صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۸۶
کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟ ملکالشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۱۳۵ - تسلیت به سردار معزز حکمران بجنورد هنگامی که مادر او و مهرالسلطنه همسرش در یک زمان بدرود حیات گفتند
مگِری سردار، زان که گریه و زاری ملا مسیح پانی پتی : رام و سیتا
بخش ۶۸ - جمع آمدن میمونان که از دریاچۀ طور بگذرند
چو مهر از قعر این دریای اندوه کمالالدین اسماعیل : قصاید
شمارهٔ ۱۴۱ - وله ایضاً
من که از دور چرخ ممتخم سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۳
بیاور آنچه دل ما به یکدگر کشدا مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۱۷
تو جانا بیوصالش در چه کاری جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۳۵ - طالع
نه بکوشش درست روزی خلق شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۳
صدف و گوهریم و بحر و حباب عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۶۷
دلش نگیرد ازین کوه و دشت و بیشه و رود آذر بیگدلی : غزلیات
شمارهٔ ۴۱
هم خنده خوش است و هم خرامت! غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۵۱ - پیدا کردن زهد و حقیقت و فضیلت آن
بدان که هرکه یخ دارد وقت گرما بر آن حریص بود تا چون تشنه شود آب بدان سرد کند. به کسی بیاید که برابر زر بخرد آن حرص وی بشود در عشق زر و گوید یک روز آب گرم خورم و صبر کنم و این زر که همه عمر با من بماند بستانم اولی تر از آن که این یخ نگاه دارم که خود نماند و شبانگاه بگداخته بود. این ناخواستن یخ را در مقابله چیزی که بهتر از آن است آن را زهد گویند در یخ. حال عارف اندر دنیا هم چنین باشد که بیند که دنیا در گذر است که بر دوام همی گذرد و همی گدازد و در وقت مرگ تمام برسد. چون آخرت بیند باقی و صافی که هرگز نبرسد و بنمی فروشند الا به ترک دنیا، دنیا اندر چشم وی حقیر شود و دست از آن بدارد در عوض آخرت که بهتر است از آن. این حالت را زهد گویند به شرط آن که این زهد در مباحات دنیا باشد و اما از محظورات خود فریضه بود. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۱۸
پیچیده است دست تو دست کلیم را مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۴۰
مطرب خوش نوای من عشق نواز هم چنین هلالی جغتایی : شاه و درویش
بخش ۲۱ - دیدار شاه از بام در شب ماه روشن
آمد و جا گرفت بر لب بام سنایی غزنوی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۰ - در مدح بهرامشاه
چون من و چون تو شد ای دوست چمن آذر بیگدلی : حکایات
شمارهٔ ۷
پس آنجا یکی دیر دیدم رفیع صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۵۱
زمین را وحشی رم کرده یک کف خاک می داند بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۲۴
سرو بهار جلوه قد دلستان کیست مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۲
ای قلزم سرگرم تلاطم گشته عطار نیشابوری : باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق
شمارهٔ ۴۹
شب نیست که جان بی تو به لب مینرسد
غزل شمارهٔ ۳۱۸۶
کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟ ملکالشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۱۳۵ - تسلیت به سردار معزز حکمران بجنورد هنگامی که مادر او و مهرالسلطنه همسرش در یک زمان بدرود حیات گفتند
مگِری سردار، زان که گریه و زاری ملا مسیح پانی پتی : رام و سیتا
بخش ۶۸ - جمع آمدن میمونان که از دریاچۀ طور بگذرند
چو مهر از قعر این دریای اندوه کمالالدین اسماعیل : قصاید
شمارهٔ ۱۴۱ - وله ایضاً
من که از دور چرخ ممتخم سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۳
بیاور آنچه دل ما به یکدگر کشدا مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۱۷
تو جانا بیوصالش در چه کاری جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۳۵ - طالع
نه بکوشش درست روزی خلق شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۳
صدف و گوهریم و بحر و حباب عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۶۷
دلش نگیرد ازین کوه و دشت و بیشه و رود آذر بیگدلی : غزلیات
شمارهٔ ۴۱
هم خنده خوش است و هم خرامت! غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۵۱ - پیدا کردن زهد و حقیقت و فضیلت آن
بدان که هرکه یخ دارد وقت گرما بر آن حریص بود تا چون تشنه شود آب بدان سرد کند. به کسی بیاید که برابر زر بخرد آن حرص وی بشود در عشق زر و گوید یک روز آب گرم خورم و صبر کنم و این زر که همه عمر با من بماند بستانم اولی تر از آن که این یخ نگاه دارم که خود نماند و شبانگاه بگداخته بود. این ناخواستن یخ را در مقابله چیزی که بهتر از آن است آن را زهد گویند در یخ. حال عارف اندر دنیا هم چنین باشد که بیند که دنیا در گذر است که بر دوام همی گذرد و همی گدازد و در وقت مرگ تمام برسد. چون آخرت بیند باقی و صافی که هرگز نبرسد و بنمی فروشند الا به ترک دنیا، دنیا اندر چشم وی حقیر شود و دست از آن بدارد در عوض آخرت که بهتر است از آن. این حالت را زهد گویند به شرط آن که این زهد در مباحات دنیا باشد و اما از محظورات خود فریضه بود. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۱۸
پیچیده است دست تو دست کلیم را مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۴۰
مطرب خوش نوای من عشق نواز هم چنین هلالی جغتایی : شاه و درویش
بخش ۲۱ - دیدار شاه از بام در شب ماه روشن
آمد و جا گرفت بر لب بام سنایی غزنوی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۰ - در مدح بهرامشاه
چون من و چون تو شد ای دوست چمن آذر بیگدلی : حکایات
شمارهٔ ۷
پس آنجا یکی دیر دیدم رفیع صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۵۱
زمین را وحشی رم کرده یک کف خاک می داند بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۲۴
سرو بهار جلوه قد دلستان کیست مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۲
ای قلزم سرگرم تلاطم گشته عطار نیشابوری : باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق
شمارهٔ ۴۹
شب نیست که جان بی تو به لب مینرسد