صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۶۹
زدیدار تو از یوسف زلیخا مهر برگیرد
ابوالحسن فراهانی : قطعات
شمارهٔ ۳۴
ای پسر گر هرزه خند و بی جا باشی چو گل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱۵
من کی خندم تات نبینم خندان
جمال‌الدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۵۰ - در جواب رشیدالدین وطواط
خدایگان افاضل رشید دولت و دین
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۳۱
حیلت رها کن عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شو
اوحدی مراغه‌ای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۶۹
خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی
عطار نیشابوری : خسرونامه
بسم اللّه الرحمن الرحیم
بنام آنکه گنج جسم و جان ساخت
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۶۷
چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰۶
جانی که در او دو صد جهان میدانم
فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۸
امشب دگر نگاه کجت جاودانه است
حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
مهستی گنجوی : رباعیات
رباعی شمارۀ ۱۶۸
تو مونس غم شبان تاریک نه‌ای
سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۱
اگر غمی است مرا بر دل، از غمش غم نیست
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۲۴
سرخوش از صحبت ارباب هوس می آید
فردوسی : آغاز کتاب
بخش ۴ - گفتار اندر آفرینش مردم
چو زین بگذری مردم آمد پدید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۷
دور از تو اگر لب به نفس بگشایم
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳
ما راست ای سرآمد لیلی نگاهها
عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر یحیی معاذ رازی قدس الله روحه العزیز
آن چشمه روضه رضا، آن نقطه کعبه رجا، آن ناطق حقایق، آن واعظ خلایق، آن مرد مراد؛یحیی معاذ رحمة الله علیه، لطیف روزگار بود و خلقی عجب داشت و بسطی با قبض آمیخته و رجائی غالب. کار خایفان پیش گرفته و زبان طریقت و محبت بود، و همتی عالی داشت و گستاخ درگاه بود، و وعظی شافی داشت - چنانکه او را یحیی واعظ گفتندی - و در علم و عمل قدمی راسخ او را بود، و به لطایف و حقایق مخصوص بود و به مجاهده و مشاهده موصوف و صاحب تصنیف بود، و سخنی موزون و نفسی گیرا داشت تا به حدی که مشایخ گفته اند: خداوند را دو یحیی بود، یکی از انبیا و یکی از اولیا. یحیی زکریا صلوات الله علیهما طریق خوف را چنان سپرد که همه صدیقان به خوف او از فلاح خود نومید شدند؛ و یحیی معاذ طریق رجا را چنان سلوک کرد که دست همه مدعیان رجا را در خاک مالید.
سیف فرغانی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شمارهٔ ۸۷
عشق را حمل بر مجاز مکن
فردوسی : داستان سیاوش
بخش ۲
چنین گفت موبد که یک روز طوس