اوحدی مراغهای : جام جم
در فضیلت بیخوابی
عز ناخفتن، ار تو هستی کس مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۶۷
رشأ العشق حبیبی لشرود ومضل صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴۱
وصل و هجرست یکی چشم و دل حیران را اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۳۳
در کوزه نشست گل چو رخسارش دید مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۲۵
گر علم خرابات تو را همنفسستی جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۹۶۹
باز در سر هوس روی نگاری دارم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۱۱
از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی ملا احمد نراقی : مثنوی طاقدیس
بخش ۲۰۱ - قربانی نمودن خلیل الرحمن ع فرزند خود اسماعیل ع را
آمد اسماعیل روزی از شکار عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۵۳
هرگه که من از وصل تو بابی شنوم جویای تبریزی : مناقب
شمارهٔ ۳۵ - تجدید مطلع
فشرده سایهٔ مژگان بر آن گلبرگ تر ناخن رضاقلی خان هدایت : روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما
بخش ۱۹ - بدیهی سجاوندی
وهُوَ مجدالدین احمد. از فضلا و حکمای زمان سلطان سنجر سلجوقی و تفسیر عین المعانی از اوست. رسالات و تصنیفات پسندیده دارد. این رباعی از اوست: حافظ : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۹۵
از ملامتگر ندارد یوسف بی جرم، باک سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۳
در مرگ حیات اهل داد و دینست نهج البلاغه : حکمت ها
ارزش رفع غم و گرفتاری از مردم
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> مِنْ كَفَّارَاتِ اَلذُّنُوبِ اَلْعِظَامِ إِغَاثَةُ اَلْمَلْهُوفِ وَ اَلتَّنْفِيسُ عَنِ اَلْمَكْرُوبِ صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۹
آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۱۰۹
آوردهاند کی وقتی شیخ ابوسعید قدس اللّه روحه العزیز چون بجانب باورد آمد عریفی بود، پیش شیخ آمد و گفت ای شیخ چه باشد کی اگر شیخ روزی چند در باورد مقام کند تا کی مردمان در خدمت بیاسایند. شیخ اجابت کرد و مدت سی روز آنجا مقام کرد. هر روز بامداد این عریف یک دینار بحسن دادی و گفتی در وجه سفرۀ درویشان خرج کن و مردمان بدان اعتراض میکردند کی آن ازوجه حلال بود. بعد از سی روز شیخ عزم کرد، بر سر جمع گفت که آن عریف را بخوانید، عریف را بخواندند، شیخ گفت این زر کی بسفرۀ درویشان خرج میکردی از کجا بود؟ گفت از جدۀ من گردن بندی میراث مانده بود سی مهرۀ زرین در وی کشیده هر روز از آن مهرۀ خرج سفره کردمی امروز آن مهرها برسید و شیخ عزم کرد. چون سخن او شنیدند مردمان را آن اشکال برخاست و اعتقاد در حقّ شیخ زیادت گشت. رشیدالدین وطواط : غزلیات
شمارهٔ ۱
از طرهٔ تو غیرت مشک سیاه راست نهج البلاغه : حکمت ها
نکوهش تندخويى
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> اَلْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ اَلْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكِمٌ مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۲۸
هر روز بگه ای شه دلدار درآیی
در فضیلت بیخوابی
عز ناخفتن، ار تو هستی کس مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۶۷
رشأ العشق حبیبی لشرود ومضل صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴۱
وصل و هجرست یکی چشم و دل حیران را اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۳۳
در کوزه نشست گل چو رخسارش دید مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۲۵
گر علم خرابات تو را همنفسستی جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۹۶۹
باز در سر هوس روی نگاری دارم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۱۱
از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی ملا احمد نراقی : مثنوی طاقدیس
بخش ۲۰۱ - قربانی نمودن خلیل الرحمن ع فرزند خود اسماعیل ع را
آمد اسماعیل روزی از شکار عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۵۳
هرگه که من از وصل تو بابی شنوم جویای تبریزی : مناقب
شمارهٔ ۳۵ - تجدید مطلع
فشرده سایهٔ مژگان بر آن گلبرگ تر ناخن رضاقلی خان هدایت : روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما
بخش ۱۹ - بدیهی سجاوندی
وهُوَ مجدالدین احمد. از فضلا و حکمای زمان سلطان سنجر سلجوقی و تفسیر عین المعانی از اوست. رسالات و تصنیفات پسندیده دارد. این رباعی از اوست: حافظ : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۹۵
از ملامتگر ندارد یوسف بی جرم، باک سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۳
در مرگ حیات اهل داد و دینست نهج البلاغه : حکمت ها
ارزش رفع غم و گرفتاری از مردم
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> مِنْ كَفَّارَاتِ اَلذُّنُوبِ اَلْعِظَامِ إِغَاثَةُ اَلْمَلْهُوفِ وَ اَلتَّنْفِيسُ عَنِ اَلْمَكْرُوبِ صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۹
آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۱۰۹
آوردهاند کی وقتی شیخ ابوسعید قدس اللّه روحه العزیز چون بجانب باورد آمد عریفی بود، پیش شیخ آمد و گفت ای شیخ چه باشد کی اگر شیخ روزی چند در باورد مقام کند تا کی مردمان در خدمت بیاسایند. شیخ اجابت کرد و مدت سی روز آنجا مقام کرد. هر روز بامداد این عریف یک دینار بحسن دادی و گفتی در وجه سفرۀ درویشان خرج کن و مردمان بدان اعتراض میکردند کی آن ازوجه حلال بود. بعد از سی روز شیخ عزم کرد، بر سر جمع گفت که آن عریف را بخوانید، عریف را بخواندند، شیخ گفت این زر کی بسفرۀ درویشان خرج میکردی از کجا بود؟ گفت از جدۀ من گردن بندی میراث مانده بود سی مهرۀ زرین در وی کشیده هر روز از آن مهرۀ خرج سفره کردمی امروز آن مهرها برسید و شیخ عزم کرد. چون سخن او شنیدند مردمان را آن اشکال برخاست و اعتقاد در حقّ شیخ زیادت گشت. رشیدالدین وطواط : غزلیات
شمارهٔ ۱
از طرهٔ تو غیرت مشک سیاه راست نهج البلاغه : حکمت ها
نکوهش تندخويى
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> اَلْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ اَلْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكِمٌ مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۲۸
هر روز بگه ای شه دلدار درآیی