جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۱۹ - آغاز حسدبردن برادران بر یوسف
دبیر خامه ز استاد کهن زاد
وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۲۶۹
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
گل بر سر هم ریخته، کاین روی من است!
جامی : دفتر دوم
بخش ۲۹ - اشارت به اصحاب مکاشفه که تجلی صفات است
آن یکی در مجالی اشیا
یغمای جندقی : سایر اشعار
رباعی در وصف حاج میرزا آقاسی
نگذاشت به ملک شاه حاجی درمی
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
این شور نه آن لعل شکرریز فکند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۵
مهر تو نشان آب و گل می ببرد
نظیری نیشابوری : غزلیات
شمارهٔ ۳۶
ز حرمانم غمی در خاطر یاران شود پیدا
فرخی یزدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۸
ما خیل گدایان که زر و سیم نداریم
حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۹
با رنگ لعلی تو، به صهبا چه احتیاج؟
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۹۴۱
چون شمیم غنچه آیی گر ز قید دل برون
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۰۹
عقل نخلی است خزان دیده که ماتم با اوست
سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۴۷۵
به دل، ‌داغ غم عشق بت پرکینه ای دارم
حافظ : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۸
نالم به اثر گر غم او یار نباشد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱
خاتون جهان جهانملک خاتون را
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٩٣
مجلس دستور ایرانست یا خلد برین
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم ملیک لا یستظهر بجیش و عدد، اسم عزیز لا یتعزز بقوم و عدد، اسم عظیم لا یحصره زمان و لا امد، و لا یدرکه غایة و مرد، تعالى عن المثل و الند، و الشبه و الولد، و هو الواحد الاحد، القیوم الصمد، لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ. نام خداوندیست باقى و پاینده بى‏امد، غالب و تاونده بى‏یار و بى‏مدد، در ذات احد است بى عدد، در صفات قیوم و صمد، بى شریک و بى‏نظیر، بى‏مشیر و بى‏ولد، نه فضل او را حد، نه حکم او را رد، لم یلد و لم یولد، از ازل تا ابد. خدایى عظیم، جبارى کریم، ماجدى نام‏دار قدیم، صاحب هر غریب، مونس هر وحید، مایه هر درویش، پناه هر دل ریش. کردش همه پاک، و گفتنش همه راست، علمش بى نهایت، و رحمت بیکران، زیبا صنع و شیرین ساخت، نعمت بخش و نوبت ساز، و مهربان نهانست، نهان از دریافت چون، و از قیاس وهمها بیرون، و پاک از گمان و پندار و ایدون، برتر از هر چه خرد نشان داد، دور از هر چه پنداشت بدان افتاد، پاک از هر اساس که تفکر و بحث نهاد، تفکر و بحث بعلم و عقل خود در ذات و صفات وى حرام، تصدیق ظاهر و قبول منقول و تسلیم معانى در دین ما را تمام، این خود زبان علم است باشارت شریعت، مزدوران را مایه، و بهشت‏جویان را سرمایه. باز عارفان و خدا شناسان را زبانى دیگر است، و رمزى دیگر. زبانشان زبان کشف، و رمزشان رمز محبت. باشارت حقیقت زبان علم بروایت است و زبان کشف بعنایت. روایتى بر سر عالم رایت است، و عنایتى در دو گیتى آیت. روایتى مزدور است و طالب حور، عنایتى در بحر عیان غرقه نور.
افسر کرمانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
سرمایه خوبی است چهر خوش تو
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۱۶
چشم تو عجب نیست اگر مست و خراب است