرت یاری ها انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۸
باری بنگر که چشم من چون گرید ادیب صابر : غزلیات
شمارهٔ ۱۸
دیده که رخ و زلف تو از دور ببیند مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲
چون همه عشق روی توست، جمله رضای نفس ما ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۷۶
دیدم میان کوچه پیر لبو فروشی محتشم کاشانی : مثنویات
شمارهٔ ۳ - فی مرثیه امام حسین علیهالسلام
به نال ای دل که دیگر ماتم آمد عطار نیشابوری : حکایت بلبل
حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد
شهریاری دختری چون ماه داشت اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۸۴
با که گویم راز چون همدم نماند صامت بروجردی : مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی)
شمارهٔ ۱۳ - زبان حال حضرت زینب با ذوالجناح
ای ذوالجناح باوفا کو حسین من نور عین من رشیدالدین میبدی : ۹- سورة التوبة- مدنیة
۱۰ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ... الایة دو گروه بغزاء تبوک نرفتند: گروهى منافقان و گروهى مؤمنان اما منافقان ظاهر بخلاف باطن نهادند رب العالمین گفت: قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ گوى عذر دروغ منهید و بهانه باطل میارید که از شما راستى نیاید. آن کس که در ازل کژ آفریدند راست کى گوید؟! حبلى گسسته چه بار کشد، چراغى کشته چه روشنایى دهد، صریع القدرة لا ینعشه الجهد و الحیلة. دیگر گروه مؤمناناند، عنایتیان حضرت و برداشتگان لطف رب العالمین، ایشان را خود با عذر دادن نگذاشت ایشان را نیابت بداشت و عذر بنهاد که لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ برین ضعیفان پیران فرو ریخته و درویشان شکسته، هیچ حرج نیست و نشستن ایشان بعذر ناتوانى، آن را تبعهاى یا تبعتى نیست، اعتقاد ایشان آنست که اگر قدرت بودى ایشان را و ساز و توان بیرون شدن بصحبت رسول، آن را غنیمت شمردندید و بذل جان در سبیل خدا بر ایشان آسان بودید، رب العالمین آن اعتقاد و صفاء دل ایشان بپسندید و بر ضعف و عجز ایشان رحمت کرد و ایشان را عذر بنهاد امّا بشرط آنکه نصیحت و نیک خواهى باز نگیرند خداى را و رسول را. نصیحت مر خداى را آنست که در وى براستى و پاکى سخن گویى و از هر چه ناسزاست او را مقدس و منزه دانى. و در راه معاملت باندازه طاقت، از روى تعظیم، او را عبادت کنى و خلق را به دین وى ارشاد کنى و آلاء و نعماء وى بیاد ایشان دهى، چنان که میگوید، جل جلاله: وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ و نصیحت رسول خداى ص آنست که مر او را بدل دوست دارى و طاعت وى فرض دانى و بگفتار و کردار و مال، نصرت دین وى کنى و صحابه و اهل بیت وى دوست دارى و سنت وى بطلب زنده گردانى، مصطفى ص گفت: «من احیا سنتى فقد احبّنى و من احبّنى کان معى فى الجنة» هجویری : بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین
۶- ابوحنیف نُعمان بن ثابت الخزّاز، رضی اللّه عنه
ومنهم: امام جهان، و مقتدای خلقان شرف فقها، و عزّ علما ابوحنیفه نعمان بن ثابت الخزّاز، رضی اللّه عنه