صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۸۹۳
ای صید پیشه ای که دل از ما گرفته ای سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۳
چو رنج برنتوانی گرفتن از رنجور ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
بگذار که تا بوسمت ای جانان لب خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۸
تب کرد اثر در رخ و در غبغب تو مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷۴
از عشق ازل ترانهگویان گشتی ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵١٣
گر کسی با تو میزند لافی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۱۸
پیرانه سر همای سعادت به من رسید صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۳۴
دل رنگین لباسان تیرگی را در کمین دارد حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۲۵
دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۵۵
دید ز خون دلم لاله ستان خاک را جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۴۸۲
ترک همره رهنمای کوی ماه من بود عطار نیشابوری : بیان الارشاد
آغاز سخن
تمامت طول و عرض آفرینش صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۶۶۲
بر دل تازه خیالان مخور از زخم زبان پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
ارزش گوهر
مرغی نهاد روی بباغی ز خرمنی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۷
لب یاقوت او تا داد از خط عرض لشکر را ملکالشعرای بهار : ترجیعات
خون خیابانی
در دست کسانی است نگهبانی ایران صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۱۶
غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا رشیدالدین میبدی : ۲۶- سورة الشعرا- مکیة
۴ - النوبة الثالثة
قوله: کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ، إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ. مضمون این آیت بیان کیفیّت دعوت است و بیان صفت داعى. هر آن کس که دعوت کند و دیگرى را بر اللَّه خواند راه وى آنست که نخست او را بتقوى فرماید چنان که ربّ العزة گفت حکایت از پیغامبران که گفتند که: أَ لا تَتَّقُونَ. آن گه سخن که گوید بغایت تلطّف گوید تا سخن در ایشان گیرد و بقبول نزدیکتر بود. نهبینى که ربّ العزّة موسى و هارون را که بر فرعون فرستاد ایشان را بتلطّف فرمود، گفت: فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى. و مصطفى (ص) هم چنین فرمود که: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ... الآیة، و پیغامبران درین قصهها که با امّت خویش بلطف گفتند که أَ لا تَتَّقُونَ نگفتند: اتّقوا اللَّه و اتّقوا عقابه، که در آن نوعى خشونت است و دلهاى قومى از آن نفرت گیرد. این چنان است که گوید فرا دیگرى که: افعل کذا! فرمانى است جزم از رفق و لطف خالى، چون گوید: الا تفعل کذا همان فرمانست امّا بلطف و رفق آمیخته و در دل شنونده آویخته. أَ لا تَتَّقُونَ فرمانست بتقوى، و تقوى اصل همه هنرهاست و مایه همه طاعتها، خداوندان یقین را میعاد معاد را جز از تقوى زاد نیست، وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى و عورت پوش قیامت را جز لباس تقوى لباسى نیست، وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ. لباسها انواع است، آن لباس که خود در توان پوشید و خود بیرون توان کرد سهل است، کار لباس تقوى دارد که حقّ تعالى در کسى پوشد: یکى را بلباس اسلام پوشند، گه افتان بود و گه خیزان، آخر بعاقبت رسته شود، یکى را لباس ایمان دهند هم افتد و هم خیزد، امّا کم افتد و بیش خیزد و زود رسته شود، یکى را لباس تقوى پوشند شاد زید و شاد میرد و شاد خیزد، یکى را لباس مهر پوشند بىقرار زید مشتاق میرد و مست خیزد. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۹۷
شرح دهم من که شب از چه سیه دل بود ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳
مرد چو با خویشتن شمار کند
غزل شمارهٔ ۶۸۹۳
ای صید پیشه ای که دل از ما گرفته ای سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۳
چو رنج برنتوانی گرفتن از رنجور ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
بگذار که تا بوسمت ای جانان لب خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۸
تب کرد اثر در رخ و در غبغب تو مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷۴
از عشق ازل ترانهگویان گشتی ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵١٣
گر کسی با تو میزند لافی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۱۸
پیرانه سر همای سعادت به من رسید صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۳۴
دل رنگین لباسان تیرگی را در کمین دارد حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۲۵
دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۵۵
دید ز خون دلم لاله ستان خاک را جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۴۸۲
ترک همره رهنمای کوی ماه من بود عطار نیشابوری : بیان الارشاد
آغاز سخن
تمامت طول و عرض آفرینش صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۶۶۲
بر دل تازه خیالان مخور از زخم زبان پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
ارزش گوهر
مرغی نهاد روی بباغی ز خرمنی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۷
لب یاقوت او تا داد از خط عرض لشکر را ملکالشعرای بهار : ترجیعات
خون خیابانی
در دست کسانی است نگهبانی ایران صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۱۶
غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا رشیدالدین میبدی : ۲۶- سورة الشعرا- مکیة
۴ - النوبة الثالثة
قوله: کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ، إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ. مضمون این آیت بیان کیفیّت دعوت است و بیان صفت داعى. هر آن کس که دعوت کند و دیگرى را بر اللَّه خواند راه وى آنست که نخست او را بتقوى فرماید چنان که ربّ العزة گفت حکایت از پیغامبران که گفتند که: أَ لا تَتَّقُونَ. آن گه سخن که گوید بغایت تلطّف گوید تا سخن در ایشان گیرد و بقبول نزدیکتر بود. نهبینى که ربّ العزّة موسى و هارون را که بر فرعون فرستاد ایشان را بتلطّف فرمود، گفت: فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى. و مصطفى (ص) هم چنین فرمود که: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ... الآیة، و پیغامبران درین قصهها که با امّت خویش بلطف گفتند که أَ لا تَتَّقُونَ نگفتند: اتّقوا اللَّه و اتّقوا عقابه، که در آن نوعى خشونت است و دلهاى قومى از آن نفرت گیرد. این چنان است که گوید فرا دیگرى که: افعل کذا! فرمانى است جزم از رفق و لطف خالى، چون گوید: الا تفعل کذا همان فرمانست امّا بلطف و رفق آمیخته و در دل شنونده آویخته. أَ لا تَتَّقُونَ فرمانست بتقوى، و تقوى اصل همه هنرهاست و مایه همه طاعتها، خداوندان یقین را میعاد معاد را جز از تقوى زاد نیست، وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى و عورت پوش قیامت را جز لباس تقوى لباسى نیست، وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ. لباسها انواع است، آن لباس که خود در توان پوشید و خود بیرون توان کرد سهل است، کار لباس تقوى دارد که حقّ تعالى در کسى پوشد: یکى را بلباس اسلام پوشند، گه افتان بود و گه خیزان، آخر بعاقبت رسته شود، یکى را لباس ایمان دهند هم افتد و هم خیزد، امّا کم افتد و بیش خیزد و زود رسته شود، یکى را لباس تقوى پوشند شاد زید و شاد میرد و شاد خیزد، یکى را لباس مهر پوشند بىقرار زید مشتاق میرد و مست خیزد. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۹۷
شرح دهم من که شب از چه سیه دل بود ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳
مرد چو با خویشتن شمار کند