عطار نیشابوری : بیان وادی استغنا
بیان وادی استغنا
عطار نیشابوری : بیان وادی استغنا
حکایت مردی که پسر جوانش به چاه افتاد
عطار نیشابوری : بیان وادی استغنا
گفتار یوسف همدان دربارهٔ عالم وجود
عطار نیشابوری : بیان وادی استغنا
حکایت مردی که صورت افلاک بر تختهٔ خاک میکشید
عطار نیشابوری : بیان وادی استغنا
گفتار پیری مستغنی
عطار نیشابوری : بیان وادی استغنا
حکایت مگسی که به کندو رفت و دست و پایش در عسل ماند
عطار نیشابوری : بیان وادی استغنا
حکایت شیخی خرقه‌پوش که عاشق دختر سگبان شد
عطار نیشابوری : بیان وادی توحید
بیان وادی توحید
عطار نیشابوری : بیان وادی توحید
عقیدهٔ دیوانه‌ای دربارهٔ عالم
عطار نیشابوری : بیان وادی توحید
حکایت پیرزنی که کاغذ زری به بوعلی داد
عطار نیشابوری : بیان وادی توحید
راز و نیاز لقمان سرخسی با پروردگار
عطار نیشابوری : بیان وادی توحید
حکایت عاشقی که در پی معشوق خود را در آب افکند
عطار نیشابوری : بیان وادی توحید
حکایت محمود و ایاز و حسن در روز عرض سپاه
عطار نیشابوری : بیان وادی حیرت
بیان وادی حیرت
عطار نیشابوری : بیان وادی حیرت
گفتار یک صوفی با مردی که کلیدش را گم کرده بود
عطار نیشابوری : بیان وادی حیرت
حکایت شیخ نصر آباد که پس از چهل حج طواف آتشگاه گبران می‌کرد
عطار نیشابوری : بیان وادی حیرت
نومریدی که پیر خود را به خواب دید
عطار نیشابوری : بیان وادی فقر
بیان وادی فقر
عطار نیشابوری : بیان وادی فقر
گفتار معشوق طوسی (محمد) با مریدش
عطار نیشابوری : بیان وادی فقر
گفتار عاشقی که از بیم قیامت می‌گریست