احمد شاملو : ققنوس در باران
پاییز
برای غلامحسین ساعدی امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۵۸۲
تاب رخت آفتاب ناورد قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۴۷
آمدی و حسرت وصلم ز دل برداشتی جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۸
ما را غمی چو شدّت هجران یار نیست خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۹
شوریدهئیست زلف تو کز بند جسته است مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۳
دوش از سر لطف یار در من نگریست شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۴۱
عشق آمد که بلا آوردم خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۱۲
جدلی فلسفی است خاقانی عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۴
چه رخساره که از بدر منیر است رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف
۱۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الایة من صبر على مقاساة الذلّ فى اللَّه وضع اللَّه على رأسه قلنسوة العزّ. هر که را روزى از بهر خدا خاک مذلت بر سر آید، عن قریب او را تاج کرامت بر فرق نهند. هر که رنج برد روزى بسر گنج رسد. هر که غصه محنت کشد شراب محبت چشد. آن مستضعفان بنى اسرائیل که روزگارى در دست قهر فرعون گرفتار بودند، ببین تا سرانجام کار ایشان چون بود؟! و بر ولایت و نواحى فرعونیان چون دست یافتند، و بسراى و وطن ایشان نشستند؟! اینست که میگوید جلّ جلاله: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا. آن گه گفت: بِما صَبَرُوا این بآن دادیم ایشان را که در بلیّات و مصیبات صبر کردند. دانستند که صبر کلید فرج است، و سبب زوال ضیق و حرج است، صبر تریاق زهر بلا است، و کلید گنج و مایه تقوى و محل نور فراست. صبر همه خیر است، که میگوید عزّ جلاله: وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ صبر از حق است و بحق است که میگوید: وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۷۱
هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعهها و تکبیتیها
شمارهٔ ۲۰ - علامت عشق
عاشقان را بود علامت عشق کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۶۰
دلا ز صیقل محنت جلا نمی گیری آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۴۲۱
چه برخیزد از این سودا کزو دایم شرر خیزد سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹
روی تو ای دلفروز گر نه چو ماهست شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۰
در ره عشق چو ما بی سر و پا باید رفت سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۷۲
الا ای شمع دل را روشنایی خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۱
هیچ میدانی چرا اشکم ز چشم افتاده است عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۳۴۷
خوشا کسی دم آب بی شراب نخورد نهج البلاغه : حکمت ها
پرهيز از مواضع اتهام
<mark class="format"> وَ قَالَ عليهالسلام </mark> مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ اَلتُّهَمَةِ فَلاَ يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ اَلظَّنَّ
پاییز
برای غلامحسین ساعدی امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۵۸۲
تاب رخت آفتاب ناورد قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۴۷
آمدی و حسرت وصلم ز دل برداشتی جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۸
ما را غمی چو شدّت هجران یار نیست خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۹
شوریدهئیست زلف تو کز بند جسته است مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۳
دوش از سر لطف یار در من نگریست شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۴۱
عشق آمد که بلا آوردم خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۱۲
جدلی فلسفی است خاقانی عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۴
چه رخساره که از بدر منیر است رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف
۱۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الایة من صبر على مقاساة الذلّ فى اللَّه وضع اللَّه على رأسه قلنسوة العزّ. هر که را روزى از بهر خدا خاک مذلت بر سر آید، عن قریب او را تاج کرامت بر فرق نهند. هر که رنج برد روزى بسر گنج رسد. هر که غصه محنت کشد شراب محبت چشد. آن مستضعفان بنى اسرائیل که روزگارى در دست قهر فرعون گرفتار بودند، ببین تا سرانجام کار ایشان چون بود؟! و بر ولایت و نواحى فرعونیان چون دست یافتند، و بسراى و وطن ایشان نشستند؟! اینست که میگوید جلّ جلاله: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا. آن گه گفت: بِما صَبَرُوا این بآن دادیم ایشان را که در بلیّات و مصیبات صبر کردند. دانستند که صبر کلید فرج است، و سبب زوال ضیق و حرج است، صبر تریاق زهر بلا است، و کلید گنج و مایه تقوى و محل نور فراست. صبر همه خیر است، که میگوید عزّ جلاله: وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ صبر از حق است و بحق است که میگوید: وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۷۱
هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعهها و تکبیتیها
شمارهٔ ۲۰ - علامت عشق
عاشقان را بود علامت عشق کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۶۰
دلا ز صیقل محنت جلا نمی گیری آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۴۲۱
چه برخیزد از این سودا کزو دایم شرر خیزد سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹
روی تو ای دلفروز گر نه چو ماهست شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۰
در ره عشق چو ما بی سر و پا باید رفت سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۷۲
الا ای شمع دل را روشنایی خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۱
هیچ میدانی چرا اشکم ز چشم افتاده است عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۳۴۷
خوشا کسی دم آب بی شراب نخورد نهج البلاغه : حکمت ها
پرهيز از مواضع اتهام
<mark class="format"> وَ قَالَ عليهالسلام </mark> مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ اَلتُّهَمَةِ فَلاَ يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ اَلظَّنَّ