امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۳
ای دل وامانده، خیز، ره سوی جانان طلب
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۷۹ - حقیقت توحید که بنای توکل بر وی است
بدان که توکل حالتی است از احوال دین. و آن ثمره ایمان است و ایمان را ابواب بسیار است، ولکن توکل از جمله آن بر دو ایمان بناست: یکی ایمان به توحید و دیگر ایمان به کمال لطف و رحمت حق تعالی. اما شرح توحید دراز است و علم وی نهایت همه علمهاست، لکن ما آن مقدار که بنای توکل بر آن است اشارت کنیم:
صفایی جندقی : قطعات و ماده تاریخ‌ها
۴۵- تاریخ وفات میرزا عبدالحسین جندقی
رفت عبدالحسین و جندق را
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۸۰ - فصل (آدمی در نفس اختیار خویش مضطر است)
همانا که گویی که این درجات توحید بر من مشکل است این را شرح باید کردن تا بدانم که همه از یکی چون بینند؟ و اسباب بسیار می بینم همه را یکی چون بینند؟ و آسمان و زمین و خلق را می بیند و این همه یکی نیست، بدان که توحید منافقان به زبان است و توحید عام به اعتقاد و توحید متکلم به دلیل، این سه فهم توانی کرد. اشکال در این توحید بازپسین است. اما توحید چهارم توکل را بدین حاجت نیست و توکل را توحید سیم کفایت است و این توحید چهارم در عبارت آوردن و شرح کردن کسی را که بدان نرسیده باشد دشخوار بود، اما در جمله این مقدار بدان که روا باشد که چیزهای بسیار باشد لکن آن چیزها را به یک دیگر نوعی از ارتباط بود که بدان ارتباط چون یک چیز شود. و چون در دیدار عارف آن وجه آید یکی دیده باشد و بسیاری ندیده باشد، چنان که در مردم چیزهای بسیارست از گوشت و پوست و سر و پای و معده و جگر و غیر آن، ولکن در معنی مردم یک چیز است تا باشد که کسی مردمی را داند و از تفاصیل اعضای وی با یاد نیاورد. اگر وی را گویند چه دیدی؟ گوید یک چیز بیش ندیدم. مردمی دیدم.
خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۵
اسیر قید محبت ز جان نیندیشد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۰
ای ز تو خورشید چرخ در مرض تف و تاب
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۸۱ - فصل (میان شرع و عقل و توحید هیچ تناقض نیست)
همانا که گویی که اگر چنین است ثواب و عقاب چراست و برای چیست که به دست کس هیچ چیز نیست؟ بدان که این جایگاهی است که توحید در شرع گویند و شرع در توحید. و در میان این ضعفای بسیار غرق شوند و از این مهلکه کسی خلاص یابد که اگر بر روی آب نتواند رفت باری سباحت تواند کرد. و بیشتر خلق سلامت از آن یافتند که خود در این دریا ننشستند تا غرق نشدند. عوام خلق بیشتر آنند که خود ندانند و شفقت بر ایشان آن بود که ایشان را به ساحل این دریا نگذارند که ناگاه غرق شوند و کسانی که در دریای توحید نشستند بیشتر غرق بدان شدند که سباحت نشناختند و بود نیز که فهم آن ندارند که بیاموزند یا خود به خویشتن غرّه باشند طلب نکنند و اندر این دریا غرق شوند که به دست ما هیچ چیز نیست و همه او می کند.
صفایی جندقی : ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی
بند ۵۸
در شرح این ستم که نگفتم یک از هزار
سعدی : باب دوم در اخلاق درویشان
حکایت شمارهٔ ۳۶
مریدی گفت پیر را چه کنم کز خلایق برنج اندرم از بس که به زیارت من همی‌آیند و اوقات مرا از تردّد ایشان تشویش می‌باشد گفت هر چه درویشانند مر ایشان را وامی بده و آنچه توانگرانند از ایشان چیزی بخواه که دیگر یکی گرد تو نگردند
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۸۲ - پیدا کردن ایمان دیگر که بنای توکل بر آن است
بدان که گفتیم که توکل را بنا بر دو ایمان است: یکی توحید و آن شرح کردیم و دیگر آن که بدانی که آفریدگار وی است و همه به وی است و با این همه رحیم است و حکیم و لطیف است و عنایت و شفقت وی در حق هر مورچه ای و پشه ای تا به آدمی رسد بیشتر است از عنایت شفقت مادر بر فرزند، چنان که در خبر آمده است.
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۹
ماهرویا، به خون من مشتاب
فخرالدین اسعد گرگانی : ویس و رامین
گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبك
سه طاعت واجب آمد بر خردمند
الهامی کرمانشاهی : خیابان دوم
بخش ۵۱ - آغاز داستان شاهزاده ی ممتحن
چو قاسم پسرزاده ی مرتضی (ع)
صفایی جندقی : ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی
بند ۵۳
کز نینوا اسیر و گرفتار می رویم
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۸۳ - پیدا کردن حقیقت توکل
بدان که توکل حالتی است از احوال دل و آن ثمره ایمان است به توحید و کمال لطف آفریدگار و معنی آن حالت اعتماد دل است بر وکیل و استوار داشتن وی و آرام گرفتن با وی در وی بندد و به سب خلل شدن اسباب ظاهر شکسته دل نشود بلکه بر خداوند اعتماد دارد که روزی به وی رساند. و مثل این آن است که بر کسی دعوی باطل کنند به تلبیس، وکیلی فرا کند تا آن تلبیس دفع کند. اگر وی را به سه صفت وکیل ایمان بود دل وی بر وکیل اعتماد کند و ایمن بود:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۲
زان پیش که دفتر بقا شسته شود
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۶
چه آفت ست نمی دانم این به زیر نقاب
صفایی جندقی : ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی
بند ۱۹
با گریه گفت کای پدر نامدار من
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۸۴ - درجات توکل
بدان که توکل بر سه درجت است: یکی آن که حال وی چون حال آن مرد باشد که در خصومت وکیل فراز کند جلد و هادی و فصیح و دیر و مشفق که ایمن باشد بر وی. درجه دوم آن که حال وی چون باشد که در هر چه فراوی رسد جز مادر نداد اگر گرسنه شود وی را خواند. و آن طبع وی باشد و نه به تکلیف اختیار کند و این متوکلی باشد از توکل خویش بی خبر، از مستغرقی که باشد به وکیل، اما آن اول را از توکل خویش خبر بود و به تکلف و اختیار خویشتن را فراتر کل آورده باشد.
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۱
هر طرفی و قصه‌ای ورچه که پوشم آستین