رشیدالدین وطواط : قصاید
شمارهٔ ۳۰ - نیز در ستایش اتسز
جانا ، رهی ز مهر تو بردل رقم زدست سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
زنهار مگو که واحد و رام یکی است انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳
از حادثهای که هرچه زو گویم هست فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۳
قتل ما ای دل به تیغ او مقدر کردهاند امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۹۴۰
اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۸۰ - الاسرار
آن دم که بهم زدیم تنها من و تو امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۲۵
عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین سخن نجمالدین رازی : باب سیم
فصل هفدهم
قالالله تعالی «ما کذب الفواد ما رای افتمارو نه علی ما یری و لقد رآه نزله اخری». صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۲۱ - الزواهر
زواهر را بدان علم طریقت حزین لاهیجی : صفیر دل
بخش ۱۴ - حکایت
سیه دل امیری، شبی خفت مست بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۰۶
هستی چو صبح قابل ضبط نفس مگیر جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۲۷۲
بیاور ساقیا! در دِه من دل خسته را جامی مجیرالدین بیلقانی : شکوائیه
شمارهٔ ۱۰
فلک را عهد بس نااستوار است صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۳۴۵
به خموشی نشود راز محبّت مستور فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۵۷
گذر کن ز بیغولهٔ نام و ننگ امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۴۲
ساقی، به غم تو عقل و جان رفت نصرالله منشی : باب الاسد و ابن آوی
بخش ۱۴
شیر پرسید که: کدام موضع است که ازان مدخل توان؟ گفت: گویند «در دل بنده تو وحشتی حادث شده است بدانچه در حق او فرمودی و امروز مستزید و آزرده ست، »، و این جایگاه بدگمانی است خاصه ملک را در باب کسانی که عقوبت و جفا دیده باشند یا از منزلت خویش بیفتاده یا بعزلی مبتلا گشته یا خصمی را که در رتبت کم ازو بوده باشد برو تقدمی افتاده، هرچند این خود هرگز نتواند بود، و بر خردمند پوشیده نماند که پس چنین حوادث اعتقادها از جانبین صافی تر گردد، چه اگر در ضمیر مخدوم بسبب تقصیری و اهمالی که از جهت خدمتگار رسانند کراهیتی باشد چون خشم خود براند و تعریکی فراخور حال آن کس بفرماید لاشک اثر آن زایل شود و اندک و بسیار چیزی باقی نماند، و مغمز تمویهات قاصدان هم بشناسد و بیش میل بترهات اصحاب اغواض ننماید و فرط اخلاص ومناصحت و کمال هنر و کفایت این کس بهتر مقرر گردد، که تابنده ای کافی مخلص نباشد در معرض حسد و عداوت نیفتد و یاران در حق او بتزویر نگرایند. و راست گفتهاند که: عطار نیشابوری : خسرونامه
لشكر كشیدن قیصر و خسرو بجانب سپاهان
چو خود بر لوح زنگاری قلم زد صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۸۴
صحبت تردامنان با حسن یک دم بیش نیست سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۳
از عدم جسم خراب و رنگ زرد آورده ام
شمارهٔ ۳۰ - نیز در ستایش اتسز
جانا ، رهی ز مهر تو بردل رقم زدست سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
زنهار مگو که واحد و رام یکی است انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳
از حادثهای که هرچه زو گویم هست فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۳
قتل ما ای دل به تیغ او مقدر کردهاند امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۹۴۰
اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۸۰ - الاسرار
آن دم که بهم زدیم تنها من و تو امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۲۵
عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین سخن نجمالدین رازی : باب سیم
فصل هفدهم
قالالله تعالی «ما کذب الفواد ما رای افتمارو نه علی ما یری و لقد رآه نزله اخری». صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۲۱ - الزواهر
زواهر را بدان علم طریقت حزین لاهیجی : صفیر دل
بخش ۱۴ - حکایت
سیه دل امیری، شبی خفت مست بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۰۶
هستی چو صبح قابل ضبط نفس مگیر جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۲۷۲
بیاور ساقیا! در دِه من دل خسته را جامی مجیرالدین بیلقانی : شکوائیه
شمارهٔ ۱۰
فلک را عهد بس نااستوار است صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۳۴۵
به خموشی نشود راز محبّت مستور فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۵۷
گذر کن ز بیغولهٔ نام و ننگ امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۴۲
ساقی، به غم تو عقل و جان رفت نصرالله منشی : باب الاسد و ابن آوی
بخش ۱۴
شیر پرسید که: کدام موضع است که ازان مدخل توان؟ گفت: گویند «در دل بنده تو وحشتی حادث شده است بدانچه در حق او فرمودی و امروز مستزید و آزرده ست، »، و این جایگاه بدگمانی است خاصه ملک را در باب کسانی که عقوبت و جفا دیده باشند یا از منزلت خویش بیفتاده یا بعزلی مبتلا گشته یا خصمی را که در رتبت کم ازو بوده باشد برو تقدمی افتاده، هرچند این خود هرگز نتواند بود، و بر خردمند پوشیده نماند که پس چنین حوادث اعتقادها از جانبین صافی تر گردد، چه اگر در ضمیر مخدوم بسبب تقصیری و اهمالی که از جهت خدمتگار رسانند کراهیتی باشد چون خشم خود براند و تعریکی فراخور حال آن کس بفرماید لاشک اثر آن زایل شود و اندک و بسیار چیزی باقی نماند، و مغمز تمویهات قاصدان هم بشناسد و بیش میل بترهات اصحاب اغواض ننماید و فرط اخلاص ومناصحت و کمال هنر و کفایت این کس بهتر مقرر گردد، که تابنده ای کافی مخلص نباشد در معرض حسد و عداوت نیفتد و یاران در حق او بتزویر نگرایند. و راست گفتهاند که: عطار نیشابوری : خسرونامه
لشكر كشیدن قیصر و خسرو بجانب سپاهان
چو خود بر لوح زنگاری قلم زد صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۸۴
صحبت تردامنان با حسن یک دم بیش نیست سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۳
از عدم جسم خراب و رنگ زرد آورده ام