همام تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۶۲
دوست آن دارد و آن است که جان می بخشد
کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۶۳۸
گر زلف دراز فکنی از طرف بناگوش
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۵
عشق آمد و ریخت برق در پیکر ما
سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴۹
دلم بوسه زآن لعل نوشین خوهد
محتشم کاشانی : قطعات
شمارهٔ ۱۸
میرزا جانی به یک آن سرو سرا بستان لطف
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸
تا کی باشی ز دور نظارهٔ ما
افسر کرمانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۸
هر آن بلبل که آمد بوستان دیدار صیادش
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۵
از گردش نه مدار غافل نشوی
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
زین نور ولایت که به قم جلوه نماست
ترانه های کودکانه : بخش اول
همه جا هر جا گرگا می‌شن پیدا
همه جا هر جا گرگا می‌شن پیدا
خیام : گردش دوران [۵۶-۳۵]
رباعی ۴۵
عالَم اگر ازبهرِ تو می‌آرایند،
عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۱
چون نظر بر روی جانان اوفتاد
صائب تبریزی : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴
مکتوب من به خدمت جانان که می‌برد؟
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۹۴ - فصل (چرا از داغ نهی آمده است)
بدان که داغ نیز عادت است گروهی را. ولکن کردن آن از توکل بیفکند، بلکه از آن خود نهی آمده است و از افسون نهی نیست به سبب آن که سوختن آتش جراحتی با خطر است و از سرایت آن بیم بود، نه چون فصد و حجامت. و منفعت آن نیز چنان ظاهر نیست که منفعت حجامت. و چیز دیگری به جای آن بایستد. عمران بن الحصین را علتی افتاد. گفتند، «داغ کن»، نکرد. چون الحاح کردند بکرد و گفت، «پیش از این نوری می دیدم و آوازی می شنیدم و ملایکه بر من سلام می کردند تا این داغ بکردم. آن همه از من در حجاب شدند». آن گاه توبه و استغفار کرد و مطرف بن عبدالله را گفت بعد از مدتی خدای تعالی آن کرامت با من داد.
محتشم کاشانی : قطعات
شمارهٔ ۷
سید عالی نسب قاضی عمادالدین که شد
کمال خجندی : معمیات
شمارهٔ ۶
با آنکه ترا سر مسلمانی نیست
سعدی : باب اول در عدل و تدبیر و رای
در تغیر روزگار و انتقال مملکت
شنیدم که در مصر میری اجل
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۲۸
ز عشقت بی‌قرارم با که گویم
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً الایة خداوند عالم، کردگار جهان، و دیّان مهربان، جل جلاله و تقدست اسماؤه، درین آیات صالح پیغامبر را برادر ثمود خواند. معلوم است که این برادرى از روى صورت و نسبت است، نه از روى دین و دیانت و موافقت، و همچنین در حق پیغمبران گفت: أَخاهُمْ هُوداً، أَخاهُمْ شُعَیْباً، أَخُوهُمْ لُوطٌ، أَخُوهُمْ نُوحٌ. چون از روى نسبت بود این برادرى لا جرم در قیامت بگسلد، و آن را هیچ اثر نماند، که اللَّه میگوید، جل جلاله: فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ، و گفت: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ. باز مؤمنان را برادر یکدیگر خواند، گفت: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ، فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً، و این برادرى از روى دیانت و موافقت است، نه از روى نسبت، لا جرم فردا در قیامت بیفزاید و بپیوندد، چنان که اللَّه گفت سبحانه و تعالى: إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ.
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۰
ای باد برقع برفکن آن روی آتش‌ناک را