احمد شاملو : هوای تازه
بهار دیگر
قصدِ من فریبِ خودم نیست، دلپذیر! ترکی شیرازی : فصل سوم - سوگواریها
شمارهٔ ۵۰ - آتش داغ
« ای که با مهر تو آب و گلم آمیخته شد! غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۸۰ - فصل (آدمی در نفس اختیار خویش مضطر است)
همانا که گویی که این درجات توحید بر من مشکل است این را شرح باید کردن تا بدانم که همه از یکی چون بینند؟ و اسباب بسیار می بینم همه را یکی چون بینند؟ و آسمان و زمین و خلق را می بیند و این همه یکی نیست، بدان که توحید منافقان به زبان است و توحید عام به اعتقاد و توحید متکلم به دلیل، این سه فهم توانی کرد. اشکال در این توحید بازپسین است. اما توحید چهارم توکل را بدین حاجت نیست و توکل را توحید سیم کفایت است و این توحید چهارم در عبارت آوردن و شرح کردن کسی را که بدان نرسیده باشد دشخوار بود، اما در جمله این مقدار بدان که روا باشد که چیزهای بسیار باشد لکن آن چیزها را به یک دیگر نوعی از ارتباط بود که بدان ارتباط چون یک چیز شود. و چون در دیدار عارف آن وجه آید یکی دیده باشد و بسیاری ندیده باشد، چنان که در مردم چیزهای بسیارست از گوشت و پوست و سر و پای و معده و جگر و غیر آن، ولکن در معنی مردم یک چیز است تا باشد که کسی مردمی را داند و از تفاصیل اعضای وی با یاد نیاورد. اگر وی را گویند چه دیدی؟ گوید یک چیز بیش ندیدم. مردمی دیدم. سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹
ای داده غمت بباد جانم چو شمع طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۲
بس که خیال آن پری، مایه دردسر شود ملا احمد نراقی : باب چهارم
فایده - حسد مذموم و حرام
بدان که حسد، یا آدمی را بر آن می دارد که اظهار آن را کند در حق محسود، و افعال و اقوال ناپسند اظهار سازد و زبان به غیبت و بدگوئی او گشاید و تکبر و برتری بر او نماید، به نحوی که حسد او ظاهر شود یا خود را از اظهار آن نگاه دارد و از آثار و افعالی که دلالت کند بر حسد اجتناب نماید، اما در باطن زوال نعمت او را طالب، و به مصیبت و الم او راغب است و از این جهت هم مطلقا بر خود خشمناک نیست. بلند اقبال : بخش چهارم
بخش ۷ - در شفقت با همسایه
اگر خانه می خواهی از بهر زیست فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۶
می کوش که پامال جهالت نشوی ابن یمین فَرومَدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶۰
ای ترک پریچهره از آن جام شبانه مشتاق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۴
گل یکی داند چو بانگ بلبل و فریاد زاغ ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠۵
هیچ دانی که مردمی چه بود یغمای جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۳
صبا از من بگو بیگانه مشرب آشنائی را ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل سوم - در بیان صفت نیکوی عفت
دانستی که ضد این دو جنس، صفت «عفت» است و آن عبارت است از مطیع و منقاد شدن قوه شهویه از برای قوه عاقله، تا آنچه امر فرماید درخصوص اکل و شرب و نکاح و جماع، متابعت کند و از آنچه نهی فرماید اجتناب نماید و آن حد اعتدال است، که در شرع و عقل پسندیده است و دو طرف افراط و تفریط آن مذموم و ناپسند است. انوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۹
بیگناه از من تبرا میکنی میرزا آقاخان کرمانی : نامهٔ باستان
بخش ۴۱ - شاهنشاهی اکوس (اخواست)
اکوس اندر آمد به تخت مهی ایرانشان : کوشنامه
بخش ۷۹ - جنگ آتبین و کوش و پیروزی آتبین
بگفت این و شد تا به نزدیک کوش پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
غرور نیکبختان
ز دامی دید گنجشگی همائی سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۶۸ - بندباف
پنجه آن بندباف امرد به بازو تافتم جامی : خردنامه اسکندری
بخش ۸ - خردنامهٔ افلاطون
فلاطون که فر الهیش بود یغمای جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۸
دوست دشمن، مدعی داور، وفا تقصیر ما
بهار دیگر
قصدِ من فریبِ خودم نیست، دلپذیر! ترکی شیرازی : فصل سوم - سوگواریها
شمارهٔ ۵۰ - آتش داغ
« ای که با مهر تو آب و گلم آمیخته شد! غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۸۰ - فصل (آدمی در نفس اختیار خویش مضطر است)
همانا که گویی که این درجات توحید بر من مشکل است این را شرح باید کردن تا بدانم که همه از یکی چون بینند؟ و اسباب بسیار می بینم همه را یکی چون بینند؟ و آسمان و زمین و خلق را می بیند و این همه یکی نیست، بدان که توحید منافقان به زبان است و توحید عام به اعتقاد و توحید متکلم به دلیل، این سه فهم توانی کرد. اشکال در این توحید بازپسین است. اما توحید چهارم توکل را بدین حاجت نیست و توکل را توحید سیم کفایت است و این توحید چهارم در عبارت آوردن و شرح کردن کسی را که بدان نرسیده باشد دشخوار بود، اما در جمله این مقدار بدان که روا باشد که چیزهای بسیار باشد لکن آن چیزها را به یک دیگر نوعی از ارتباط بود که بدان ارتباط چون یک چیز شود. و چون در دیدار عارف آن وجه آید یکی دیده باشد و بسیاری ندیده باشد، چنان که در مردم چیزهای بسیارست از گوشت و پوست و سر و پای و معده و جگر و غیر آن، ولکن در معنی مردم یک چیز است تا باشد که کسی مردمی را داند و از تفاصیل اعضای وی با یاد نیاورد. اگر وی را گویند چه دیدی؟ گوید یک چیز بیش ندیدم. مردمی دیدم. سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹
ای داده غمت بباد جانم چو شمع طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۲
بس که خیال آن پری، مایه دردسر شود ملا احمد نراقی : باب چهارم
فایده - حسد مذموم و حرام
بدان که حسد، یا آدمی را بر آن می دارد که اظهار آن را کند در حق محسود، و افعال و اقوال ناپسند اظهار سازد و زبان به غیبت و بدگوئی او گشاید و تکبر و برتری بر او نماید، به نحوی که حسد او ظاهر شود یا خود را از اظهار آن نگاه دارد و از آثار و افعالی که دلالت کند بر حسد اجتناب نماید، اما در باطن زوال نعمت او را طالب، و به مصیبت و الم او راغب است و از این جهت هم مطلقا بر خود خشمناک نیست. بلند اقبال : بخش چهارم
بخش ۷ - در شفقت با همسایه
اگر خانه می خواهی از بهر زیست فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۶
می کوش که پامال جهالت نشوی ابن یمین فَرومَدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶۰
ای ترک پریچهره از آن جام شبانه مشتاق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۴
گل یکی داند چو بانگ بلبل و فریاد زاغ ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠۵
هیچ دانی که مردمی چه بود یغمای جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۳
صبا از من بگو بیگانه مشرب آشنائی را ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل سوم - در بیان صفت نیکوی عفت
دانستی که ضد این دو جنس، صفت «عفت» است و آن عبارت است از مطیع و منقاد شدن قوه شهویه از برای قوه عاقله، تا آنچه امر فرماید درخصوص اکل و شرب و نکاح و جماع، متابعت کند و از آنچه نهی فرماید اجتناب نماید و آن حد اعتدال است، که در شرع و عقل پسندیده است و دو طرف افراط و تفریط آن مذموم و ناپسند است. انوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۹
بیگناه از من تبرا میکنی میرزا آقاخان کرمانی : نامهٔ باستان
بخش ۴۱ - شاهنشاهی اکوس (اخواست)
اکوس اندر آمد به تخت مهی ایرانشان : کوشنامه
بخش ۷۹ - جنگ آتبین و کوش و پیروزی آتبین
بگفت این و شد تا به نزدیک کوش پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
غرور نیکبختان
ز دامی دید گنجشگی همائی سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۶۸ - بندباف
پنجه آن بندباف امرد به بازو تافتم جامی : خردنامه اسکندری
بخش ۸ - خردنامهٔ افلاطون
فلاطون که فر الهیش بود یغمای جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۸
دوست دشمن، مدعی داور، وفا تقصیر ما