اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۱۳
از تست فتاده در خلایق شر و شور
ملک‌الشعرای بهار : ترکیبات
شب زمستان
شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید
ادیب الممالک : در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر
شمارهٔ ۱۰ - نکوهش احزاب
دموکرات باشد به ملکی صواب
ترانه های کودکانه : بخش اول
اسب ابری
کوه، کوه
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹
چشم حیران ساخت رویش خط مشک اندود را
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۶
اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی.
سعدی : باب دوم در احسان
حکایت
شنیدم که پیری به راه حجاز
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۶۳ - مجسمهٔ فردوسی
مهرگان آمد به آیین فریدون و قباد
انوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۷
هر کرا با تو کار درگیرد
نهج البلاغه : حکمت ها
غفلت دنيا پرستان
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> أَهْلُ اَلدُّنْيَا كَرَكْبٍ يُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِيَامٌ
حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
جمال‌الدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۴۳
یکروز بکوی ما آخر گذرت افتد
فردوسی : پادشاهی یزدگرد بزه‌گر
بخش ۱۵
چنین گفت بهرام کای مهتران
نهج البلاغه : حکمت ها
راه جذب دلها
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> قُلُوبُ اَلرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ
ملک‌الشعرای بهار : غزلیات
شمارهٔ ۴۰
ملک جهان چون سویس باغ ندارد
سعدی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱
شکر و سپاس و منت و عزت خدای را
فردوسی : پادشاهی خسرو پرویز
بخش ۳۰
بیامد به نزدیک چوبینه مرد
سهراب سپهری : حجم سبز
صدای دیدار
با سبد رفتم به میدان، صبح‌گاهی بود.
ملک‌الشعرای بهار : تصنیفها
باد صبا (در دستگاه شوشتری)
۱
مولوی : فیه ما فیه
فصل سی و هشتم - حسام الدیّن ارزنجانی پیش از آنک بخدمت فقرا رسد
حسام الدیّن ارزنجانی پیش از آنک بخدمت فقرا رسد و با ایشان صحبت کند بحّاثی عظیم بود هرجا که رفتی و نشستی بجدّ بحث و مناظره کردی خوب کردی و خوش گفتی اما چون با درویشان مجالست کرد آن بر دل او سرد شد، نبرد عشق را جز عشق دیگر مَنْ اَرَادَ اَنْ یَجْلِسَ مَعَ اللّهِ تَعالی فَلْیَجْلِسْ مَعَ اَهْلِ التَّصوُّفِ این علمها نسبت بااحوال فقرا بازی و عمر ضایع کردنست که اِنَّمَا الدُّنْیا لَعِبٌ اکنون چون آدمی بالغ شد و عاقل و کامل شد بازی نکند و اگر کند از غایت شرم پنهان کند تا کسی او را نبیند این علم و قال و قیل و هوسهای دنیا بادست و آدمی خاک است و چون باد با خاک آمیزد هرجا که رسد چشمها را خسته کند و ازوجود او جز تشویش و اعتراض حاصلی نباشد، اما اکنون اگرچه خاک است بهر سخنی که میشنود میگرید اشکش چون آب روانست تَرَی اَعْیُنَهُمْ تَفِیْضُ مِنَ الدَمْعِ اکنون چون عوض باد بر خاک آب فرومیآید کار بعکس خواهد بودن. لاشک چون خاک آب یافت برو سبزه و ریحان و بنفشه و گل گلزار روید این راه فقر راهست که درو بجمله آرزوها برسی هر چیزی که تمنای تو بوده باشد البته درین راه بتو رسد از شکستن لشکرها و ظفر یافتن بر اعدا و گرفتن ملکها و تسخير خلق و تفوق براقران خویشتن و فصاحت و بلاغت و هرچ بدین ماند چون راه فقر را گزیدی اینها همه بتو رسد هیچکس درین راه نرفت که شکایت کرد بخلاف راههای دگر هرک در آنراه رفت و کوشید از صد هزار یکی را مقصود حاصل شد و آن نیز نه چنانک دل او خنک گردد و قرار گيرد زیرا هر راهی را اسبابیست و طریقی است بحصول آن مقصود و مقصود حاصل نشود اِلّا از راه اسباب و آنراه دورست و پر آفت و پر مانع شاید که آن اسباب تخلف کند از مقصود اکنون چون در عالم فقر آمدی و ورزیدی حق تعالی ترا ملکها و عالمها بخشد که در وهم ناورده باشی و از آنچ اول تمنا میکردی و میخواستی خجل گردی که آوه من بوجود چنين چیزی چنان چیز حقير چون میطلبیدم.