صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۴
می کنم از سینه بیرون این دل غمخواره را
رشیدالدین میبدی : ۸- سورة الانفال- مدنیة
۶ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا... الایة. مرگ چهار قسم است: (مرگ اهانت و لعنت، و مرگ حسرت و مصیبت، و مرگ تحفة و کرامت، و مرگ خلعت و مشاهدت). مرگ لعنت مرگ کافران است، حسرت مرگ عاصیان است، و مرگ کرامت مرگ مؤمنان است، مرگ مشاهدت مرگ پیغمبران است. مرگ لعنت را گفت: وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا....جایى دیگر گفت: وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ. یا سید، اگر بینى تو آن کافران را در آن سکرات مرگ، و آن زخم و ضرب فریشتگان عذاب که از سیاست و هیبت و نهیب ایشان آسمان و زمین میلرزد، آن کافر در میان دود و آتش و بوى ناخوش گرفتار شده و ضربت ملک و قطیعت ملک بر دل آمده، اگر بنالد بر خود درد افزاید و اگر بزارد نداء لا بشرى آید، گرد نوایست بر رویش نشسته و آتش قطیعت در جان افتاده و دوزخ پر زفیر کرده و ملک از وى بیزار گشته، زینهار از قهر قطیعت، زینهار از داغ فرقت. اما مرگ حسرت مرگ عاصیان است که روزگار را بغفلت بسر آورده و در طاعات و عبادات تقصیر کرده، ناگاه در قبض ملک الموت اوفتاده و در سکرات مرگ گرفتار شده. از یک سوى فریشته رحمت بیند شرمش آید که خیرها کم کرده از دیگر سوى فریشته عذاب بیند بترسد از آنکه بدها و زشتها کرده، آن بنده عاصى بیچاره میان مانده و چشم بر غیب نهاده، تا خود چه آید، از غیب کرامت آید یا اهانت! فضل بیند یا عدل! پس فریشتگان طاعت و معصیت بر وى عرضه کنند، طاعت اندک، بى‏حرمتى گزاف، کارى فراوان حسرتش بر حسرت بیفزاید و معصیت بر معصیت! پس آن اعمال وى طاعت اندک و معصیت فراوان هر دو مهر کنند و بگردن وى اندر آویزند، در نعش هم چنان و در لحد هم چنان، و بقیامت هم چنان، چنان که رب العزه گفت: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ. سه دیگر مرگ تحفه و کرامت است مؤمنان را و نیک مردان را، فریشتگان رحمت بصد هزاران لطف و کرامت و رفق و راحت و بشرى و بشارت، قبض روح پاک ایشان میکنند و بالطاف و کرم و نواخت بى‏نهایت بشارت میدهند، که سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. و مصطفى ص گفت‏ تحفة المؤمن الموت. عطاء مؤمن مرگ است، زیرا که حجاب مؤمن از حق نفس اوست، و مرگ برداشتن آن حجاب است، و عارفان را هیچ عطاى و تحفه بدان نرسد که راه دوست بریشان گشاده گردد و حجابها برداشته شود.
پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
باد بروت
عالمی طعنه زد به نادانی
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۹
گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۲۴
دشت سبز و کوه سبز و شهر سبز و خانه سبز
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۰۴۳
پیغام بیکسان که به دلدار می برد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۶٨
منم آنکه در مدحتت طبع من
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۸۶
خط تو سلسله خود به مشک ناب رساند
جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۶۳
چه فتنه ای ست که ناگاه در جهان افتاد
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۴
لی حبیب حبه یشوی الحشا
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۱
دل فرق نمی‌کند همی دانه ز دام
یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۱۱ - به محمد علی خطر فرزند خود نگاشته
خطر امسال از این مرگ های بی هنگام و کارهای نافرجام رنج فرسود تیماری های جانکاه آمدی و بار اندیش بارهای نادلخواه، خسته مشو و دل شکسته مزی. فرزندی اسمعیل که امروز شما را پدر است و پیدا و پنهان زن و مرد بارکش و بی درد را روزبین و کارنگر. از کارگزاری ها و بردباری های تو کما بیش آگاهی یافت، و نزد یاران و پیش من بر گوهر دانائی تو و خرسندی خویش گواهی داد. بارها نوشت خطر را ستایش سرائی و دلجوئی باید سزاوار اسب و شال است و شایسته پر و بال. در کارش نظری خوشتر از این باید کرد و بدین رود خجسته که نرم و درشت نیازموده و تلخ و شیرین نچشیده بی پایمرد و دستیار، کار پیران دانا کند و بار جوانان توانا کشد. بار خدا را سپاس ها سزد، در اندیشه نواختی شایان و در خور و فزایشی روشن و پیدا باش، در طهران تفنگی به هزار کوشش و جویائی و جوشش و پویائی جست و بر هنجاری که زی و آئین ماست، ساز و برگی برآن آراست.
نهج البلاغه : خطبه ها
پاسخ به ابوسفیان و عباس
<strong> و من خطبة له عليه‌السلام لما قبض رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خاطبه العباس و أبو سفيان بن حرب في أن يبايعا له بالخلافة </strong> <strong> و ذلك بعد أن تمت البيعة لأبي بكر في السقيفة و فيها ينهى عن الفتنة و يبين عن خلقه و علمه النهي عن الفتنة </strong> أَيُّهَا اَلنَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ اَلْفِتَنِ بِسُفُنِ اَلنَّجَاةِ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۹
ای فکر تو بر بسته نه پایت باز است
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۸
خار در پیراهن فرزانه می ریزیم ما
نهج البلاغه : نامه ها
نامه به قثم بن عباس فرماندار مكه در سفارش به قاطعیت در مدیریت
<strong> و من كتاب له عليه‌السلام إلى قثم بن العباس و هو عامله على مكة </strong> أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى اَلْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ اَلْعُمْيِ اَلْقُلُوبِ اَلصُّمِّ اَلْأَسْمَاعِ اَلْكُمْهِ اَلْأَبْصَارِ
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۷۲
ما آن تو ایم ، آن تو دانی
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳۵
از هجر شکوه با در و دیوار می‌کنم
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۵
با من سگ گنجه پنجه در پنجه کند
نهج البلاغه : خطبه ها
الگوى انسان كامل
<strong> و من خطبة له عليه‌السلام </strong> <strong> و هي في بيان صفات المتقين </strong>