مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۶۳
چو شیرین‌تر نمود ای جان، مها شور و بلای تو
عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۸
عزم خرابات بی‌قنا نتوان کرد
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۶۴
اگر بگذشت روز ای جان، به شب مهمان مستان شو
صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳۵
بود فروغ چشم و دل صحبت جان فزای تو
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۹۰ - در مدیح
ای خداوندی که کمتر بنده در فرمان تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲۰
ای کرده ز گل دستک من پایک من
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۶۵
فقیر است او، فقیر است او، فقیر ابن الفقیر است او
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۵۶۵
شوختر گردد شود چون خال از خط بالدار
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۶۶
دگرباره بشوریدم، بدان سانم به جان تو
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۶۷
دل آتش پذیر از توست، برق و سنگ و آهن تو
ایرانشان : کوش‌نامه
بخش ۲۷۹ - یافتن زرّ رُسته
بدان مرز یک هفته آمد فراز
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۷۰ - اصل ششم
بدان که خدای تعالی می گوید، «در قیامت ترازوها راست بنهیم و بر هیچ کس ظلم نکنیم و هرکه مثقال یک حبه خیر کرده است یا شر بیاوریم و در ترازو نهیم و حساب خلایق را ما کفایتیم « و نضع الموازین القسط لیوم القیمه فلا تظلم نفس شیئا». پس چون این وعده بداد خلق را بفرمود تا در این جهان به حساب خویش نظر کنند و گفت، «و لتنظر ما قدمت لغد» و در خبر است که عاقل آن است که وی را چهار ساعت بود ساعتی در حساب خویش کند و ساعتی با حق تعالی مناجات کند و ساعتی در تدبیر معاش خویش کند و ساعتی بر آنچه وی را از دنیا مباح کرده اند بیاساید.
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۶۸
نمی‌گفتی مرا روزی که ما را یار غاری تو؟
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۹۸
جمله خشم از کبر خیزد، از تکبر پاک شو
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۶۹
ز مکر حق مباش ایمن، اگر صد بخت بینی تو
عطار نیشابوری : بیان وادی استغنا
گفتار پیری مستغنی
گفت مردی مرد را از اهل راز
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
دو گیتی را بخود باید کشیدن
دو گیتی را بخود باید کشیدن
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۹۷
ای خراب اسرارم از اسرار تو، اسرار تو
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۹۶
از حلاوت‌ها که هست از خشم و از دشنام او
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۹۵
خوش خرامان می‌روی، ای جان جان بی‌من مرو