صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۸
نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۵۵
نرگست را باز سرخوش کرده ای سیف فرغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۰۸ - (و باز بسعدی فرستاده است)
بسی نماند ز اشعار عاشقانه تو قائم مقام فراهانی : نامههای فارسی
شمارهٔ ۲۱ - رقیمه پادشاه عالم پناه به امپراطور اعظم بعد از ورود دولقاروکی
سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که بواسطه ارسال رسل و ابلاغ کتب، بر وفق رفق و سیاق وفاق دلهای رمیده را آرمیده ساخت و امور پریشان را بجمعیت باز آورد و درود نامعدود نیز بر رواق رسولان راست کار و امینان حضرت کردگار که از جانب جناب قدس رفع وحشت از عالم انس کنند، و خاطرهای آگاه را از خطرات اشتباه برآورند و بعد بر آئینه ضمیر آفتاب نظیر پادشاه والاجاه مظفر سپاه ممالک پناه برادر معظم مکرم – نیکخوی نیکخواه، برگزیده حضرت اله واسطه عقد مودت و مصافات امپراطور تمامی ممالک روس ومضافات که رأی صایب زرینش بر خیر و شر قاهر و قار است؛ و حکم محکم متینش در بحر و بر ساری و سایر، و ملک واسع فسیحش از هر جهه مصون و مأمون و تخت عالی رفیعش انباز طارم گردون مرتسم و منقش میداریم که: نامة مهر علامه دوستانه پادشاهانه که مصحوب ایلچی مختار آن دولت در خوش ترین اوقات زیب انجمن وصول گشت و مژدة سلامتی وجود آن دوست یگانه و ظهور محبت ها و مودت های برادرانه خاطر آرزومند را خرم و خرسند ساخت، و چون مدتی بود که مقتضیات قدر و قضا در میان مقصود و دل ها حایل بود، وراه آمد شد رسل و رسایل از حوادثات زمان و شوائب دوران مسدود؛ وصول نامة مزبوره و حصول اتحاد تازه و ارتباط بی اندازه چندان موجب مزید شادمانی و کامرانی گردید که زمانه حسد برد و ستاره چشم بدزد و پایان آن همه شیرینی شادکامی و عشرت بتلخی های اندیشة و حیرت رسید؛ چرا که میرزا گریبایدوف از جانب آن دولت بهیه پایه سفارت و رسالت داشت؛ و مهمان عزیز ارجمند این دولت بود؛ باین سبب پاس اعزاز و اکرام او را چندان میداشتیم و حفظ حراست او را آنقدر لازم میشمردیم که نسبت به هیچ رسول و سفیر آنطور سلوک و رفتار نشده بود؛ غافل از اینکه اقتضای تقدیر بر خلاف اندیشة و تدبیر است و حادثه چنان که تذکر خاطر آن مهر مظاهر ما را بغایت منقبض و ملول میسازد ناگاه و بی خبر روی خواهد داد؛ بر عالم السرایر واضح و ظاهر است که از این غائله ناگزیر تا چه حد تأسف و تأثر داشتیم و هیچ راه تسلی و تسکین نمیجوییم جز اینکه حسن مدرک و صفای وجدان آن پادشاه والاجاه صیقل غبار اشتباه است؛ و البته دریافت کرده اند که حدوث این گونه امور از مردم هوشمند دانا دور است، چه جای آن که العیاذ بالله امثال این شبهه در حق ارکان دولت های قویم و اعیان مملکت های عظیم برود و آن گاه با وصف آن تجدید عهد که مابین دو دولت جاوید مهد شده بود و آنهمه خوشوقتی و شادمانی که از این دوستی و مهربانی داشتیم؛ بلی هر چند مبدأ و منشأ این حادثه جز مشاجره چند نفر کسان ایلچی با چند نفر اوباش بازاری نبود و نوعی اتفاق افتاد که مجال هیچ چاره و تدبیر نشد ولیکن علی ای وجه کان، ارکان این دولت را از نواب آن اعلی حضرت نوع خجلتی هست که غبار ان را جز بآب معذرت خواهی نمیتوان شست و برای انجام این کار و شستن این غبار هیچ تدبیر خوش تر از این بنظر نیامد که فرزند گرامی خود امیرزاده خسرو میرزا را با عالیجاه مقرب الخاقان امیر مختار عساکر نظام ما محمدخان که از معتمدان دربار این دولت است بحضرت آن پادشاه معظم و برادر مکرم مفخم روانه سازیم، و بتحریر این معذرت نامة راستی ختامه پردازیم؛ دیگر اختیار رد وقبول موقوف باقتضای رأی ملک آرای آن دوست بزرگوار است. ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۳
مردم سفله به سان گرسنه گربه سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۷
همرهان رفتند و من پا در وطن دارم هنوز عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۶۷
برخیز که ماه میزند خیمه ز شب اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۲۲
ای کرده مرا عشق تو در عالم فاش صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۱۷
تا نظر بر آن رخ چون آفتاب افکنده ایم عطار نیشابوری : باب بیست و چهارم:درآنكه مرگ لازم وروی زمین خاك رفتگانست
شمارهٔ ۳۳
اجزاء زمین تن خردمندان است نظیری نیشابوری : غزلیات
شمارهٔ ۳۱۵
بگو به دیر خرابات السلام و مترس صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۶۰
به هرزه ناله و فریاد ای سپند مکن عبید زاکانی : عشاقنامه
بخش ۱۲ - غزل
ز سوز عشق من جانت بسوزد اسیری لاهیجی : اسرار الشهود
بخش ۴۶ - درویشی که از عشق عابدی را مدهوش دید
گفت درویشی که روزی از قضا سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۲
مست عشقت بخود نیاید باز ترانه های کودکانه : بخش اول
چهارشنبه
اینجا کجاست؟ اینجا کجاست؟ مدرسه فضولی : مقطعات
شمارهٔ ۱۲
پرسیدم از بتی که ترا در جهان چرا یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۷۰ - به آقا باقر شیرازی ساکن فین کاشان نگاشته
پیش از اینت در کوی چراغ دوده مردمی میرزاحسن نامه نگار آمدم، و دستان چرخ ازرق جامه و خاک سیاه نامه را هنگامه گذار، آرنده را ستادن فراموش افتاد و فرستادن امروز و فردار بر ماه و سال آغوش گشود. پوزش دیر ماندن را نیازمندانه رازی سرودم و بدان در فزودم. پس از ماهی دو در همان مشکوی پرویزی که تلخش شیرین خیز است و زهرش شکرآمیز رامش خسروی جستم. نامه بر جای دیدم و چون مرغ دلش رشته بر پر و بند بر پای، سیم نامه که باز لابه لنگ است و پوزش درنگ به اندک فزایش پیرایه آغاز و آهنگ یافت. در ری زنده ام و یاران را از در یکتائی پرستنده. دو ماه یا افزون شد تا به درد زانوئی نیرم نیرو و رستم بازو گرفتارم، و به رنج درمان بازی چاره اندیشان روز گذار، درد را پیوسته فزایش است. و هر چه کرده و کنیم همه آلایش. امروز با پائی گسسته رگ و پوئی شکسته پی ساز بزم حسن ساختم، و از هر اندیشه و هر کس با تو راز سخن، مگر گوارش این زیبا چهره و گمارش آن شیوا گفت خسته تن را درمان دردی کندو از دامن شکسته جان طوفان گردی فشاند. سلیمی جرونی : شیرین و فرهاد
بخش ۵۱ - رفتن خسرو به شکار و رفتن از شکار به سوی قصر شیرین
سحر کز کوه سر زد خسرو شرق عیوقی : ورقه و گلشاه
بخش ۴۵ - شکوهٔ شاعر
دریغا که بد مهر گردان جهان
شمارهٔ ۶۵۸
نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۵۵
نرگست را باز سرخوش کرده ای سیف فرغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۰۸ - (و باز بسعدی فرستاده است)
بسی نماند ز اشعار عاشقانه تو قائم مقام فراهانی : نامههای فارسی
شمارهٔ ۲۱ - رقیمه پادشاه عالم پناه به امپراطور اعظم بعد از ورود دولقاروکی
سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که بواسطه ارسال رسل و ابلاغ کتب، بر وفق رفق و سیاق وفاق دلهای رمیده را آرمیده ساخت و امور پریشان را بجمعیت باز آورد و درود نامعدود نیز بر رواق رسولان راست کار و امینان حضرت کردگار که از جانب جناب قدس رفع وحشت از عالم انس کنند، و خاطرهای آگاه را از خطرات اشتباه برآورند و بعد بر آئینه ضمیر آفتاب نظیر پادشاه والاجاه مظفر سپاه ممالک پناه برادر معظم مکرم – نیکخوی نیکخواه، برگزیده حضرت اله واسطه عقد مودت و مصافات امپراطور تمامی ممالک روس ومضافات که رأی صایب زرینش بر خیر و شر قاهر و قار است؛ و حکم محکم متینش در بحر و بر ساری و سایر، و ملک واسع فسیحش از هر جهه مصون و مأمون و تخت عالی رفیعش انباز طارم گردون مرتسم و منقش میداریم که: نامة مهر علامه دوستانه پادشاهانه که مصحوب ایلچی مختار آن دولت در خوش ترین اوقات زیب انجمن وصول گشت و مژدة سلامتی وجود آن دوست یگانه و ظهور محبت ها و مودت های برادرانه خاطر آرزومند را خرم و خرسند ساخت، و چون مدتی بود که مقتضیات قدر و قضا در میان مقصود و دل ها حایل بود، وراه آمد شد رسل و رسایل از حوادثات زمان و شوائب دوران مسدود؛ وصول نامة مزبوره و حصول اتحاد تازه و ارتباط بی اندازه چندان موجب مزید شادمانی و کامرانی گردید که زمانه حسد برد و ستاره چشم بدزد و پایان آن همه شیرینی شادکامی و عشرت بتلخی های اندیشة و حیرت رسید؛ چرا که میرزا گریبایدوف از جانب آن دولت بهیه پایه سفارت و رسالت داشت؛ و مهمان عزیز ارجمند این دولت بود؛ باین سبب پاس اعزاز و اکرام او را چندان میداشتیم و حفظ حراست او را آنقدر لازم میشمردیم که نسبت به هیچ رسول و سفیر آنطور سلوک و رفتار نشده بود؛ غافل از اینکه اقتضای تقدیر بر خلاف اندیشة و تدبیر است و حادثه چنان که تذکر خاطر آن مهر مظاهر ما را بغایت منقبض و ملول میسازد ناگاه و بی خبر روی خواهد داد؛ بر عالم السرایر واضح و ظاهر است که از این غائله ناگزیر تا چه حد تأسف و تأثر داشتیم و هیچ راه تسلی و تسکین نمیجوییم جز اینکه حسن مدرک و صفای وجدان آن پادشاه والاجاه صیقل غبار اشتباه است؛ و البته دریافت کرده اند که حدوث این گونه امور از مردم هوشمند دانا دور است، چه جای آن که العیاذ بالله امثال این شبهه در حق ارکان دولت های قویم و اعیان مملکت های عظیم برود و آن گاه با وصف آن تجدید عهد که مابین دو دولت جاوید مهد شده بود و آنهمه خوشوقتی و شادمانی که از این دوستی و مهربانی داشتیم؛ بلی هر چند مبدأ و منشأ این حادثه جز مشاجره چند نفر کسان ایلچی با چند نفر اوباش بازاری نبود و نوعی اتفاق افتاد که مجال هیچ چاره و تدبیر نشد ولیکن علی ای وجه کان، ارکان این دولت را از نواب آن اعلی حضرت نوع خجلتی هست که غبار ان را جز بآب معذرت خواهی نمیتوان شست و برای انجام این کار و شستن این غبار هیچ تدبیر خوش تر از این بنظر نیامد که فرزند گرامی خود امیرزاده خسرو میرزا را با عالیجاه مقرب الخاقان امیر مختار عساکر نظام ما محمدخان که از معتمدان دربار این دولت است بحضرت آن پادشاه معظم و برادر مکرم مفخم روانه سازیم، و بتحریر این معذرت نامة راستی ختامه پردازیم؛ دیگر اختیار رد وقبول موقوف باقتضای رأی ملک آرای آن دوست بزرگوار است. ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۳
مردم سفله به سان گرسنه گربه سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۷
همرهان رفتند و من پا در وطن دارم هنوز عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۶۷
برخیز که ماه میزند خیمه ز شب اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۲۲
ای کرده مرا عشق تو در عالم فاش صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۱۷
تا نظر بر آن رخ چون آفتاب افکنده ایم عطار نیشابوری : باب بیست و چهارم:درآنكه مرگ لازم وروی زمین خاك رفتگانست
شمارهٔ ۳۳
اجزاء زمین تن خردمندان است نظیری نیشابوری : غزلیات
شمارهٔ ۳۱۵
بگو به دیر خرابات السلام و مترس صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۶۰
به هرزه ناله و فریاد ای سپند مکن عبید زاکانی : عشاقنامه
بخش ۱۲ - غزل
ز سوز عشق من جانت بسوزد اسیری لاهیجی : اسرار الشهود
بخش ۴۶ - درویشی که از عشق عابدی را مدهوش دید
گفت درویشی که روزی از قضا سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۲
مست عشقت بخود نیاید باز ترانه های کودکانه : بخش اول
چهارشنبه
اینجا کجاست؟ اینجا کجاست؟ مدرسه فضولی : مقطعات
شمارهٔ ۱۲
پرسیدم از بتی که ترا در جهان چرا یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۷۰ - به آقا باقر شیرازی ساکن فین کاشان نگاشته
پیش از اینت در کوی چراغ دوده مردمی میرزاحسن نامه نگار آمدم، و دستان چرخ ازرق جامه و خاک سیاه نامه را هنگامه گذار، آرنده را ستادن فراموش افتاد و فرستادن امروز و فردار بر ماه و سال آغوش گشود. پوزش دیر ماندن را نیازمندانه رازی سرودم و بدان در فزودم. پس از ماهی دو در همان مشکوی پرویزی که تلخش شیرین خیز است و زهرش شکرآمیز رامش خسروی جستم. نامه بر جای دیدم و چون مرغ دلش رشته بر پر و بند بر پای، سیم نامه که باز لابه لنگ است و پوزش درنگ به اندک فزایش پیرایه آغاز و آهنگ یافت. در ری زنده ام و یاران را از در یکتائی پرستنده. دو ماه یا افزون شد تا به درد زانوئی نیرم نیرو و رستم بازو گرفتارم، و به رنج درمان بازی چاره اندیشان روز گذار، درد را پیوسته فزایش است. و هر چه کرده و کنیم همه آلایش. امروز با پائی گسسته رگ و پوئی شکسته پی ساز بزم حسن ساختم، و از هر اندیشه و هر کس با تو راز سخن، مگر گوارش این زیبا چهره و گمارش آن شیوا گفت خسته تن را درمان دردی کندو از دامن شکسته جان طوفان گردی فشاند. سلیمی جرونی : شیرین و فرهاد
بخش ۵۱ - رفتن خسرو به شکار و رفتن از شکار به سوی قصر شیرین
سحر کز کوه سر زد خسرو شرق عیوقی : ورقه و گلشاه
بخش ۴۵ - شکوهٔ شاعر
دریغا که بد مهر گردان جهان